(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) جای فرو رفتن در آب .
مغاص
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مغاص . [ م َ ] (ع اِ) مغیص . قولنج . درد شکم . و رجوع به مغیص و مغص و دزی ج 2 ص 604 شود.
مغاص. [ م َ ]( ع اِ ) جای فروشدن در آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ).
- مغاص اللؤلؤ ؛ آنجای از دریا که برای صید مروارید فروشوند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ).
|| بالای ساق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ). بالای ساق. ج ، مغاوص. ( از اقرب الموارد ).
مغاص. [ م َ ] ( ع مص ) فروگردیدن در آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ).
مغاص. [ م َ ] ( ع اِ ) مغیص. قولنج. درد شکم. و رجوع به مغیص و مغص و دزی ج 2 ص 604 شود.
- مغاص اللؤلؤ ؛ آنجای از دریا که برای صید مروارید فروشوند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ).
|| بالای ساق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ). بالای ساق. ج ، مغاوص. ( از اقرب الموارد ).
مغاص. [ م َ ] ( ع مص ) فروگردیدن در آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ).
مغاص. [ م َ ] ( ع اِ ) مغیص. قولنج. درد شکم. و رجوع به مغیص و مغص و دزی ج 2 ص 604 شود.
مغاص . [ م َ ] (ع مص ) فروگردیدن در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
مغاص . [ م َ ](ع اِ) جای فروشدن در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
- مغاص اللؤلؤ ؛ آنجای از دریا که برای صید مروارید فروشوند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
|| بالای ساق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). بالای ساق . ج ، مغاوص . (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
جای فرورفتن در آب.
کلمات دیگر: