گل داودي , ميناي طلا يي
اقحوان
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
بابونه، گل بابونه، درفارسی اکحوان هم گفته شده
( اسم ) ۱ - بابون. سگ ۲ - بابونه ۳ - کرکاش
( اسم ) ۱ - بابون. سگ ۲ - بابونه ۳ - کرکاش
فرهنگ معین
(اُ حُ ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - بابونه . ۲ - شکوفة ریحان و بابونه .
لغت نامه دهخدا
اقحوان. [ اَ ح َ ] ( ع اِ ) بر وزن ارغوان معرب اکحوان است که شکوفه ریحان و بابونه باشد. احداق المرضی. خبزالغراب. شجرةالکافور. بابونه گاو. و بضم اول و ثالث هم بنظر آمده. ( آنندراج ) ( برهان ). از اسفرمهاست ، نوعی از گاوچشم است میان او زرد است و کناره های او سپید است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). گونه ای از آن سپید و گونه ای اشقر است نوع سپید آن قوی تر است و بو و مزه تند و تیز دارد. ( قانون بوعلی سینا مقاله دوم از کتاب دوم چ تهران ص 158 ). بابونه. قراص. ( بحر الجواهر ).
اقحوان. [ اُ ح ُ ] ( ع اِ ) قُحوان. بابونج. بابونه. ( منتهی الارب ). رجل الدجاجة. کرکاش. مقارجه. بابونک. بابونق. ( یادداشت مؤلف ). شجره مریم. کافوریه. ج ِ اقاحی. اقاح. ( منتهی الارب ). در تاج العروس آمده : اقحوان بابونج [ بابونه ] است نزد عجم و قُرّاص است نزد عرب. ( تاج العروس ). کافور اسپرم. ( مهذب الاسماء ) :
زبان و ارغوان و اقحوان و ضیمران نو
جهان گشته است از خوشی بسان لات و العزی.
اقحوان. [ اُ ح ُ ] ( ع اِ ) قُحوان. بابونج. بابونه. ( منتهی الارب ). رجل الدجاجة. کرکاش. مقارجه. بابونک. بابونق. ( یادداشت مؤلف ). شجره مریم. کافوریه. ج ِ اقاحی. اقاح. ( منتهی الارب ). در تاج العروس آمده : اقحوان بابونج [ بابونه ] است نزد عجم و قُرّاص است نزد عرب. ( تاج العروس ). کافور اسپرم. ( مهذب الاسماء ) :
زبان و ارغوان و اقحوان و ضیمران نو
جهان گشته است از خوشی بسان لات و العزی.
منوچهری.
اقحوان . [ اَ ح َ ] (ع اِ) بر وزن ارغوان معرب اکحوان است که شکوفه ٔ ریحان و بابونه باشد. احداق المرضی . خبزالغراب . شجرةالکافور. بابونه ٔ گاو. و بضم اول و ثالث هم بنظر آمده . (آنندراج ) (برهان ). از اسفرمهاست ، نوعی از گاوچشم است میان او زرد است و کناره های او سپید است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گونه ای از آن سپید و گونه ای اشقر است نوع سپید آن قوی تر است و بو و مزه ٔ تند و تیز دارد. (قانون بوعلی سینا مقاله ٔ دوم از کتاب دوم چ تهران ص 158). بابونه . قراص . (بحر الجواهر).
اقحوان . [ اُ ح ُ ] (ع اِ) قُحوان . بابونج . بابونه . (منتهی الارب ). رجل الدجاجة. کرکاش . مقارجه . بابونک . بابونق . (یادداشت مؤلف ). شجره ٔ مریم . کافوریه . ج ِ اقاحی . اقاح . (منتهی الارب ). در تاج العروس آمده : اقحوان بابونج [ بابونه ] است نزد عجم و قُرّاص است نزد عرب . (تاج العروس ). کافور اسپرم . (مهذب الاسماء) :
زبان و ارغوان و اقحوان و ضیمران نو
جهان گشته است از خوشی بسان لات و العزی .
زبان و ارغوان و اقحوان و ضیمران نو
جهان گشته است از خوشی بسان لات و العزی .
منوچهری .
فرهنگ عمید
= بابونه
بابونه#NAME?
کلمات دیگر: