کلمه جو
صفحه اصلی

وطح

لغت نامه دهخدا

وطح. [ وَ ] ( ع اِ ) پلیدی و پیخال و گِل که برسم و چنگال ستور و مرغ چسبیده باشد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). گِل که بر چنگال مرغ بندد. ( مهذب الاسماء ). وطحة یکی ِ آن. ( منتهی الارب ). || ( مص ) به دست دور کردن وطح را به درشتی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). به عنف و مشقت دور کردن او را با دست. ( ناظم الاطباء ).

وطح. [ وَ طَ ] ( ع اِ ) پلیدی و پیخال و گِل که بر سم و چنگال ستور و مرغ چسبیده باشد. وطحة یکی ِ آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

وطح . [ وَ ] (ع اِ) پلیدی و پیخال و گِل که برسم و چنگال ستور و مرغ چسبیده باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). گِل که بر چنگال مرغ بندد. (مهذب الاسماء). وطحة یکی ِ آن . (منتهی الارب ). || (مص ) به دست دور کردن وطح را به درشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). به عنف و مشقت دور کردن او را با دست . (ناظم الاطباء).


وطح . [ وَ طَ ] (ع اِ) پلیدی و پیخال و گِل که بر سم و چنگال ستور و مرغ چسبیده باشد. وطحة یکی ِ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: