ابن عدی الاوسی انصاری از صحابه و برادر عاصم است .
معن
فرهنگ فارسی
ابن عدی الاوسی انصاری از صحابه و برادر عاصم است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- رجل معن فی حاجته ؛ مرد سهل و آسان درحاجت. ( ناظم الاطباء ).
|| هرچیز که بدان سودی باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || چرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ادیم. ( اقرب الموارد ). || آب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آبی که ظاهر باشد. ( از اقرب الموارد ). || خواری. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) دور رفتن اسب. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). دور رفتن در تاختن. ( از اقرب الموارد ). || روان کردن آب را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج )( از ناظم الاطباء ). روان شدن آب. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ) ( از تاج العروس ج 9 ص 347 ). || سیراب شدن گیاه و به پایان بالیدگی رسیدن گیاه.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سیراب شدن گیاه یا جا از آب. ( از اقرب الموارد ). || پی در پی باریدن باران بر زمین و سیراب ساختن آن را. ( از اقرب الموارد ). || پذیرفتن خواری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اقرار کردن به حق کسی. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || منکر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). انکار کردن حق کسی. ( از ناظم الاطباء ). منکر شدن حق کسی و این لغت از اضداد است. ( از اقرب الموارد ). || سپاس نعمت ناکردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معن. [ م ِ ع َن ن ] ( ع ص ) آنکه در کار بیفایده و نامقصود درآید و در هر چیز پیش گردد و دخل نماید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). آنکه کار بیفایده کند و در پی باطل رود و آنکه در هر چیزی که پیش آید دخالت کند. ( از ناظم الاطباء ). || آنکه شر و فساد پیش آرد مردم را. ( ناظم الاطباء ). || خطیب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معن. [ م ُ ع ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مَعین.( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به معین شود.
معن. [ م َ ] ( اِخ ) شاعری از عرب. دیوان او را ابوسعید سکری و اصمعی و ابوعمرو شیبانی گرد کرده اند. ( ابن الندیم ).
معن. [ م َ ] ( اِخ ) ابن اوس بن نصربن زیاد مزنی ( متوفی به سال 63 هَ. ق. ). شاعری فحل است که جاهلیت و اسلام را درک کرد. درباره گروهی از صحابه مدایحی دارد. به شام و بصره کوچید و در اواخر عمر نابینا گردید. عبداﷲبن عباس و عبداﷲبن جعفربن ابی طالب او را بسیار گرامی می داشتند.وی در مدینه درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1056 ). و رجوع به همین مأخذ و معجم المطبوعات ج 2 ص 1767 شود.
معن . [ م ُ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ مَعین .(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به معین شود.
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن اوس بن نصربن زیاد مزنی (متوفی به سال 63 هَ . ق .). شاعری فحل است که جاهلیت و اسلام را درک کرد. درباره ٔ گروهی از صحابه مدایحی دارد. به شام و بصره کوچید و در اواخر عمر نابینا گردید. عبداﷲبن عباس و عبداﷲبن جعفربن ابی طالب او را بسیار گرامی می داشتند.وی در مدینه درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1056). و رجوع به همین مأخذ و معجم المطبوعات ج 2 ص 1767 شود.
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن حاتم . سومین از بنی حمدان در صنعا از 504 تا حدود 10 هَ . ق . (از طبقات سلاطین اسلام ص 84).
ناخنی از معن و جعفر کم نکردی فضل از آنک
فضله ٔ هر ناخنت را معن و جعفر ساختند.
خاقانی .
هر ناخنیش معن و هر انگشت جعفری است
پس معن جود چون نهم و جعفر سخاش .
خاقانی .
نه ناخن رسد خون دل بحرو کان را
که هر ناخنش معن و نعمان نماید.
خاقانی .
معن . [ م َ ] (اِخ ) ابن عدی الاوسی انصاری ، از صحابه و برادر عاصم است . در حرب یمامه به خلافت ابوبکر شهید شد. و رجوع به تاریخ گزیده ص 234 و 239 و تاریخ الخلفا ص 51 و عقدالفرید ج 5 ص 12 شود.
معن . [ م َ ] (اِخ ) شاعری از عرب . دیوان او را ابوسعید سکری و اصمعی و ابوعمرو شیبانی گرد کرده اند. (ابن الندیم ).
معن . [ م َ ] (ع ص ، اِ) دراز. || کوتاه . || اندک . || بسیار. || سهل و آسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- رجل معن فی حاجته ؛ مرد سهل و آسان درحاجت . (ناظم الاطباء).
|| هرچیز که بدان سودی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ادیم . (اقرب الموارد). || آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آبی که ظاهر باشد. (از اقرب الموارد). || خواری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (مص ) دور رفتن اسب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دور رفتن در تاختن . (از اقرب الموارد). || روان کردن آب را. (از منتهی الارب ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء). روان شدن آب . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از تاج العروس ج 9 ص 347). || سیراب شدن گیاه و به پایان بالیدگی رسیدن گیاه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سیراب شدن گیاه یا جا از آب . (از اقرب الموارد). || پی در پی باریدن باران بر زمین و سیراب ساختن آن را. (از اقرب الموارد). || پذیرفتن خواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اقرار کردن به حق کسی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منکر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انکار کردن حق کسی . (از ناظم الاطباء). منکر شدن حق کسی و این لغت از اضداد است . (از اقرب الموارد). || سپاس نعمت ناکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معن . [ م ِ ع َن ن ] (ع ص ) آنکه در کار بیفایده و نامقصود درآید و در هر چیز پیش گردد و دخل نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آنکه کار بیفایده کند و در پی باطل رود و آنکه در هر چیزی که پیش آید دخالت کند. (از ناظم الاطباء). || آنکه شر و فساد پیش آرد مردم را. (ناظم الاطباء). || خطیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).