کلمه جو
صفحه اصلی

متناول

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گیرند. چیزی . ۲ - خورنده جمع : متناولین .

فرهنگ معین

(مُ تَ وِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - گیرندة چیزی . ۲ - خورنده .

لغت نامه دهخدا

متناول. [ م ُ ت َ وِ ] ( ع ص ) گیرنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که میگیرد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تناول شود.

متناول. [ م ُ ت َ وَ ] ( ع ص ) گرفته شده. || خورده شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تناول شود.

متناول . [ م ُ ت َ وَ ] (ع ص ) گرفته شده . || خورده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود.


متناول . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود.


فرهنگ عمید

۱. گیرندۀ چیزی، آن که می گیرد.
۲. آن که می خورد، تناول کننده، خورنده.

پیشنهاد کاربران

متناول بمعنای دربرگیرنده و فراگیر است.

حاوی، در برگیرنده،


کلمات دیگر: