کلمه جو
صفحه اصلی

ولوج

فرهنگ فارسی

۱- (مصدر ) در آمدن داخل شدن. ۲ - (اسم ) دخول .
کثیر الدخول خروج و لوج .

فرهنگ معین

(وُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) درآمدن ، داخل شدن . ۲ - (اِمص . ) دخول .

لغت نامه دهخدا

ولوج. [ وَ ] ( ع ص ) کثیرالدخول.
- خَروج ولوج ؛ کثیر الدخول و الخروج. ( اقرب الموارد ).

ولوج. [ وُ ] ( ع مص ) لِجَة. درآمدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). به جایی درشدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). || والجة به کسی رسیدن َ و آن دردی است ، و فعل آن مجهول استعمال شود. ( اقرب الموارد ).

ولوج . [ وَ ] (ع ص ) کثیرالدخول .
- خَروج ولوج ؛ کثیر الدخول و الخروج . (اقرب الموارد).


ولوج . [ وُ ] (ع مص ) لِجَة. درآمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به جایی درشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || والجة به کسی رسیدن َ و آن دردی است ، و فعل آن مجهول استعمال شود. (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

داخل شدن، درآمدن در جایی.

پیشنهاد کاربران

ورود
نفوذ


کلمات دیگر: