کلمه جو
صفحه اصلی

وشیجه

لغت نامه دهخدا

( وشیجة ) وشیجة. [ وَ ج َ ] ( ع اِ )بیخ و ریشه درخت. ج ، وشیج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || پوست درخت خرما که تافته در میان دو چوب بسته بر آن گندم وجز آن دروده از جایی به جایی برند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، وشایج. ( مهذب الاسماء ). || وشیجة القوم ؛ خردان و فرومایگان قوم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || رگ گوش. ( مهذب الاسماء ) ( بحرالجواهر ). || ( ص ) رحم وشیجة؛ درهم رفته و متصل. ( از اقرب الموارد ).

وشیجة. [ وَ ج َ ] (ع اِ)بیخ و ریشه ٔ درخت . ج ، وشیج . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پوست درخت خرما که تافته در میان دو چوب بسته بر آن گندم وجز آن دروده از جایی به جایی برند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، وشایج . (مهذب الاسماء). || وشیجة القوم ؛ خردان و فرومایگان قوم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رگ گوش . (مهذب الاسماء) (بحرالجواهر). || (ص ) رحم وشیجة؛ درهم رفته و متصل . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: