کلمه جو
صفحه اصلی

افساییدن

فرهنگ معین

(اَ دَ ) (مص م . ) ۱ - رام کردن ، مسخّر داشتن . ۲ - جادو کردن .

لغت نامه دهخدا

افساییدن. [ اَ دَ ] ( مص ) رام کردن. افسون کردن. غلبه کردن خصوصاً در سحر و جادو. ( ناظم الاطباء ). بافسون تسخیر و رام کردن چنانکه درپری افسای و مارافسای. ( یادداشت مؤلف ) :
چون بیفسایدم چو مار غمی
بر دل من چو مار بگمارد.
مسعودسعد.
و رجوع به افسائیدن و افسای و افسا شود.

افسائیدن. [ اَ دَ ] ( مص ) رام کردن. افسون کردن. افساییدن. فسائیدن. با الفاظ جادوئی یا دعا حیوانی را منقاد و رام کردن. بعزیمت مار را مطیع کردن. به افسون تسخیر و رام کردن. مسحور کردن. مسخر کردن. ( یادداشت مؤلف ). فسائیدن ، یعنی مالیدن و راست و رام گردانیدن چنانکه گویند: مارافسائی ، یعنی افسونگری. بحذف همزه و کسر فاء نیز گویند. ( مؤید ) :
چون بیفسایدم چو مار غمی
بر دل من چو مار بگمارد.
مسعودسعد.
زمان کینه ورش هم بزخم کینه اوست
بزخم مار بود هم زمان مارافسای.
عنصری.
و رجوع به افساییدن شود.

فرهنگ عمید

۱. = افسون
۲. رام کردن.


کلمات دیگر: