کلمه جو
صفحه اصلی

نوشته های متفرقه ی من

پیشنهاد کاربران

Ahmad Lotfi:
◼️ یاد و خاطره ای از:
👤 "مرحوم مهندس حسینعلی دانیاری ( 1329 - 1384 ) "

✍ گرد آورنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه

🍃 مهندس حسینعلی دانیاری فرزند کربلایی پیرزاد دانیاری از طایفه ی کارخانه و ایل کولیوند در سال ۱۳۲۹ شمسی در روستای غارت مالگه ( هواسعلی ) چشم به جهان گشود. از آنجایی که در آن زمان شهرستان دره شهر فاقد دبیرستان بود، نوجوانان مستعدی همچون حسینعلی جهت ادامه تحصیل مجبور به هجرت از سرزمین مادری و تحصیل در شهرهای بزرگ تر همچون خرم آباد، آبادان، خرمشهر و . . . می شدند. ایشان پس از اخذ دیپلم ریاضی در شهرستان اصفهان و گذراندن دوره ی سربازی، به استخدام اداره تعاون روستایی درآمدند. در اوایل انقلاب در رشته ی مهندسی اقتصاد کشاورزی از دانشگاه علامه طباطبایی ره تهران فارغ التحصیل شد تا از نخستین تحصیلکرده های دانشگاهی شهرستان باشد. وی که انضباط کاری، گستره مطالعات و علاقه اش به تاریخ و فرهنگ زبانزد عام و خاص بود با حدود سی سال خدمت خالصانه به عنوان چهره ای مردمدار شناخته شده بود. همچنین مهندس حسینعلی دانیاری یک دوره عضو و رئیس شورای شهرستان دره شهر بودند.
ایشان همواره مشوق جوانان و نوجوانان به تحصیل و ورزش بود. تربیت پنج فرزند ارزشمند در عرصه علم و ورزش خود موید این نکته است. وی همچنین "کمک سرپرستِ" تیم فوتبال ثارالله هواسعلی در دهه ی شصت شمسی بود، و در ده سال آخر عمر رئیس هیئت شطرنج شهرستان بودند.
خاطره ای که در این یادنامه کوتاه مدنظر نگارنده است مربوط می شود به یکی از سفرهای ایشان که شطرنج بازان منتخب دره شهر را برای مسابقات استانی به ایلام برده بودند که در آن پسرش علی دانیاری را، که در سن نوجوانی بودند، نیز بعنوان شطرنج باز با خود به ایلام می برد. در آن زمان یک شطرنج باز ماهر ایلامی اکثر اعضای تیم دره شهر را شکست می دهد. در آخرین بازی که آن ورزشکار با پسرش علی دانیاری بازی می کند، علیِ نوجوان، شطرنج باز بزرگ ایلامی را شکست می دهد. بنابراین مرحوم مهندس حسینعلی دانیاری به اعضای گروه اعزامی، دلداری و امید می دهد، و می گوید؛ شطرنج باز نوجوان ما قهرمان را شکست داده، و این پیروزی افتخاری بزرگ و باارزش برای تیم ماست. کار علی شبیه نخستین نبرد رستم نوجوان است که در آن زمانی که افراسیاب فرمانده لشکر توران وقتی سپاه ایران و فرمانده و پهلوان جوانش رستم را می بیند، به لشکریانش می گوید؛
ندیدی که با گرز سام آمده ست
جوان است و جویای نام آمدست
البته مرحوم حسینعلی دانیاری علاقه ای فراوان به شاهنامه خوانی و اشعار حماسی فردوسی داشت و از این جهت در بین همه ی اقوام و دوستان و همکاران شهره بود و گاه گاه با خواندن اشعار حماسی فردوسی حکیم مخاطبان خویش را به وجد می آورد.
سرانجام مهندس حسینعلی دانیاری یک روز قبل از اعزام تیم ورزشی شطرنج شهرستان به مسابقات کشوری، پس از پنجاه و چهار سال عمر با برکت و کیفیت، در اثر سکته ی قلبی جان به جان آفرین تسلیم نمود و برای همیشه چهره در نقاب خاک کشید.
بر سنگ قبرش شعری از فردوسی را که همواره زمزمه می کرد نوشتند:
"بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار"

این خاطره ای از این مهندس فرهیخته، مردمدار، دلسوز و زحمتکش بود، که تقدیم عزیزان گردید روحش شاد و یادش جاودان باد

Ahmad Lotfi:
" یادمان حاج امیدعلی حسن بیگی"
انا لله و انا الیه راجعون
با خبر شدم که انسان تلاشگر و اولین فرد تکنوکرات سیمره ، جان به جان آفرین تسلیم کرده است این رحلت ابدی را به بازماندگان و بستگان و جمیع طایفه کرمشه و ایل کولیوند تسلیت عرض می کنم. خصلت و ویژگی مردان خوب گفتنشان برای آیندگان تقویت الگوهای متعالی و نشاط و سرزندگی و پویایی نسل آینده است. شخصیت بزرگواری مانند حاج امیدعلی حسن بیگی فرزند مشهدی ملامصطفی از افراد خوشنام و ارزشمند جامعه ی ما بودند، که عمرش را با درایت و رفتار خوب انسانی و بندگی خالق حکیم گذراند. ایشان از اوقات عمرش بهینه استفاده کرد و برای حل و عقد و رفع و رجوع مشکلات مردم وقت می گذاشت . و مردم در تشییع جنازه اش کمال قدر دانی و رضایت از عملکرد چندین ساله اش را به جا آوردند و آن کثرت جمعیت دلیلی روشن بر انسانیت و اخلاص عمل وی بود.
حاج امیدعلی با وجود آنکه در نوجوانی یک دستش را در اثر حادثه ای از دست داده بود ، ولی خداوندسبحان قدرت جسمی و روحی خارق العاده ای به او عطا کرده بود، که در کار وتلاش و سواد و طبع شعر و هنر ومکانیکی و ادب و اخلاق انسانی برجسته بودند.
وی خدمت رسانی به مردم منطقه و روستای اسلام آباد، از جمله خواندن نماز میت و تلقین را خالصانه بدون هیچگونه چشم داشتی برای خیلی از امواتِ به جا می آوردند.
ایشان اعتماد به نفس و خوشخویی و خوشرویی عجیبی داشت. همواره متبسم و گشاده روی بودند . جز بزرگواری واهل تقوی و مطالعه بودن، و بجا آورنده ی صله ی ارحام و مطلع و آگاه در امور مذهبی و تاریخی، و حسن کمال وجمال وی چیزی نمی توان گفت . ایشان در مراسم ابا عبدالله الحسین و نظم بخشی به صفوف عزاداران و شرکت در مجالس بزرگان و در جایگاه وعظ و ارشاد هم انسان نمونه ای بودند. وی مردمدار و مهمان نواز و سخنور دانایی بودند. قرار بود کتابی تاریخی هم بنویسند، که اجل مهلت نداد و لقاء حضرت دوست را بر ماندن در بین ما خاکیان برگزید. روحش شاد و یاد و خاطره اش گرامی باد
با احترام: احمد لطفی

Ahmad Lotfi:
"کودکانی که مشق زندگیمی آموزند"
گرد آورنده: احمد لطفی مدرس دانشگاه


در دنیای پر شتاب و پیچیده ی امروز، انسانها نیازمند آموزش هستند، و زندگی بدون مهارتهای خاصش نمی تواند مفهوم درستی پیدا کند. کودکان ما زنان و مردان آینده ی کشورند ، اگر درس زندگی را با بزرگترها اعم از خانواده و بستگان و متولیان تعلیم و تربیت درست بیاموزند افراد موفقی بار می آیند، وگرنه در رسالت نقش آفرینی شان در آینده ناموفق بوده، و به اصطلاح امروزی در زندگی اجتماعی و انسانی کم می آورند. معلم فرهیخته ای از استادش شنیده بود ؛ که سه ضلع سلامتی عبارتند از:
۱ - ورزش کردن
۲ - تقویت بُعد روحی و روانی
۳ - تغذیه و خورد و خوراک سالم [1]
ازقدیم هم گفته اند روح سالم در بدن سالم است. بدن سالم نمی گردد، مگر آنکه از لحاظ روحی و روانی دغدغه هایش کاهش یابند، و با تغذیه و ورزش و تفریح، و برنامه ریزی صحیح ، روح و عقل و احساس کودکان و حتی بزرگترها را به پویایی، رهنمون و تقویت نمایند. همچنین در تداوم حیات اجتماعی، افراد با دارا بودن اضلاع سه گانه ی سلامتی و نشست و برخاست با بزرگترها موجب تقویت مسئولیت پذیری آنها می شود. کودکانی که با والدین و بزرگترهای فامیلشان، به زیارت و کوهنوردی و پارک و. . . می روند. قطعا" موجب تقویت روح و جسم و بالندگی آنها در آینده خواهد شد، و بهتر می توانند ، راه و روش زندگی را بیاموزند و از الگوها و تجاربی که در همراهی با بزرگترها بدست آورده اند ، برای موفقیت در زندگی آینده شان بهره مند خواهند شد. چند سال پیش از یک استاد جوانی که ریاست یک دانشگاه را به عهده داشت، و انصافا"دانشگاه را خوب اداره می کرد و روابط عمومی خوبی هم با ارباب رجوع و کارکنان و دانشجویان داشت، پرسیدم ، شما با توجه به سن و تجربه ی کمی که داری ماشاءالله خوب دانشگاه را اداره می کنی؟ ایشان پاسخ داد از کوچکی سعی کردم با افراد بزرگ و مُسن از جمله پدر بزرگ و مادربزگم و افراد دانا مجالست و شاگردی نمایم. [2]
سخنان این استاد جوان حکایت از این دارد که مشق زندگی در مجالست و همراهی با بزرگترها و انسانهای جا افتاده برای رشد و کمال فکری و معنوی انسان ضروری است .

تصویر فوق دو کودک ۸ و ۹ ساله را نشان می دهد که با والدین و بزرگترهای فامیلشان به کوهنوردی در کبیرکوه دره شهر آمده اند . قطعا" از اینطور حشر و نشرها، تجربه و رفتار بزرگترها یشان را مشق می نمایند . تا در زندگی آینده شان توانمندی و مهارت و موفقیت کسب نمایند.
نتیجه و مُخلَص کلام آن است که در حضور کودکانمان الگوی خوبی باشیم و کودکان را گردانندگان آینده بدانیم، وبه عبارت دیگر، برایشان الگوی خوبی در تمام ابعاد اجتماعی و روحی و روانی و اقتصادی و. . . باشیم، تا شاهد نسلی پویا و کار آمد باشیم.
_________
[1] - مصاحبه با رحیم دانیاری کارشناسی ارشد روانشناسی
[2] - مصاحبه با دکتر صیاد محمدی رئیس دانشگاه پیام نور شهرستان بدره
۹۶. ۱۱. ۲۲


" شنیده های تآمل بر انگیز "
پیر روشن ضمیری از حضرت علی ( ع ) نقل می کرد؛ که مولای متقیان فرموده است :
" بین حق و باطل چهار انگشت فاصله است، یعنی بین گوش تا چشم چهار انگشت فاصله وجود دارد "
اینجا برتری مشاهدات علمی برشنیده ها و نقل و قولهاست ، اما برخی مباحث در کتب و متون و منابع نوشته نشده اند و یا در دسترس همگان نیستند تا محققان تاریخ وفرهنگ جوامع سنتی، و عشایری و ایلیاتی را دقیق ومستند ارائه نمایند. البته نگارنده ی این سطور معتقد است؛ اگر گفته هاو نوشته ها برشیوه و روش علمی، و دارای مستندات باشند ، بسیار ارزشمند است، اما عدم دسترسی به منابع و مدارک متقن ، موجب شده به ضعیف ترین منابع، یعنی علم مسموع که همانا کسب نوعی معرفت و شناخت از طریق گوش است و البته سخنانی که از راه شنیدنیها به دیگران منتقل می شوند، بعد از مدت زمانی، آن گفته ها و نقل و قولهای شفاهی ، مصداق یک کلاغ چهل کلاغ پیدا می کنند و هر گوینده ای کم و زیادی بر آن وارد می کنند. در رابطه با احوالات ایلات و عشایر و سابقه و قدمت آنها ناچاریم شنیده ها را هم لحاظ کنیم ، هر چند برمبنای سخن حکیمانه خداوند که در یکی از آیات فرموده است : "مژده بده بندگان خدا را که در میان نقل قولها و گفته ها ، و نوشته ها [ تدبر می کنند] و از میان آنها بهترین را برمی گزینند. [1]

شنیده ها در باره ی" وندها" در طوایف ایران:
برخی گویند وند به معنای پسر و نسب و پشت هر فردی است، که به نام نیای بزرگ و مشترک یک تیره یا طایفه و یا ایل اطلاق می شود ، در مصاحبه ای که با فردی از حواشی تویسرکان و یا همدان، که به زیارت امام زاده ابراهیم نهاوند آمده بود ، ایشان گفت ما همه فامیلی مان برمبنای "باوه کلنه مان" ترکاش ( tarkash ) یعنی ترکاشوند گرفته ایم ، بنابراین کلان ایل سله سله دقیقا" برمبنای چهار برادر یاچهار شخصیت معروفش، خود را به سایر افراد معرفی کرده اند . معمرین می گفتند ؛ حسن و قلی ( کُلی ) و قیاس و یوسف برادر بوده اند و ایل سله سله را تشکیل داده اند وفرزندان آنها را حسنوند و کُلیوند و قیاسوند و یوسفوند می گفتند .
بیرون و باجول برادرند و اعقاب آنها را بیرانوند و باجولوند و در عراق باجلان می گویند . البته برخی از این ایلات یا طوایف به نام افراد شاخصشان در آینده هم ایلاتی در شکمشان منشعب شده اند، مانند ترکاشوند از یوسفوند منشعب شده است کاکولوند از حسنوند و دالوند از با جولوند و سگوند از باجولوند و یا برعکس دالوند و قائد رحمت و باجول از سکوند یا سکاوند منشعب شده اند.
هرگاه یکی از ایلات و یا از اقوام ایلات قدرت بدست گرفته است، سایر ایلات مانند ستارگان که در مقابل خورشید رنگ می بازند دیگر هویت سایرین ناپیداست و آن ایلات همرا تمام هنر نمائیشان به نام پادشاه یا ایل حاکم برجامعه می باشد . مثل اکثر طوایف لک مانند حسنوند و دالوند و کلیوند و قیاسوند و هداوند ومومه وند و رسولوند و شاهیوند و ترکاشوند و ایتوند و سعدوند و ریزه وند و یوسفوند و مرشد وند وحمیدوند و سوره مهری و کلهر و. . . . . . با زندیه همکاری داشته اند تاریخ نویسان اولیه همه را به نام ایل زند ثبت کرده اند . و شعب مختلف دریکوند و یا دیرکوند وقتی بزرگشان قدرت بدست گرفته اند، همه به نام بزرگان و رهبرانشان مطرح شده اند و حال آنکه ایلات در کنار اتحادیه های ایلیاتی یا ماننایی، هرایلی نیز دربین خود سلسله مراتبی داشته اند و تاریخ از آنها کمتر یاد کرده است.
آنچه شنیده شده است ، کردها همه ی اقوام لک و لر را از خود می دانند ، گرچه هر سه گروه قرابت فامیلی دارند ودشمنان و مهاجمان غرب و جنوب غربی وشرق و شمال بر نژاد و ایلات و طوایف ما کم وبیش جعرافیای نژادی و تاحدودی نسلی را برهم زده اند و وجود تبعیدها ویا لشگر کشیها خیلی از طوایف به نامهای جدید و گاه گویشها و زبانهای مختلف شکل و سازماندهی شده اند. ولی تلاش محققان نسب شناس و افرادی که در باره ی ایلات و طوایف قلم می زنند ، قابل تقدیرند ، زیرا از این نقل و قولها رگه هایی از حقیقت هم آشکار می شود. بطور مثال افرادی که با شاپور شاه ساسانی و سایر لشگر کشیها به هند و پاکستان امروزی رفته اند الان گویا ده میلیون لک فقط در پاکستان وجود دارد و فقط نام نژاد خود را حفظ کرده اند، از طرفی لرها هم لک را زیر مجموعه ی خود می دانند و لکها نیز گذشته ازلر و کرد ، آنها پارت و پارس را انشعاباتی از خود می دانند. البته اثبات این سخنان بسیار مشکل است و در قالب ایران وطنی و اگر شیعه دوازده امامی و جهان وطنی را حساب کنیم همه ازنسل آدم و حوا هستیم و همه فامیلیم بنابر این برمبنای آیه ی قرآن ، که طایفه طایفه و قوم قوم شدن بنی آدم، فقط برای شناسایی است. [2] باید آتش تعصبات و برتری جوئیها را خاموش نماید ، تا زندگی صلح آمیز و وحدت بخشی را از" انما الموءمنون اخوه"و آیه ی فوق بدست آورد.
برخی خدایی های حسنوند راعرب می دانند، استا

د حشمت اله رحمتی برای نگارنده تعریف نمود ما دویست سال یا۱۵۰ سال که در در جنگ نهاوند اجدادمان به اسارت رفتند وقتی با مدارکی که بزرگانمان داشته اند ، مجددا" ریاست ایل را به عهده گرفتند، در این ۹۰ سال اخیر برای تیره ی خدایی چنین سخنانی را گفته اند، که بین صفوف کلان ایل سلسله فاصله بیاندازند تا جایی که برخی قلم بدستان ایل کُلیوند را از سلسله جدا می کند ، احتمالا هدقشان شکستن اتحادیه های ایلی و طایفه ای باشد.
برخی هم جد هر چهار ایل سله سله را با این ترفند به چالش می کشانند، و می گویند این ایل بزرگ جدشان عرب است . البته، این برچسب هم به خاطر این بوده است، که بنی امیه وبنی عباس حاکم بوده اند وبرای چسباندن خود به قدرت یا دین که خاستگاهش در حجاز بوده است ، ازچنین خود سانسوری ای برای پنهان کردن هویت خود گاها" استفاده کرده اند. و الان مخالفان همان را دستاویز قرار داده اند. این چند سطر طرح مسآله بود ، تا شنیده ها را هم نوشت و قضاوت را به عقل رشید و چشم بصیر خوانندگان محترم واگذار نمود .
پی نوشته ها:
[1] - قرآن کریم سوره الزمر آیات ۱۷ و ۱۸ " مژده بده بندگان خدارا[همانها که از طاغوت دوری می کنند ]، وآنها که گفته ها و نقل قولها را می شنوند، و از میان آنها بهترین راانتخاب می کنند. "
[2] - قران کریم سوره الحجرات ، آیه ۱۳
" ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله کردیم برای این که همدیگر را بشناسید[ اینها امتیازی برای هیچکس نیست] بلکه ارزشمندتری و بهترین شما کسانی هستند که تقوا داشته باشند. "



Ahmad Lotfi:
معرفی مختصر ملا منوچهر کولیوند
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه

Ahmad Lotfi:
مقدمه:
کولیوند ها ایلی فرهنگی و مذهبی از ایلات وابسته به کلان ایلات سلسله می باشد ، مردمانی زحمتکش و باغیرت و کم توقع و اخلاقی هستند ، به قول مرحوم کدخداحاج رضا مهدوی ، از کدخدایان وحدت آباد ، و عضو محترم خانواده ی شهدا، در باره تلاشگری ایل کولیوند به نگارنده گفت؛ " خواهر زاده: ما کولیوندها مثل برخی از طوایف و ایلات اهل گزافه گوئی و تعریف کردن از خود ومبالغه گویی ، ودروغ سرهم کردن نیستیم ، بلکه ما افرادی زحمنکش بوده و هستیم ودر سایه ی همین کار وتلاش و بدست آور ن مال حلال همیشه از لحاظ مالی وضعیت بدی نداشته ، و نداریم و همواره با ساده زیستی ای که در زندگی داریم، امکانات مادی و معنوی نسبتا" خوبی در دست وبال ماهست "�
در تآیید کلام ایشان باید اضافه کنم ، کولیوندها مردمی مذهبی و خیلی از آنها به کسب علوم دینی می پرداخته اند از طرفی افراد با سواد و ملایان ارزشمند و شناخته شده ای داشته و دارند . که مظهر دانایی و علم و ادب بوده اند. دربین عشایر غرب کشور، کولیوندها پیامبران سخن و شعر و رُک گویی هستند . این ادیبان خوش کلام چنان شیرین سخن هستند ، که انسان دلش می خواهد با آنها دارای حشر ونشر باشد . درهرصورت الان کولیوندها در هر شهر و روستایی که سکونت دارند مظهر کار آفرینی و وفور نعمت هستند.
ملاهای کولیوند:�
کولیوندها؛ ملا های بسیاری داشته اند . یکی از مهمترین آنها ملا منوچهر کولیوند است که در باره آن مطالبی نو شته میشود.
استاد دانا و ملای نامدار کولیوند جناب ملا منوچهر خان کولیوند بنابر سایت ویکیپدیا تاریخ تولد وی را سال۱۲۲۹ ه ق نوشته اند ایشان زمانی متولد شده است که ایلات سلسله خصوصا" ایل کولیوند و وابستگان آنها در بین الشتر و سیمره ، در حال ییلاق و قشلاق بوده است این ایل تلاشگر، سیمره و قسمتی از " وریون مله " ( varyoun malah ) و قسمتی از پشتکوه را حتی تا جنوب چنگوله و بیشه دراز و داخل خاک عراق کنونی در اختیار داشته، و به دامداری و رمه گردانی مشغول بوده اند. به علت نزدیکی ان مناطق به عتبات عالیات در عراق، خیلی از افراد برجسته ی کولیوند از جمله نور محمد خان کولیوند جد ملا منوچهر و کدخدا زیتی ( زیدعلی ) و آواختی و کدخدا خدایار و ملامنوچهر کولیوند، و. . . به زیارت ائمه ی اطهار در کربلای معلی و نجف و کاظمین و سامراء مبادرت ورزیده اند.
این ایل مردان فعالی داشته ، که در ییلاق ( الشتر ) و گرمسیر ( دره شهر و پشتکوه ) کشاورزی و دامداری می کردند، و همواره سفره ی مهمان نوازیشان به پا بود در جنگهای احتمالی نیز همبستگی ایلی خوب و مناسبی داشتند . ملامنوچهر در منطقه سیمره بدنیا آمده است و بعد از۱۰۲ سال قمری در سال ۱۳۳۱ ه ق در سپید کوه خرم آباد زمان برگشت از زیارت عتبات عالیات فرمان حق را لبیک می گوید و اقوام جنازه ی این پیر طریقت و درویش مرتضی علی ( ع ) را به الشتر آورده و در قبرستان پیرجد روستای بتکی در ضلع شرقی آن قبرستان بدن نازنینش به خاک سپرده می شود . این عارف و شاعر پر آوازه ، در زندگی ساده زیست بود و در محفل بزرگان ان زمان که می نشست کلامی گیرا و سخنانی مجلس آرا داشت، که در هرمنزل یا خانه ای که دعوت میشد ، ضمن وعظ و نصیحت و گفتن سرگذشت ها و پندهای آموزنده ، زن ومرد وجوان آن روزگار در پای صحبت وی می نشستند. یک نمونه ی آن ، زمانیکه کدخدا و بزرگ طایفه رماوند ایشان را به منزلش دعوت می کند، و مردم آن قریه یا آبادی ، در محفل و محضر پیر دانا یعنی ملامنوچهر کولیوند می نشینند، و استاد لک تا پاسی از شب صحبتها و نصایح و شعر گویی و خاطره تعریف کردنش، ادامه پیدا می کند، و اشتیاق مردم صحبتها در آن محفل تداوم پیدا می کند . میزبان که گویا خسته شده، و یا دوست ندارد اهالی ملا را خسته کنند، هر لحظه می گوید مردم ملا را اذیت نکنید، وقت خواب است. از قضا آن کدخدا یا بزرگ رماوند دو زن به نامهای شاپاره ( شاه پرور ) و ما پاره ( ماه پرور ) داشته است که ملا منوچهر بیتی یا دوبیتی بر او می بندد و به شکلی به او می فهماند که خودش به خاطر جمعشدن با همسرانش می گوید ملا خوابش می آید استاد لک به او می گوید :�
فلان ( نام کدخدا ) شاپه دمی که ماپه دمی که. . . . ( که باقی دوبیتی را در خاطر ندارم ) �
یعنی ای کدخدا [بگذار سوالات مردم را پاسخ دهم] وگرنه صحبت و دیدار شما باشاپرور و ماه پرور دم و لحظه ای بیش نیست ، این وقتهایی که دور هم هستیم و آبادی جمعند را غنیمت بدانیم که اکثرا به شب نشینی به منزلت آمده اند . لازم به ذکر است آن زمان هرگاه مهمانِ خدا عزیز کرده، و ارزشمند به منزل کسی که می آمد، گویی مهمان همه بود و بعد از شام همه اززن تا مرد آبادی به دیدارش می رفتند . �
ملا منوچهر شاعر خوش قریحه با دلی پاک و بصیرتی کم نظیر بو د ، وقتی در خرابه های دره شهر گشت و گذار نمود بسان خاقانی که خود از اعقاب ساسانیان بود وی نیز که از طایفه اصلانشاه و تیره نورمحمدی بود

، و وابسته به

ساسانیان هستند ، دریای دلش به خروش آمد، و از آتشفشان وی اشعاری نغز و زیبا در وصف این خرابه ها با عمق جان و احساس لطیف سرودند، که یکی از شاهکارهای کلامی وی به حساب می آید. وصدالبته قصیده مدح حضرت علی ( ع ) ایشان شاهکار دیگر ایشان است.
ملا منوچهر کو لیوند شاعری شیعه دوازده امامی است اگر در عرفان خاکسار و با دراویش عجم یارسان همنوایی دا شته است، به دلیل همجواری واستفاده از نکات عرفانی آنهاست وگرنه استاد لک ، عقیده اش با اهل بیت عصمت ( ع ) همنواست . وی واقعا" با دنیاطلبی میانه ای نداشت . و همواره دنیا را پست و دنی می دانست در یک بیت منسوب به ایشان فرموده است :�
شفیع دنیه دون شفیع دنیه دون�
دلگیر نو ژداخ دون دنیه دون�
والشتری ها اینطور تلفظ می کنند ؛�
شفیم دنیه دون شفیم دنیه دون�
دلگیر نو ژه داخ دون دنیه دون�
یعنی ؛ای شفیع ( نام شخص ) ! دنیا پست و رذل است�
ازاین دنیای پست و دنی دلگیر نشو و غم به دلت راه مده�
ملا منوچهر دیوانش در یک غارت از دست می رود و حاصل تلاش ادبی استاد لک به تاراج می رود و فقط گوشه ی کمی از اشعار ایشان که در سینه مردمان بوده است آن هم به طور ناقص گرد آوری شده است زمانی طفل و نوجوان بودم اهل خرد بدره و دره شهر وافراد مسن اشعار زیادی از وی را در بر و سینه داشتند و صد افسوس که من خیال می کردم اینها حتما در جایی نوشته شده اند و عقلم نمی رسید که آنها را بنویسیم . ای کاش جوانان اهل خرد سلسله وخصوصا" کولیوندها با افراد پیر تماس بگیرند شاید از اشعار استاد لک قطعاتی بدست آید. وای کاش شعر شناسان دیوان ملاحقعلی سیاه پوش را با دقت بررسی کنند و شاید انگشت شماری از اشعار ملا منوچهر در آنها یافت شود بنظر نگارنده خوانین کولیوند و اعقاب آنها تمام میراث فرهنگی خود را وا کاوی کنند شاید اشعاری از استاد لک در خورجین و هزار پیشه آنها با شد. از جمله اشعار نورمحمدخان کولیوند، و ملا محمد حسن کولیوند� و ملا خدا دوست کولیوند.
در هرصورت ملا منوچهر کولیوند، وصف حال اواخر عمرش، برای مخاطبان و یا مناسبتهایی که پیش می امده است، ابیات و اشعاری را می سروده است. نگارنده دو بیت شعر از ایشان را که قبلا" از بچه های الشتر شنیده است، در این وجیزه نوشته می شود.
روزگاری جمع کردم مال بی پایان بسی�
هایمم محتاج قرصی نان جو در خور دکا�
گر بیارم رخش رستم زیر پا�
چونکه بختم برگشته هی خردکا�
یعنی:�
روزگاری در اثر تلاش مال بسیاری بدست آوردم�
الان محتاج یک قرص نان بخور و نمیر هستم�
وی در بیت دوم جبری فکر می کند؛�
اگر در سواری رخش رستم را زیرانم قرار دهم�
وقتی من سوارش شوم مانند خر لنگ می شود . [دکا:لنگ و کم]�
دربیت اخر اینطور هم آمده است: گربیارم پی سواری رخش رستم زیر ران
چونکه بختم بر گشته ای خر دکا
استاد لک در سال ۱۳۳۱ ه ق بعد از یک قرن زندگی چشم از جهان فرو می بندد. �
کولیوندها در حال حاضر فراتر از یک ایل هستند. مطالعه در باره آنها فعالیتی تیمی در ابعاد تاریخی ، اجتماعی ، ادبی ، فرهنگی و . . . را طلب می نماید. امیداست آیندگان آنرا انجام دهند . وکولیوندها را باید بعنوان ایلی فرهنگی در یادها زنده نگاهداشت تا اهمیت فعالیت آنها کم رنگ نشود . �

آرامگاه #ملامنوچهر_کولیوند
#الشتر روستای #بُتکی
قطعه شعر بسیار زیبایی به نام شمس زرین دارد، که به شکل عجیبی در آن اسم بیشتر از ۵۰ گل وگیاه ذکر کرده است

#شمس_زرین
شمس زرین بال زرین، با فروغ و فتح فرین
فوق و فرق و شرق گرین صبحدم هات ئو دیار

بی وَ تسخیر سلیمان کوه و کش دشت و�بیابان
اژ زمین�تا قاف خندان بی دماغ�روزگار

پرتو�نوری�نمانا در بسیط دهر شانا
چوی�صف اسلام�مانا بشکنی�خیل کفار

لشگر چین و�فرنگی منه زم دا�جیش�جنگی
دا قرار�بی درنگی اژ�حبش تا�زنگبار

رومیان اژ فتح روسی دا بنای تول و کوسی
جشن و عیشی چوی�عروسی اژ صغار�و اژ کبار
تازه بزمی په ی وَ په ی هت مجلس ارباب کی هت
بانگ عود و�نای و نی هت ارغنون غمگسار

سطوت�گشتاسبی�سن اژ حَمَل تا تخت بهمن
بعد اژ گز تهمتن�در گِز اسفندیار

مجلسی آماده دیرم عیش و نوشی ساده دیرم
فصل گل من باده میرم گلشن و گل در کنار

رحمت حق�بر مزیدا، باد نوروزی وزیدا
دی لب حسرت گزیدا ریخت یخ بَن اژ مخار

بوی گل هت بر مشامم اژ گل و مل مست کامم
باده ی احمر�له جامم�بی خود و دل�بی قرار
اژ صبا سنبل مکی هم، خوی له برگ گل چکی هم
اژ گل و�مل می مه کی هم باده خوار میگسار

ژاله اندر�روی لاله�کرده�روی لاله واله
همچو می اندر�پیاله�بر�لبان�باده خوار

دشت�کشتی �گل سرشتی ادیب�اردیبهشتی
گل کنشتی�گل�ورشتی گل نما و گل عذار

گل چلاله، گل کلاله، گل پیاله، �گل گلاو
گل عبیر و گل�وه عنبر، گل چنی مشک تتار

گل وه دلجو گل وه مینو گل اشدبو گل سبو
گل وه عین و گل وه ابرو�گل گلو گل وه �عیار
گل بدخشان گل درخشان�گل زرافشان گل فشان
گل وه ریحان گل وَ مرجان گل�وَ رضوان گل قطار

گل �وَ احمر گل وَ اصفر گل وَ زیور گل وَ فر
گل وَ ابیض گل �وَ اسود گلبن�وَ هم گل عذار

لاکی و�لولا و لیلوشوخ وشیدا و اشدبو
نار و نارنگی و�لیمو شو بو شش پر�مدار

قرمز و میوی و ماوی ابیضی آوی سراوی
پر طاووس�طراوی�چتر�و�چیمان�و�چنار

ارغنون و یاسمن گل سوسن و نسرین و سنبل
نرگس شوخ�و قرنفل گل�شقایق داغدار

چهره ی گل در�تولا�در هوای مدح مولا
اژ فر فردوس�والا روضه ی خرم بهار

مقصودم کی ژَ بهارن کی ژَ نوروز و نگارن
حیدر دلدل سوارن حامی�روژ شمار

شاه هفت�اقلیم خاور نوربخش هفت کشور
یاور و�یار پیمبر دست فضل کردگار

وَر ژَ موجودات هستی بازوی عفریت بستی
بار مشکل گسستی�عام اژ چندین�هزار

مرتضی�بر دوست و دشمن ناجی سلمان ژه ارژن
سر ژه عمر�عبدود کن عنترت کرد وه دو پار
جلوه ی دین�مبینن عین�ایمان�و یقینن
پشت دین�حبل المتینن عروة �الوثقی تار

اژ�ازل�مقصود آدم نقطه ی�توحید اکرم
بای بسم الله�اعظم�بر تو هت�عنوان�کار

والی والا�علیاً نور�ایمان را جلیاً
لا فتی الا علی لا سیف�الا�ذوالفقار

خاصه ی صهر پیمبر شوهر زهرای اطهر
والد شبیر و شبر ضیغم پروردگار

صانع موصوف نامی مکه مولود مقامی
تو غلامان را غلامی خسروان�را افتخار

خانه زاد مال قدرت نقش پا مُهر نبوت
ریخت�اصنام اژ�صلابت�تا صمد بی آشکار

مکه مروه منائی�زمزم�اژ خنجر سنائی
اژ تو �ثابت بی خدائی حق�ژه�تیغت پایدار

مر مرا هادی علین دولت�و�شادی علین
حُسن و�آبادی علین�احسن�اژ�ئو دوستدار

ساقی کوثر علین مظهر داور�علین
بر سران�افسر علین شیر�نیر کردگار

شاه انس و جان علین منبع ایمان علین
قدرت یزدان علین�ضیغم�اژدر شکار

تاج�پیغمبر�اغنثی�شیعیان�پرور�اغنثی
در�ژه خیبر�کن�اغنثی�شهسوار نامدار

حیدر صفدر اغنثی�فاطمه�شوهر�اغنثی
شافع�محشر اغنثی دُرٌ�خاص�شاهوار

ای شه�لولاک�ادرک ضیغم چالاک ادرک
نور�ذات پاک�ادرک خاکیان�را زینهار

حامی �احباب �انسان �وجه فتح الباب انسان
مالک و�ارباب انسان اژ صغار�و�اژ کبار

عمن که مداح لکیکم�فقراً فخری مسلکیکم
بر�درت چوی کُپَکیکم حاجتی دیرم برآر

Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
"بحران امروز کشور"
نویسنده: احمدلطفی - مدرس دانشگاه


از قدیم گفتند، هر عملی عکس العملی دارد، و قانون سوم نیوتن در فیزیک ، و اصل دوم ترمو دینامیک نیز به نوعی همین را تفهیم می کند. زمانیکه طبق متون دینی خاک بر صورت چاپلوسان نریزیم، یاوه گویان خبر چین که گویی مآموریت دارند افراد شایسته را منزوی کنند، و افرادی نفودی، حکومت را به برخی نا اهلان ، و ناتوانان فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و صنعتی و . . . . . از رده های پایین تا میانی و بالاتر ، واگذار نمایند. به عبارت دیگر؛ نا اهلانی که برای نابودکردن و تهی نمودن اهداف و ارزشها و خدمت رسانی انقلاب اسلامی، به مردم مظلوم ایران، کار شکنی و نا کار آمدی خود را اثبات کردند، و آرام آرام با حرکت خزنده ی خویش، آن چنان ادامه دادند، که نخبه های فراوانی از کشور ایران در میدان نبرد حق علیه با طل شهید شدند و جماعتی هم تحت عنوان فرار مغزها کشور را ترک کردند، در قطع رجال نیروهای دوملیتی و چند ملیتی براریکه های قدرت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و. . . تکیه زدند ، حرکات و رفتارشان را برمبنای اتاق فکری که مردم را به سمت رضایت اشخاص نه رضایت خدا کشاندند، و سوق دادند. به قول مرحوم امام خمینی ( ره ) :" دعوت به خود نکنید ، دعوت به خدا بکنید" دانایان معتقدند هیچ عملی در دنیا گم نمی شود، کسانی که به شما بدی می کنند، در نهایت [خدای]روزگار جواب آنها را خواهد داد.
وقتی فرهنگ را می کُشیم ، وقتی در طرح های اقتصادی نظارت تا بهره دهی را مدیریت و رفع نقص نمی کنیم ، به کلنگ زنی و ژستهای سیاسی ، و عوام فریبانه دل خود را خوش می کنیم، و گاه ممکن است پشت سر هم بگوییم ، عجب نادانند، گاو و گوسفند سر بریدند با موسیقی محلی هم استقبال کردند و. . . . درحالیکه ما فقط برای پر کردن فضای رسانه ای و اخبار بود. اما غافل از این بودند ، چقدر می توان افراد جامعه را فریب داد ، وقتی توسعه و پیشرفتی حاصل نشود ، شورشها ، نفرین ها و گاهی عادات بد مثل ذلت پدیری و نا امیدی در کشور هموار می گردد ، و افرادجامعه بی تفاوت شده، و برای نوکری اجانب خدای ناکرده آماده می شوند. تا آنجا که کشور مستقلی مثل ایران احتمالا" در چنبره ی فروش نفت در مقابل غذا به دام اجانب بیفتد. اگر اختلاسها پیش نمی آمد کشور به تعبیر امام ( ره ) که می فرمود اگر این جنگ بیست سال طول بکشد ما ایستاده ایم . در آن زمان جنگ ، ارتشی رده بالایی که به بازدید و سرکشی جبهه ها آمده بود بچه ها پرسیدند چرا کشمشها و برخی از اقلام خیلی قدیمی است ، به گوش خود شنیدم، آن مقام ارتشی گفت؛ ارتش سالها ذخایری برای بحرانهای کشور ذخیره می کند که اگر اجانب نگذارند کشور حالت عادی داشته باشد ، ارتش قادر است مردم عادی کشور و مدافعان کشور را آذوقه دهد. در آن روز خوشحال شدیم که برنامه ریزان قدیم و جدید آینده نگرند الان بعد ا ز چهل سال که انقلاب باید مستحکم و منطقی و دانا به زمان گام بردارد دچار نوسان می شود و عواملی رانتی با غارت بیت المال و اختلاس و. . . می خواهند کشور را تهی از سرمایه و عزت کنند . اینها که کشور را به خاک سیاه کشانده اند باید محاکمه و مجازات شوند . دشمن هرچند قداره بند باشد، ما اگر زمان شناس و عاقلانه برنامه داشته باشیم ، بحران را پشت سر می گذاریم. رمز این کار دلسوزی مسئولین واقعی و تسویه نیروهای خائن، و وحدت خالصانه کشور ماست. نه اینکه عده ای از وحدت و حمایت ما از حاکمان ، افراد سود جو جیبها را پر کنند و به چاک بزنند.
فرد ظریفی که در زمان جنگ از خدمت سربازی می ترسید می گفت؛ من مرد خیابانم نه مرد بیابان، در خیابان هرچه می خواهید حاضرم ساعتها شعار بدهم، ولی بطور عملی نمی توانم بجنگم، اکنون حکایت آنهاست که بهتر از ما می دانند، در مبارزه فقط شعار چاره ساز نیست ، عمل و شعور و بلوغ فکری هم باید به دادمان برسد. بنده عاجزانه تقاضا دارم به عمل گرایان و شیفتگان خدمت ، میدان بدهید، و از ذهن گرایان تشنه ی قدرت، مقداری فاصله بگیرید تا سازندگان و متخصصان کار آمد و وطن دوست و با دین و ایمان کشور را به جلو هدایت کنند . نه اینکه فقر و اختلاف طبقاتی و امراض و آسیبهای مختلف اجتماعی و اقتصادی و. . . کشور را بدبخت نماید. از بس تعلیم و تربیت شکسته شد ، جامعه به سمت جرم و انحراف حرکت کرد، الان باید بجای رشد علم و ادب ، و بالنده کردن آموزش و پرورش، ما تمام نیرویمان را برای به راه آوردن افراد مجرم و کجرو اجتماع ، با هزینه ی سر سام آوری صرف کنیم . یعنی درمان را قبل از پیشگیری در دستور کار باید قرار داد . در حالیکه پیشگیری قبل از درمان هزینه ی کمتری را در بر دارد. درد زیاد است و ما خجالتیم که نمی توانیم گامی عملی برداریم. امیداست دلسوزان و مسئولان وطن دوست، کشور را از این دریای طوفانی به ساحل امن هدایت کنند.
برخی ممکن است اشکال نمایند، و پرسش هایی ارائه نمایند، که این ابتداشفاف

بگوئید ، این

عمل گرایان و شیفتگان خدمت، چه کسانی هستند؟ و اگر همین شیفتگان خدمت راه را برای ذهن گرایان تشنه ی قدرت باز کنند، تا چه میزان مردم فقرزده به حقوق غارت شده ی خویش خواهند رسید ؟ و آیا با نصیحت شما غارتگران و مفسدین، از قدرت فاصله می گیرند، تا متخصصان کارآمد ودلسوزان جامعه، کشور را به جلو هدایت کنند؟!!!! با توجه به اینکه قدرت فساد آور است و انسان به قدرت رسیده حریص و سیری ناپذیر است . چه پاسخی دارید؟
در پاسخ این اشکالات باید اذعان نمود، از قدیم گفته اند، حقیقت میوه ای است که بر روی درخت آزادی می روید.
ما ایرانیان از بس از راستگویی و شفافیت ضربه خوردیم که بلانسبت ایرانیان خودم را می گویم، مجبورم بجای شفافیت، در لفافه سخن گویم ، و در زمانیکه بزرگان ما ( داریوش کبیر ) گفته اند؛ " خدایا سرزمین و ملت ایران را از جنگ و خشکسالی و دروغ نگهدار" ، متآسفانه دشمنان ایران با جنگ و توطئه، بیش از یک میلیون و چند صد کیلومتر را از فلات ایران جدا کردند. و الان ما و جهان پیرامونمان دچار خشکسالی هم شدیم ، و دروغ هم بسان یک اپیدمی جامعه ما را تهدید می کند. بنابراین در پاسخ اشکالات، منظور نگارنده؛ استفاده از همه ظرفیتها و شایستگان جامعه است، و در شرایط انسانی و علمی برابر آنها که شایسته تر و لایقتر در علم و اخلاق و توانمندی هستند، ولو اینکه پارتی نداشته باشند، باید مقدرات و مدیریت کشور را به چنین نیروهایی بدهند، و بسپارند و صد البته نیروهای منصف و باتقوایی هم برکار آنها نظارت و رهبری داشته باشند ، نه افسار گسیخته هر فردی که حاکم شود، فقط به منافع شخصی اش بیاندیشد. این شایسته سالاری باید از مقامات پائین تا بالاتررا در برگیرد بطور مثال یک فرمانداری که تحصیلاتش از یک دانشگاه
کوچک محلی با . . . مدرک گرفته است، را باید پست و مقام داد؟ یا یک فردی که با درایت و زحمت تحصیلاتش را در یک در دانشگاه معتبری دارای تخصص و تبحر شده است.
همچنین افراد متخصص را نباید منزوی کرد، و یا درخانه ی خود زنداتی نمود. اینها باید در امور کشور نقش داشته باشند. سالها پیش دکتر پرویز پیران گفت جناب هابر ماس به کشور مغزهای فسیل شده خوش آمدید . یعنی از شایستگان و لایقان کمتر استفاده می شود و کارها را به افراد ناتوان واگذار می کنند و افراد توانمند در حاشیه قرار می گیرند .
عاقلان بهتر می دانند، که باید جوانهای با تدبیر و متخصص را به میدان آورد.

امیداست الفبای بالا تا حدودی قانع کننده باشد، واشکالات را پاسخ داده باشد.
البته نگارنده فردی فرهنگی است، با توصیه ام آرزوی جابجایی نخبگان را دارد.

Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
" مختصری درباره طایفه دراویش دلفان "
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه

مقدمه :
درویش در لغت به معنای فرد فقیر و تهیدست است ولی در اصطلاح صوفیانه و عرفانی درویش به کسانی می گویند که با ریاضت و رعایت تقوا و شاگردی یک پیر طریقت ، دل از دنیا شسته اند و به زعم خود خداپرستی و اعمال صالح را در پیش گرفته اند و با نماز و روزه و ذکرهای خاصی عمدا به ریاضت و مسکینی خود را وفق می دهند و با پوشیدن یک سری لباس های خاص از جمله پشمینه پوشی ، ژنده پوشی و آرایش ها و پیرایش های خاص خود را در جامعه مطرح می کنند. البته دراویش لک بسیار صاف دل و پیرو اهل بیت ( ع ) و سادات با تقوای محل خودشان هستند، مردمی آرام و بی آزارند، و افرادی که تحت تعالیم مذهبی و داری سواد شده اند ، شبیه باباطاهر و احمد ابن مسعود ( شاه خوشین ) و کاکا ردا، و شهره میر ( سوره میر ) و علی دیه ( عالی ویه ) و حسن گایار و بهلیل و سایر پیران طریقت، مانن سادات نوشادی و آتش بیگی و. . . . همه در محیط اجتماعی خویش تآثیر گذار بوده اند.
مردم سرزمین دلفان و مناطق همجوارش از جمله نهاوند ، کوهدشت ، الشتر ، سیمره و حواشی کرمانشاه و قسمت هایی از غرب عراق کنونی ( خانقین و . . ) با مسلک درویشی و به نوعی ترک دنیا ، علیه مهاجمان و قدرت های بیگانه اقدام به مبارزاتی منفی کرده اند .
طبق تحقیقات جدید ، دلفان ( نورآباد ) و کوه های مجاورش ، خصوصا کوه "سرکشتی " در روستای " تشکن " که مقبره ی سید ابراهیم ابن امام موسی کاظم ( ع ) معروف به " بابابزرگ " و یارش سید جلال الدین معروف به " کال نازار" در آن مدفون هستند ، گویی مرکز ثقل جهان هستی بعد از طوفان حضرت نوح نبی بوده است ؛ یعنی با توجه به اینکه بومیان منطقه بعد از حضرت آدم ، نوح را پدر بزرگ ( بابابزرگ ) آدمیان می دانند به همین خاطر " کوه سرکشتی " جایی بوده که کشتی حضرت نوح بعد از سیزده ماه بر روی آب ها در آنجا پهلو گرفته است و اندک اندک که زمین هویدا شده و آب ها کمتر شده اند بر طبق نظر کارشناسان حضرت نوح نبی و افرادی که با او بوده اند ؛ حضرت نوح بعد از مدت ها که زاد و ولد تداوم می یابد و خشکی های زمین کاملا آشکار می شوند منطقه "نوح آوند " یا نهاوند را ایجاد می کند . و به یک احتمال دیگر همجواری شهر دلفان یا نورآباد در کنار کوه " سرکشتی " و روستای " تشکن " نام این منطقه هم " نوح آباد " بوده ولی چون لک ها تلفظ نوح برایشان سخت بوده ، ویا آنها حضرت نوح را مقدس و نورانی، و دارای معجزه دانسته اند ؛ و یا برمبنای تفکر مهر پرستی و قداست نور لذا نام منطقه را نورآباد ( نوح آباد ) گفته اند و به یک احتمال دیگر منطقه نهاوند ، خاوه ، نورآباد و کوه " سرکشتی " حوزه استحفاظی مردمان اولیه اطراف حضرت نوح بوده اند ؛ بنابراین همه این مناطق به شکلی وجه تسمیه خود را از جریان اسکان یافتن حضرت نوح گرفته اند و با توجه به قدمت روستای " تشکن " و تپه های باستانی همجوار' به احتمالی قبر حضرت نوح نبی الله در همان منطقه دفن شده است و بعدها هم که سادات معظمی در آن جا دفن شده اند از آن جا که شجره آن ها به نوعی، سلسله مراتب به حضرت نوح نبی الله می رسند، لذا منطقه مقدس آنجا معروف "بابابزرگ" ؛ یعنی محل و مکانی که بابا بزرگ بشر بعد از حضرت آدم ( ع ) ، یعنی حضرت نوح نبی الله ( ع ) در آنجا ( محل اسکان کشتی اش در کوه سرکشتی ) دفن شده است.
به یک احتمال هم قوم پهلو یا پهله نامش برگرفته از همین پهلو گرفتن کشتی حضرت نوح بوده است. و بعدها نیز نام کوه "گودی"، ودر عربی " جودی" و نهایت گوتی ها از قوم پهلو منشعب می شود.
نگارنده برمبنای سفرهای مختلف به منطقه و مصاحبه ها و مطالعات میدانی، وبا توجه به محققینی که در این راستا ذهن ما را معطوف به چنین افکار و سخنانی کرده اند. و همچنین وجود مستشاران و باستان شناسانی که به منطقه آمده اند، خود گواهی بر اهمیت موضوع منطقه کوه " سرکشتی " و روستای" تشکن " ( روستای بابابزرگ ) ، و مطالعه ی صوفیان و عارفان و دراویش غرب کشور، می باشد . [1]
منطقه ی دلفان و سرزمین های اطرافش، برمبنای تعالیم مذهبی حضرت نوح نبی الله ( ع ) ، و اعقابش، و بعدها زردشت ، و جبلی بودن منطقه و محرومیتها و عدم دلبستگی به دنیا ، احتمالا" دراویش عجم در قالب مناطق کوه جودی با زبان عربی ، و گوتی که لکها سکونت داشته اند و شاید اول گروهی در اطراف تمدنی که حضرت نوح ( ع ) در مکانهای پر برکتی از لحاظ آب و خاک و کوه های زاگرس شبیه گرین یا گرون به لهجه ی نهاوندی، و سرکشتی و. . . نوح آوند ( نهاوند ) و نوح آباد ( نور آباد ) و خاوه باستانی همه پایگاهی برای اهل دیانت و ساده زیستان و پاکان روزگار بودند .
بعد از حمله عرب و شکست بزرگان کشور و مردم ما در نهاوند، این سرزمین در هنگام اسارت و آشنایی با مبلغان شیعه و قرابت فامیلی ای که باخاندان پیامبر ( ص ) پیش آمد، دراویش عجم و ترکیب دیانت و ریاضت کشیدنهای ساب

ق را باتفکر علوی و شیعی در هم آمیختند و مکتب یارسان و کاکه ای ایجاد کردند مبلغان و دراویش و صوفیانی چون بهلیل ( بهلول ) و شاه خوشین و امامزاده سید ابراهیم فرزند امام موسی الکاظم و کاکاردا، و باباطاهر عریان و. . . . بنیان درویش مسلکی سابقتر را با نگاه ویژه به شاه مردان حضرت علی ( ع ) احیا کردند. آنها با ژنده پوشی و بی توجهی به دنیا طلبی، و مسائلی از این قبیل؛ مبارزه ی منفی خود را با اعراب بنی امیه و بنی عباس و هواداران آنها را آغاز کردند . در این راه اعراب سبکسر ایرانیان را در قالب موالی تحقیر و تمسخر می کردند ، مردان باغیرتی چون بابک خرمدین و مازیار و افشین و یعقوب لیث صفاری و. . . رودر روی خلفای غصب کننده ی حق حضرت علی و اولاد طاهرینش ( ع ) ایستادند و در راه آزادی وطن از چنگال چنین مردم بدوی و نا آشنا با فرهنگ و منش پیامبر آخر الزمان ( ص ) قیام
کردند، و عاشقانه به شهادت رسیدند.
اکنون در مناطق لک و کرد و لر نشین ، غرب کشور، نقش دراویش با محوریت لکها مشهود است. طایفه درویش در دل سلسله و دلفان و بیرو ( بیران ) و باجول ( باجولوند ) و طوایف وابسته ی به آنها شکل جدی به خود گرفتند. و در این راستا در قیام مختار ، ایرانیان خصوصا" مردم غرب ایران آن روزگار که عراق را هم شامل می شد، با مختار همراه شدند، و تعداد زیادی از آنها در این قیام به خونخواهی حضرت امام حسین ( ع ) به درجه ی شهادت نایل آمدند.
فیلم قیام مختار ثقفی تاحدودی به نارضایتی و قیام ِ ضمنی مردم غربِ کشور ایران علیه خلفای جور به صورتی معنا دار پرداخته بود.
در سرزمین دلفان دراویش نورعالی و کاکاوند و ایتیوند و میربگ و بلورانی و بابابزرگی و. . . قابل ملاحظه است. برخی از این فرق صوفیه ، رهبرانی از سادات را در بین خود دارند. سادات ذوالنور و ابوالوفاء و مشعشعی و آتش بیگی و. . . و برخی دراویش لک از دراویش شاه ابراهیمی و حسن گایاری و سورمیر و ایتوند و مومه وند و داودرشید و کاکاردا و . . . . را برای نمونه می توان نام برد.
ایل ایوتین، که خود انشعابی از ایل پراکنده و منقرض شده ی سوره میری باستانی است، والان این کلان ایل باستانی هنوز گمنام و نا شناخته است، دارای طایفه ای به نام " درویش" است .
"طایفه درویشِ"ایل ایتیوند، مجموعا"از ببست و یک روستا تشکیل شده است، که در مناطق رودبار ، وزکور ، میشنان ، داودرشید ، چگنی ، فلک الدین و دلفان ( نور آباد ) و درود ساکن هستند .
نیاکان این طایفه در گذشته های دور در " سابان "و " سرکشتی " و درب گنبد بابابزرگ سکونت داشته اند، ودر اصطلاح دراویش بابا بزرگی سوره میری ها چرده ی بابا بزرگند ، و همین سکونتگاه اولیه ی این ایل و طایفه، در تشکن ، دلیلی بر سرخه میریهای مرید و درویش بابابزرگ هستند . البته بنا به قول معمرین طوایف وابسته به سوره مهری، معتقدند دراویش سوره مهری به دودسته تقسیم شده اند ، دسته ای باید کشاورزی و دامداری مشاعل متداول آن روزگار انجام دهند یعنی به عبارت محلی ارواوی ( اربابی ) نمایند و گروهی به مدح علی و آلش وتبلیعات شیعی، و جمع آوری اعانات، و هدایای مردم بپردازند ، نشانه ی این درویشی گُرز کَلِ بابا بزرگ بوده است که در خانه و درکشکول خویش نگهداری می کردند سایر طوایف و دلبستگان اهل بیت ( ع ) ، در زمانیکه دراویش به درب منازلشان برای اعانه و یا کمک مراجعه می کردند، آن گر کوچک سفید را به دست پیروان می دادند آنها آن را می بوسیدند ، و خیراتی به درویش می دادند.
نگارنده شنیده است این گرزها را دراویش پر از سکه می کردند و در امامزاده قرار می دادند و فقط به اندازه ی معیشت استفاده می کردند و گویا سوداگران گنج آن گرزها را دراوایل قرن بیستم میلادی، از امامزاده ها ی تشکن می برند.
ایل ایتیوند، و طایفه درویش، مثل سایر ایلات و طوایف به دلیل ایل و کوچهای اجباری و اختیاری و قحطی ها و ییلاق و قشلاقها در دلفان و طرهان و کرمانشاه و گیلانعرب و هلیلان و حواشی اسلام آباد غرب، و. . . پراکنده اند.
پر جمعیت ترین روستای "طایفه درویش"، روستای" داودرشید "است، که شامل چهارصد خانوار است و از سال 1347 دارای سپاهی دانش و مدرسه بوده و خدمات مرحوم " علی خان " کدخدای این منطقه زبانزد خاص و عام بوده است[2]
در منطقه رودبار، که در امتداد رودخانه سیمره و در مرز ایلام و لرستان واقع است، با توجه به آبرفتی بودن جلگه ها یش از مناطق مهم تولید گندم و انار به شمار می رود .
"طایفه درویش" از ایل ایتیوند، با داشتن مردانی همچون مرحومان " جعفر ، خانلر ، مومه، حسن و رضا در منطقه رودبار، در آن سالهای سخت، و جنگ و گریزها و قحطی ها مردمشان را از مرگ و مهلکه نجات دادند .
"داراب قاسمی" معروف به" داره قاسی" از فرماندهان سواره نظام جنگ بین نظر علیخان امیر اشرف طرهانی، و رضاشاه بوده، و در آن دوران ملوک الطوایفی، ایشان فردی شجاع و بزن بهادربوده است، و در آن نبرد سخت ، نقش

مهمی داشته است . [3]
مرحوم علی خان ایتیوند، برای باسوادکردن مردم آبادی، با آوردن " ملا حیدربگ " به عنوان ملایی مکتبی،
و بعدها با آوردن سپاه دانش، و تبدیل کردن منزل خود به مدرسه و ساختن مدرسه، و آوردن آب لوله کشی برای روستا و . . . انصافا" این مردِ باهمت و غیرت ، از هیچ خدمتی دریغ نکرده است .
مرحوم " سید جواد " نیز خدمات شایانی در این طایفه انجام داده اند . [4]
ایوتین از ایلات اصیل و پر جمعیت
است ، که در استانهای ایلام و لرستان و کرمانشاه و همدان پراکنده هستند. این ایل علوی صدها چهره ی شاخص و ارزشمند دارد ، که همه به صفات پسندیده آراسته هستند.
طوایف ایل ایوتوند ( اِیوَتین ) :
با توجه به اینکه پراکندگی جمعیت ایل ایوت وند به ترتیب جمعیت شهرنشین آن در شهرستان های کوهدشت ، نورآباد ، کرمانشاه، هرسین، کرج، شهریار، ورامین، تهران، کنگاور، صحنه، تویسرکان، بیستون، اسدآباد، نهاوند و خرم آباد، و. . . . می باشد، در فریدن اصفهان چندین روستا از ایل ایوت وند ساکن هستند که عده ای کثیری از آنها در شهر فریدن و بقیه در روستاهای آن شهرها ساکن هستند.
ایل ایوت وند ؛ بیش از ۲۷۰ آبادی ( روستای بزرگ و کوچک ) در چهار استان لرستان، کرمانشاه و همدان و ایلام. می باشند آنها دارای ۱۸ تیره ، که به ترتیب الفبا به شرح ذیل می باشند:
۱ - �آخیسَن� ( آخیسوند )
۲ - �آخه جان ( شامل اولاد چراغ خان ( سردار نادر شاه افشار ) و کلو )
۳ - الوار
۴ - �سمایلن ( اسماعیل وند )
۵ - �بیرکن ( بیرکوند )
۶ - باوو وه لیین ( باوالی ) یا باوالین
۷ - �تال ون ( تالوند ) خود دارای پنج تیره می باشد ( سلطان قلی، کدخدا، فیضی، علی صالح، تالون )
۸ - �تووی ین او وی ( تونابی ) یا [هوییَن]
۹ - �خالوند� ( در مناطق چم کریم، وروشت، گلستانه، بادام شیرین، گور موالی، پشت گر دلفان، در گرمسیر هرین کوهدشت، در کرمانشاه فهوار محال، دورد فرامان، مایدشت، سر فیروزآبادروستای سراب و سخر علیا و همچنین در اسدآباد روستایی کووانج )
۱۰ - دسنن یا دست نوند ( ده حسنوند ) خود دارای پنج تیره مِلال ( مولاها ) ، مه تقی ( محمد تقی ) ، هوز هییر ( حاجی حیدر ) ، خلیفه و هوز سهیل، که در منطقه آخه میران، سربایر، کله کله، دولیسکان، کن کت ( ییلاق ) و در گرمسیر وره زرد، �هرین خلیفه، روستای هوز خلیفه قرعلیوند کوهدشت و همچنین در کرمانشاه: سراب مایدشت، سرفیروزآباد، داردروش ( دار درفش ) ، جیران بلاغ و هرسین ساکن می باشند
۱۱ - �درگاون ( درگاه وند )
۱۲ - �دو رئش ( درویش )
۱۳ - �زَرینی ( معروف به سادات ذوالنور )
۱۴ - �کُرآ لانی� ( کُر ابدالانی یا شا ابدلانی ) ۱۵ - �سیرکن ( سیرکوند )
۱۶ - گُجن� ( گُجوند )
۱۷ - �ملک شئن ( ملک شاه وند )
۱۸ - �هی یا اوه ویی� ( هویابی ) [5]
اسناد تاریخی بسیاری وجود دارد. که شهر نهاوند را حضرت نوح ساخته است. در این نوشته به ذکر چند منبع اشاره می شود ؛
۱ - ابن فقیه همدانی در سال 290قمری ( 1200سال پیش ) در کتاب �البلدان� ( به زبان عربی و چاپ 1885 اروپا ) صفحه 237 نوشته است: �نهاوند از ساخته های نوح ( ع ) است و به آن نوح آوند گفته اند. �
۲ - یاقوت حموی متوفی 624 قمری در کتاب معجم البلدان صفحه 361آورده است: �نهاوند را به این دلیل نهاوند گفته اند که از ساخته های نوح ( ع ) است�
۳ - ابی الفداء متوفی 732 در کتاب تقویم البلدان چاپ پاریس صفحه 417 یادآور می شود: �نهاوند شهری از سرزمین کوهستان است که نوح آن را بنا کرده است. �
۴ - زکریا قزوینی در سال 674 قمری در کتاب آثار البلاء صفحه 545 می نویسد: �نهاوند از بناهای نوح نبی ( ع ) است. اصلش نوح آوند بوده است�
۵ - در کتاب مجمل التواریخ تالیف سال 530 قمری صفحه 186 می خوانیم:
�نوح پیغامبر شهر را بنا کرد به نام خویش �نوح آوند� و آن نهاوند است.
۶ - ابن اثیر در جلد سوم کتاب خود صفحه 335 می آورد:
�نهاوند شهری است از بلاد جبل گویند آن را نوح بنا کرده است�
۷ - در کتاب عجایب المخلوقات ( سال 555 ق ) که اروپایی ها آن را قبول دارند. در جلد 3 صفحه 275 آمده است: �نهاوند شهری قدیم است که آن را نوح بنا کرد. آن را نوح آوند گویند. �
۸ - خلف تبریزی در سال 1062 در کتاب برهان قاطع صفحه 1173 می نویسد: �نهاوند: نوح ( ع ) بانی آن شهر بوده و آن را نوح آوند می گفته اند یعنی
�نوح تخت� و �نوح مسند�. پایتخت نوح بوده و آوند به معنی تخت و مسند هم آمده است و به کثرت استعمال نهاوند شده است. �
می بینید که وجود قبر نوح و آرام گرفتن کشتی این پیامبر در ایران نه تنها حرفی امروزی نیست بلکه سخنی تاریخی است. [6]
بر اساس گزارشی که روزنامه همشهری در یکی از ضمائم خود، در اسفند ماه سال ۱۳۸۶ شمسی به چاپ رسانده بود، در آن ضمیمه اعلام کرده بود؛"کشتی حضرت نوح نبی در محلی نزدیک به نورآباد ( دلفان ) لرستان بر کوه نشته است.
در این تحقیق اشاره ای به آیات قرآن کریم شده که به قومی به نام جودی یا جودک اشاره شده و ارتباط این قوم با کشتی نوح تصریح شده است. جالب است بدانید که دقیقا قومی تحت همین عنوان از سالیان دور تا کنون در همان منطقه ساکن هستن

د .
در پایان این تحقیق به مزار یکی از بزرگان دروایش اهل حق ( یارستان - یارسان - کاکه ای ) اشاره می شود به نام بابابزرگ که نام و آثاراین شخص در سرانجام ( دفتر مذهبی گروه یارسان اهل حق ) آمده و از او به کرات در دفتر سرانجام یارسان نامبرده شده است و اشعار مذهبی نیز از وی در دست می باشد. شاید با بررسی های بیشتر در آموزه های دینی آیینی این قوم بزرگ غرب کشور بتوان فهمید چرا این قوم این مکان را که اسامی دیگری نیز دارد را برای خود مقدس می دانند. با توجه به اعتقاد مذهبی این گروه عرفانی شاید مسئله حلول در کالبد بشری در دفعات مکرر که به عناوینی چون تناسخ از آن نام برده شده علت این امر بوده و یا واقعا شخصی یا امامزاده ای به این نام در این مکان دفن شده باشد. در واقع و با عنایت ویژه به اهمیت موضوع جا دارد محققین این بخش را به دور از تعصبات رایج کنونی مورد کندوکاو قرار دهند وبا علم و استنادات افزونتری به اثبات این ادعای شگفت انگیز بروند. [ 7]

درحقیقت دو قبری که محققان و بومیان در کوه سرکشتی ملاحظه کرده بودند احتمال قبر حضرت نوح ( ع ) و یکی از اصحابش را بعد از مدتی که زندگی کرده اند، در همان مکان پهلو گرفتن کشتی ، دفن کرده اند به همین خاطر این مکان مقدس است.
مردم در طول سالهای متمادی ؛ کرامات زیادی از امامزاده بابا بزرگ ( ع ) و مرقدهای مطهری که در منطقه سرکشتی و تشکن وجود دارند را در تجربه ی تاریخی و مذهبی خویش دارند.
دراین منطقه یارسان و دراویش با اخلاصی پا به عرصه ی وجود گذاشته اند که شرح حال آنها در متون عرفانی اهل حق و یارسان و سینه ی پاک مردم لک زبان و اهالی غرب کشور دارد ، آنها با اهل خانواده در طول هزاران سال است که به این منطقه ی زیارتی و مقدس توجه ویژه دارند. امید است کاوشگران رازهای نهفته در دل این کوه و مرقدهای مطهرش را برای آیندگان بیشتر آشکار نمایند.

منابع و پی نوشته ها:
۱ - وبلاگ همدانیان؛ مقاله ی آیا مقبره ی بابا بزرگ ، همان مرقد مطهر نوح نبی است؟
۲و ۳ و ۴ - کانال هنر و مردان لکستان؛ اقتباس از نوشته ای در معرفی طایفه درویشِ ایل ایتیوند
۵ - ویکیپدیا؛ ایلات قوم لک در ایران - بررسی قوم دلفان ، ایل ایوتین ( اتیوند ) و تیره هایش
۶ - همان منبع شماره ا
۷ - ضمیمه روزنامه همشهری اسفندماه سال ۱۳۸۶ شمسی


لکستان

ایل کولیوند چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۶ 10:24
ایل کولیوند ( کلیون، کلیوند، کریوند، قلیوند )
وجه تسمیه کولیوند
آنچه از نقل و قولهای شفاهی بر می آید، کولیوند تلفظهای مختلف در مناطق جغرافیایی مختلف پیدا کرده است.
له شک نیست که ایل بزرگ کولیوند مردمی وطن دوست ، زحمتکش ، دل پاک و دلسوز و بسیار Ĥ در این مس
عاطفی می باشند. این ایل یکی از ایلات تاریخی است که در زمان هخامنشی شخخص قلی یا کلی به مفهوم
عنوانی بوده است که تمام ( کلیه ) وندهای آن روزگار که درقالب استانهای لک و لر و کرد نشین فعلی در زیر
فرمان نظامی شخصی به نام قلی یا کلی بوده اند. برخی ایشان را رئیس گارد شاهنشاهی و سپاه جرار کورش
کبیر و داریوش اول می دانند.
روایات سینه به سینه دوم این است که شخص قلی نوه ی سلسال بوده است که در صدر اسلام در حواشی کوه
الوند همدان به دنیا آمده است و چون جزو بزرگان از قبایل ساسانی بوده است قلی یا کلی با پسوند الون ( الوند )
ترکیب شده است و بعدها معروف شده به کلی یا قلی الوند یعنی اهل الوند بوده است و در اثر گذشت زمان در
حوزه غرب کشور به کولی ون یا قلی ون مشهور شده که با تلفظ فارسی کلیوند و قلیوند مطرح شده است. طبق
قول دوم سلسال که از سرکردگان سپاه ساسانی بوده و قلعه سلسال درشمال هنوز معروف است، در جنگ نهاوند
و یا در گیری با اعراب به دستور عمر خلیفه وقت، اعدام می شود. ایشان چون زردشتی و وفادار به یزدگرد سوم
بوده است، به دین جدید یعنی اسلام در نیامده و اعدام ( کشته ) می شود ولی پسرش سل سل و به زبان محلی
سله ( شاید سلیمان ) به دین اسلام مشرف می شود و بر مبنای سخن معمرین، دارای چهار یا پنج پسر می شود:
1 حسن
2 غیاث ( قیاس )
3 قلی ( کلی )
4 یوسف
5 ترکاش: اگر ترکاش را پسر یوسف به حساب نیاوریم، نفر پنجم از پسرا ن سلسل ( سله ) را باید ترکاش گفت.
برخی از نقاط جعرافیایی به نام اشخاص بزرگ نامگذاری می شوند. ا گر به لغت ایرلند توجه گردد، معنیش این
است که این لغت دو بخشی که از "ایر" و "لند" تشکیل شده است، به مفهوم سرزمین ایرها ( آریایی ها ) معنا
میشود لذا منطقه سلسل یا سله سله دقیقا" جایگاه و مکان فرزندان سل سل را نشان میدهد.
وابستگی ایل کولیوند با سایر ایلات
ایل کولیوند وابسته به کلان ایل سلسله است. سلسله در زمانی که کثرت جمعیت پیدا کرد و تبدیل به ایل شد،
این ایل پنج طایفه عمده داشت:
1 طایفه حسنوند
که برادر بزرگ به حساب می آمد چه از لحاظ سنی و چه از لحاظ قدرت سیاسی، و آل حسنویه اولین گام قدرت
نمایی ایل نو ظهور سلسله است.
2 طایفه کولیوند
که در سرزمین خاوه زمانیکه طوایف پنج گانه از الشتر تا خاوه را در بر گرفته اند، به احتمال قوی بابا طاهر پای
گرین نشین و مناطق برخوردار و فلکین نشین خاوه، را باید از طایفه کولیوند آن روزگار و ایل سلسله دانست. در
سالهای اخیر که طوایف خاوی در حال تخت قاپو و یکجا نشین شدن بودند، سنگ قبری در شمال سکونتگاه
برخوردار، فلکین و موسیوند نشین خاوه بدست آمد که تاریخ قبر را سال 704 ه. ق از طایفه سلسله نامیده بود.
[۱]
برخلاف بعضی ها که سلسله را مکان صرف میدانند، در اینجا مفهوم شخص و نام طایفه ذکر شده است. در
حقیقت آن زمان معنای ایل به شکل معاصر مطرح نبوده و گرنه همان زمان، سلسله ایل بوده و در نقاط مختلفی
از فلات ایران و حتی کشورهای سوریه، ترکیه و عراق امروزی افرادی از این ایل بنا به دلایل نظامی، سیاسی و
اجتماعی پخش و پراکنده بوده اند ولی استوانه ایل در منطقه خاوه و الشتر بوده و جایگاه دامداری آن ها از
نهاوند و سیمره گرفته تا همدان و کرمانشاه در تردد و ییلاق و قشلاق بوده اند.
3 طایفه غیاثوند ( قیاسوند )
این طایفه در ابتدا در الشتر، نهاوند و سیمره ( دره شهر ) سکونت داشت و مثل روال سایر طوایف ییلاق و قشلاق
نموده و در کار نظامی و سپاهیگری مشغول بودند، اما به دلیل یکسری اختلافات با سه یا چهار طایفه برادرش
یعنی حسنوند، کولیوند، یوسفوند و ترکاشوند، قیاسوند و ترکاشوند به مناطقی مانند نهاوند، ایلام، شیروان
چرداول، سیمره، موسیان، پشتکوه، حتی همدان، نقاطی از کردستان و کرمانشاه پراکنده می شوند. البته
پراکندگی های چهارصد سال اخیر بیشتر سیاسی و نظامی بوده است. یکبار بعد از مرگ شاهوردی خان و یکبار
که رهبر خود طیخان ( طیخون ) را که در قلعه طیغن روستای جهاد آباد دره شهر، مجبور به مهاجرت به شیراز و
[ قزوین و منجیل و . . . می شوند. نکته جالبی که نگارنده، در دهه شصت شمسی از فردی از طایفه قیاسوند [ ۲
شنیده است، احتمال ساسانی بودن ایل سلسله را تقویت می نماید. آن شخص اظهار داشت: ما قیاسوندها از نسل
اردشیر بابکان هستیم. این سخن نیاز به کنکاش و تحقیقی علمی دارد.
4 طایفه یوسفوند
این طایفه از نسل یوسفبن سلسل ( سله ) یا سلیمان می باشند. این طایفه هم پراکندگی زیادی داشته است در
سنجابی، ماهیدشت، پشته سیکان و جای کنونی سادات رود بندی و سید ابراهیمی ( سوراهمی ) ، نقاطی از
رومشگان، پران پرویز، نهاوند، کرمانشاه و همدان زندگی ایلیاتی داشته اند. البته خاستگاه اصلی آنها الشتر بوده
است.
طایفه یوسفوند که الان تبدیل به ایل شده است، گذشته از سیمره ( دره شهر ) ، در منطقه ماهیدشت، چمچمال
کرمانشاه و در رومشگان وجود دارند.
تیره های طایفه یوسفوندعبارتند از:
1 دکاموند
2 ویسی
3 ترکاشوند ( البته ترکاشوند الان طایفه است )
4 گاو کوش
5 حقندر
6 حسین جان
7 چهارتخمه هنی ( هندی )
8 عالم ها
9 خوانین یوسفوند ( اکبری ها، صالحی ها، حیدری ها و . . . )
4 جانجان
در ادامه به شرح طوایف ایل کولیوند پرداخته می شود:
طوایف ایل کولیوند
طوایف ایل کولیوند به شرح ذیل می باشند:
1 طایفه فرخشه ( فرخشاه ) ، که این طایفه دارای تیره های:
الف ) خیرکه ( خیرالله )
ب ) شولا ( شکرالله )
ج ) هاویل ( هابیل )
د ) طالو ( طالب )
ه ) بیرو ( بیرون یا بیران )
و ) کر کر
این شش تیره در الشتر، سیمره، ایلام، حواشی رومشگان و کوهدشت بطور منسجم و پراکنده زندگی می کنند.
برخی از فرخشه ها هم در دورود، بختیاری و نقاطی از استان فارس و خوزستان زندگی می کنند که اطلاع
دقیقی هنوز بطور مدون بدست نگارنده نرسیده است.
این تیره ها از دودمان هایی تشکیل شده اند، که برای نمونه به برخی از دودمانهای تیره هابیل اشاره می شود:
1 ططره
2 دوله شه ( دولتشاه )
3 میسی ( موسی )
4 میتاو ( مهتاب )
و . . .
2 طایفه کرمشه ( کرمشاه ) ، که این طایفه دارای تیره های زیر می باشد:
الف ) تیره اولا ( اولاد )
ب ) تیره لطیف
ج ) تیره نقره
د ) تیره مسگر
ه ) تیره جافر
و ) دودمان یا تیره ماریف ( معاریف )
ز ) تیره حمه ( حمد یا احمد )
ل ) تیره مییی ( مهدی )
ک ) احتمالاً تیره محمد
ن ) تیره های وابسته ( کله مرد و . . . )
3 طایفه اصلانشه ( اصلانشاه ) ، که این طایفه که به طایفه خوانین شهرت دارد و معمولاً در روستاهای بتکی،
کهریز و اصلانشاه الشتر سکونت دارند. تعدادی از آنها در الشتر، خرم آباد و دره شهر زندگی می کنند و تیره های
آنها عبارتند از:
الف ) تیره مرشدوند
ب ) تیره چنگیزی
ج ) تیره اسدالهی
د ) تیره فرج اللهی
م ) تیره نورمحمدی
و . . .
4 طایفه ایروشه ( ایرانشه یا ایرانشاه ) ، که این طایفه در منطقه خاوه، درود، الیگودرز، بروجرد، دره شهر، گلپایگان
اصفهان و . . . ، زندگی می نمایند. نگارنده تیره های آن را نمیداند.
5 طایفه بمارشه ( بماشه یا بمانشه ) ، که این طایفه در الشتر، ماهیدشت کرمانشاه، چمچمال، قره تپه کرمانشاه ،
سیمره ( دره شهر ) ، کوهدشت هلیلان، زردلان و . . . زندگی می نمایند. تیره های آن عبارتند از:
الف ) احمدوند ( پیر احمدوند )
ب ) جواد وند ها
ج ) هواس ها
د ) هواسعلی ها
و . . .
6 عبدالشه ( عبدالشاه یا اولیشه ) ، که تیره های عبدالشاه در روستاهای شاهپور آباد، محمد علی آباد، چم تکله،
بسطام و میاندار در الشتر و عده ای در بین سلگی های نهاوند و جمعی هم در روستاهای غلام آباد، گل زرد،
سرپل سیکان و بهشت آباد دره شهر و تعدادی نیز در وچ کبود و چشمه کبود آبدانان زندگی می نمایند.
تیره های عبدالشه عبارتند از:
الف ) کاو ( کاوه خان )
ب ) کیخاله ( کیقبادخان )
و . . .
7 طایفه قلائی، که از روستای سراب شیخالی ( شیخعلی ) و بخش فیروز به طرف جنوب غربی که حرکت کنی
به روستاهای زشت و قلائی می رسید. این روستاها همه کولیوند هستند و قبلاً زیر نظر خوانین کولیوند اداره می
شده اند. نگارنده از تیره های آنها اطلاع درستی ندارد ولی قدر مسلم آن است که کولیوندهای قلائی، لری و
کولیوندهای زشت، لکی تکلم می نمایند.
8 طایفه فلکین ( فلک الدین ) ، که این طایفه جایگاه اصلی اش مانند طوایف کرمعلی و ایرانشه در خاوه میباشد،
اما این سه طایفه در سیمره، رومشگان، ازنا و الیگودرز هم دارای ردپا می باشند. طایفه فلکین مردمی با غیرت و
قدرتمند هستند. آنها اگر بر سر مساله ای با فرد یا گروهی لج و ستیزه نمایند، شبیه دو برادر دیگرش یعنی
ایرانشه و کرمعلی، سرسخت و شجاع می باشند. تیره های فلکین ( فلک الدین ) عبارتند از:
1 برخوردار
2 موسیوند
و . . .
9 طایفه کرمعلی، که این طایفه در شجاعت، درایت، هنرهای دستی و مهمان نوازی مشهورند. افرادی متعصب و
شایسته تا آنجا که برخی می گویند: قلی یا کلی پدر جدش به فرزندش گفته: اگر من اولاد دارم همین است. به
خاطر رشادت و بهادری ای که در این پسر بوده است، الان نسل آن ها در سیمره، کرمعلی های اولاد و در خاوه
به کرمعلی معروفند.
این طایفه از قدیم جزو کولیوند و از مهمترین تیره ها هستند و برخی آنها را بالاوند میدانند. ( الله اعلم ) . اگر
کرمعلی را برادر کولیوند حساب کنیم احتمال اینکه جزو طوایف بالوی باشند، هست که پسرعموی کولیوندهای
ساسانی خواهند بود. در مورد کرمعلی ها نیاز به تحقیق بیشتر هست و در خاوه کرمعلی ها خود را کولیوند می
دانند. قول سوم به عقل نزدیکتر است. احتمالاً یک تیره از بالاوندها به صورت تیره وابسته در بین کرمعلی ها
امکان دارد، چون طایفه کرمعلی خیلی بزرگتر از آن است که با ده نسل کلا" بالاوند باشند. همانطور که
کولیوندهای سیمره و الشتر یکسری اقلیتها از طوایف دیگر در بینشان زندگی کرده اند و به زبان و سبک زندگی
انها مبادرت ورزیده اند. برخی لر هستند و در بین کولیوندها که آمده اند کاملا" لکی می گویند مثل امیرها و
شوهانها و . . . . کرمعلی ها دو شاخه عمده هستند که در خاوه، طرهان و سیمره پراکنده اند.
۱۰ طایفه ایرانشه، که این طایفه خاستگاهش سرزمین خاوه در شمال شرقی شهرستان نور آباد ) دلفان ) می
باشد. این طایفه نیز به دلایل اجتماعی و سیاسی پراکندگی دارد و عده ای از آنها در ازنا، الیگودرز، دورود و
نهاوند زندگی می کنند.
کولیوندهای ساکن سیمره
کولیوندهای ساکن سیمره شامل تیره های زیر می باشند:
کولیوندها در روستاهای عباس آباد، وحدت آباد ( کن شاپری ) ، قلعه تسمه، اسلام آباد سفلی ( سرپل سیکان ) ،
چغاپوکه، اسلام آباد علیا ( شاه نشین ) ، گل زرد، برخی از روستاهای جلگه چمکلان ( غلام آباد، دلفان آباد و جعفر
آباد ) ، هواسعلی، مهدی آباد، فرهاد آباد و هومان، کولیوندها پراکنده اند.
تیره های معروف کولیوندهای سیمره
1 تیره های هابیل، حسن گایار و جافر در شیخ مکان
2 تیره های بمانشه و عبدالشه در غلام آباد، گل زرد، هواسعلی و عباس آباد
3 تیره نورمحمدی در دلفان آباد
4 تیره های طایفه کرمشه در روستاهای اسلام آباد سفلی ( سرپل سیکان ) ، فرهاد آباد، هاشم آباد و اسد آباد
5 تیره های تاریبخش، مهدی و همکه و وابستگانشان از جمله کارخانه ها و امیرها در روستاهای قلعه تسمه،
وحدت آباد، جعفر آباد و وزیر آباد پراکنده اند.
برخی از شاعران کولیوند
1 ملا نورمحمد خان کولیوند
2 ملا بهرام کولیوند
3 ملا منوچهر کولی
4 خدا دوست کولیوند
5 ملا محمد حسن کولیوند
6 کیانوش نور محمدی
7 مریم کولیوند ( از طایفه کرمشه )
8 عباس و برادرش سلیمان کارخانه ای ساکن غلام آباد چمکلان
9 ملا حاجعلی کله مرد ساکن چغاپوکه
10 ده ها شاعر ارزشمند کولیوند در الشتر، دره شهر و سایر نقاط استانهای کرمانشاه، لرستان، همدان و
ایلام .
11 آقا رضا کولیوند تیره عبدالشه ساکن الشتر و سیمره
12 کربلایی آواخت عبدالشه ساکن سیمره و الشتر
برخی از کدخدایان نامدار کولیوند
1 کدخدا بهرام بساطی
2 کدخدا عرب بگ هاواس پدر کدخدا بهرام بساطی
3 کد خدا شریف بساطی ؛ ایشان و پدر و پدر بزرگش از کدخدایان انقلابس و عدالتخواه و شجاع سیمره بودند
که جزو ایل کولیوند ، طایفه بمانشه ، و تیره احمد وند می باشند
4 کدخدا نامدار و پسرش کدخدا مرادعلی احمدی ؛ هردو از رجال ارزشمند و شجاع کولیوندهای سیمره
میباشند و جزو تیره مهدی می باشند
5 کدخدا عبدالعلی اولاد از طایفه کرمعلی تیره اولاد مردی متدین و پاک سخن و شجاع که تمام اولادها را بانام
این کدخدای بزرگ شناخته شده و معتبر بودند . ایشان و کد خدا علی مقصودی و کدخدا نقدعلی پایروند و
کدخدا بانوی سیاه سیاه و کدخدا علی احمد خدایاری در رفع مشکلات جامعه همیاری داشتند.
6 کدخدا علی بگ طاریبخش که از کد خدایان نترس و قاطع بودند . همواره صله ی ارحام به جا می اورد نوه
اش عزیزاله لطفی درراه اسلام و انقلاب اسلامی و امام خمینی بزرگ ، شهید شد و پسرش حاج حجت هم از
نیکان روز گار است .
ثیر گذار در سیمره بوده اند. Ĥ 7 کدخدا جمعه و پسرش کدخدا اله نور اله نوری است که انها هم از اشخاص ت
8 کدخدا هادی مهدوی ؛ وی داماد کدخدا بهرام ( بهره ) بساطی بود فردی انقلابی و نترس بود در مقابل
مهاجمانی که میخواستند ملک خالصه را جزو املاک خود بدانند ایستادگی کرد با اینکه با مرگی شهید گونه از
ثیر گدار Ĥ دنیا رفت ولی ثابت قدم در طریق در ست را فراموش نکرد . حاج رضا مهدوی برادرزاده اش نیز از افراد ت
در سیمره و رومشگان بود و به رفع مشکلات مردم مبادرت می ورزید . ایشان شخصی مردمدار ، خوش اخلاق و
قابل احترام بود. پسرش سردارمحمد رضا مهدوی در راه انقلاب اسلامی و امام خمینی ( ره ) و دفاع از سرزمین
ایران به شهادت رسید.
9 کدخدا شیخ حسن کو لیوند ؛ ایشان هم فردی ظلم ستیز و شجاع بودند.
۱۰ کدخدا های کولیوند در منطقه خاوه و الشتر که تحقیقی جداگانه را طلب مینماید.
ایل کولیوند، ایلی وطن دوست بوده است که همواره در راه استقلال و سربلندی کشور افرادش در امور نظامی و
فعالیتهای کشاورزی و دامداری و علم و ادب نهایت کوشش را از خود به منصه ی ظهور گذاشته اند. این سخنان
مقدمه ای مختصر در معرفی ایل کو لیوند بود که انشاالله در آینده به طور گسترده این ایل معرفی خواهد شد.
نام بردن اشخاص بزرگ کولیوند دشوار است، پرداختن به این موضوع کار دشواری است، زیرا اولا" ایل کولیوند
پراکنده است از عراق تا استانهای کردستان، تهران، مرکزی، خوزستان، البرز، همدان، لرستان، کرمانشاه، ایلام و
کهکیلویه و بختیاری، ردپای ایل کولیوند وجود دارد. ثانیا" نگارنده برجایگاه سکونت همه ی آنها و شناخت کافی
از آنان اشراف کامل ندارد، بنابراین برخی از افراد مهم این ایل در الشتر و سیمره را در سیصد سال اخیر، می
توان نام برد:
1 کدخدا حاجی حاتم بابایی
2 کدخدا حاج حیدر بابایی
3 کدخدا مهرعلی خان فرخشاهی
4 کدخدا حاج ابراهیم فرخشاهی
5 سردار کیقباد خان عبدالشاهی ( اولیشه )
6 کدخدا آقا رضا کولیوند از دودمان پیرزاد عبدالشه
7 کدخدا نبی عبدالشه
8کدخدا سیف الله عبدالشه
9 کدخدا محمدعلی ابن مقصیالی شوهان
10 حاج کریم خان عبدالشه اهل محمد علی اباد
11 مهراب هابیلی
12 غلامحسین هابیلی
13 حاج رستم خان محمدی
14 حاجی حاتم بگ خنجری
15 حاج محمد خنجری
16 حسن خان چنگیزی
17 چنگیز خان کولیوند
18 نقی کولیوند اهل بتکی
19 بزرگان فرج اللهی
20 بزرگان اسداللهی
21 بزرگان نورمحمدی
22 بزرگان بمانشه
24 بزرگان تملیه
25 حاج صید محمد کولیوند کهریزی
26 بزرگان برخوردار و کرمعلی و فلک الدین و موسیوند
27 بزرگان اصلانشه
28 بزرگان حسناعلی
29 بزرگان خسروبیگی
30 بزرگان قلائی و زشت
31 بزرگان سایر تیره های کولیوند
برخی از بزرگان و ملاهای ایل کولیوند
کولیوند بزرگان و ملا های بسیاری داشته اند. یکی از مهمترین آنها ملا منوچهر کولیوند است که درباره آن
مطالبی مختصر نوشته میشود. استاد دانا و ملای نامدار کولیوند جناب ملا منوچهر خان کولیوند بنابر سایت
ویکی پدیا تاریخ تولد وی را سال 1229 ه. ق نوشته اند. ایشان زمانی متولد شده است که ایلات سلسله خصوصا"
ایل کولیوند و وابستگان آنها در بین الشتر و سیمره، در حال ییلاق و قشلاق بوده است.
و قسمتی از پشتکوه راحتی تا جنوب چنگوله و " ( Varyoun Malah ) این ایل سیمره و قسمتی از "وریون مله
بیشه دراز و داخل خاک عراق کنونی به دامداری و رمه گردانی مشغول بودند. این ایل مردان فعالی داشته که در
ییلاق ( الشتر ) و گرمسیر ( دره شهر و پشتکوه ) کشاورزی می کردند و همواره سفره ی مهمان نوازیشان به پا بود.
در جنگهای احتمالی نیز همبستگی ایلی خوب و مناسبی داشتند. ملامنوچهر در منطقه سیمره بدنیا آمده است
و بعد از 102 سال قمری در سال 1331 ه. ق در سپید کوه خرم آباد زمان برگشت از زیارت عتبات عالیات فرمان
حق را لبیک می گوید و اقوام جنازه ی این پیر طریقت و درویش مرتضی علی ( ع ) را به الشتر آورده و در
قبرستان پیرجد بتکی در ضلع شرقی آن قبرستان، بدن نازنینش به خاک سپرده می شود. این عارف و شاعر پر
آوازه در زندگی، ساده زیست بود و در محفل بزرگان که می نشست کلامی گیرا و سخنانی مجلس آرا داشت که
در هر منزل یا خانه ای که دعوت میشد، ضمن وعظ، نصیحت و گفتن سرگذشت ها و پندهای آموزنده، زن، مرد
و جوان آن روزگار در پای صحبت وی می نشستند. یک نمونه آن کدخدا و بزرگ طایفه رماوند بوده که در یکی
از مواردی که ایشان را دعوت می کنند، مردم آن قریه یا آبادی که در محفل و محضر پیر دانا یعنی ملا منوچهر
نشسته اند که پاسی از شب گذشته است و صحبت ها ادامه دارد. میزبان هر لحظه می گوید: مردم ملا را اذیت
نکنید، وقت خواب است. از قضا آن کدخدا یا بزرگ رماوند دو زن به نام های شاپاره ( شاه پرور ) و ماپاره ( ماه
پرور ) داشته است که ملا منوچهر بیتی یا دوبیتی بر او می بندد و به شکلی به او می فهماند که خودش به خاطر
جمع شدن با همسرانش می گوید ملا خوابش می آید. استاد لک به او می گوید:
فلان ( نام کدخدا ) شاپه دمی که، ماپه دمی که . . . .
که باقی دوبیتی را در خاطر ندارم ( یعنی: ای کدخدا [بگذار سوالات مردم را پاسخ دهم] وگرنه صحبت و دیدار
شما با شاه پرور و ماه پرور، دم و لحظه ای بیش نیست . . . این وقتهایی که دور هم هستیم و آبادی جمعند را
غنیمت بدانیم که اکثراً به شب نشینی به منزلت آمده اند. لازم به ذکر است آن زمان مهمان خدا عزیز کرده به
منزل هر کسی که می آمد، گویی مهمان همه بود و بعد از شام همه از زن تا مرد آبادی به دیدارش می رفتند.
ملا منوچهر شاعر خوش قریحه با دلی پاک و بصیرتی کم نظیر بود. وقتی در خرابه های دره شهر گشت و گذار
نموده، بسان خاقانی که خود از اعقاب ساسانیان بود وی نیز که از طایفه اصلانشاه و تیره نورمحمدی بود و
وابسته به ساسانیان هستند، دریای دلش به خروش آمده و از آتشفشان وی، اشعاری نغز و زیبا در وصف این
خرابه ها با عمق جان و احساس لطیف سرودند که یکی از شاهکارهای کلامی وی به حساب می آید و صد البته
قصیده مدح حضرت علی ( ع ) ایشان شاهکار دیگر ایشان است.
ملا منوچهر کولیوند شاعری شیعه دوازده امامی است. اگر در عرفان خاکسار و با دراویش عجم یارسان همنوایی
داشته است، بدلیل همجواری و استفاده از نکات عرفانی آنهاست و گرنه استاد لک، عقیده اش با اهل بیت
عصمت ( ع ) همنواست. وی واقعا" با دنیا طلبی میانه ای نداشت و همواره دنیا را پست و دنی می دانست. در یک
بیت منسوب به ایشان فرموده است:
شفیع دنیه دون؛ شفیع دنیه دون
دلگیر نو ژه داخ دون دنیه دون
و الشتری ها اینطور تلفظ می کنند:
شفیم دنیه دون شفیم دنیه دون
دلگیر نو ژه داخ دون دنیه دون
یعنی: ای شفیع ( نام شخص ) ! دنیا پست و رذل است
از این دنیای پست و دنی دلگیر نشو و غم به دلت راه مده
ملا منوچهر دیوانش در یک غارت از دست می رود و حاصل تلاش ادبی استاد لک به تاراج می رود و فقط
گوشهی کمی از اشعار ایشان که در سینه مردمان بوده است آن هم به طور ناقص گرد آوری شده است. زمانی
طفل و نوجوان بودم اهل خرد بدره و دره شهر و افراد مسن اشعار زیادی از وی را در بر و سینه داشتند و صد
افسوس که من خیال می کردم اینها حتماً در جایی نوشته شده اند و عقلم نمی رسید که آنها را بنویسم. ای
کاش جوانان اهل خرد سلسله و خصوصا" کولیوندها با افراد پیر تماس بگیرند، شاید از اشعار استاد لک قطعاتی
بدست آید و ای کاش شعر شناسان دیوان ملاحقعلی سیاه پوش را با دقت بررسی کنند و شاید انگشت شماری از
اشعار ملا منوچهر در آنها یافت شود. به نظر نگارنده خوانین کولیوند و اعقاب آنها تمام میراث فرهنگی خود را وا
کاوی کنند، شاید اشعاری از استاد لک در خورجین و هزار پیشه آنها باشد که به طور مثال میتوان از آن جمله
به اشعار نورمحمدخان کولیوند اشاره کرد.
در هر صورت ملا منوچهر وصف حال اواخر عمرش یا اینکه برای دیگران شعر پند آمیزی سروده است که یک
بیت آن را قبلا" از بچه های الشتر شنیده ام.
روزگاری جمع کردم مال بی پایان بسی
هایمم محتاج قرصی نان جو در خور دکا
گر بیارم رخش رستم زیر پا
چونکه بختم برگشته هی خردکا
یعنی:
روزگاری در اثر تلاش مال بسیاری بدست آوردم
الان محتاج یک قرص نان بخور و نمیر هستم
وی در بیت دوم جبری فکر می کند:
اگر در سواری رخش رستم را زیرانم قرار دهم
وقتی من سوارش شوم مانند خر لنگ می شود. [دکا: لنگ و کم]
استاد لک در سال 1331 ه. ق، بعد از یک قرن زندگی چشم از جهان فرو می بندد.
کولیوندها الان فراتر از یک ایلند. مطالعه درباره آنها فعالیتی تیمی در ابعاد تاریخی، اجتماعی، ادبی، فرهنگی و . . .
را طلب می نماید. امید است آیندگان آنرا انجام دهند و کولیوندها را باید به عنوان ایلی فرهنگی در یادها زنده
نگاه داشت تا اهمیت فعالیت آنها کم رنگ نشود.
ایل کولیوند مظهر تلاشگری
اگر با نگاه علمی به زندگی مردم ایل کولیوند، توجه کنیم، این ایل یکی از پر تلاش ترین ایلات غرب کشور
میباشد.
مرحوم کدخداحاج رضا مهدوی، درباره تلاشگری ایل کولیوند به نگارنده گفت: "خواهرزاده؛ ما کولیوندها مثل
برخی ها اهل گزافه گویی، تعریف کردن از خود، مبالغه گویی و دروغ سرهم کردن نیستیم. بلکه ما افرادی
زحمتکش بوده و هستیم و در سایه ی همین کار، تلاش و بدست آوردن مال حلال همیشه از لحاظ مالی
وضعیت بدی نداریم و امکانات زندگی در دست و بال ما هست. "
در تایید کلام ایشان باید اضافه کنم، کولیوندها مردمی مذهبی و خیلی از آنها به کسب علوم دینی می پرداخته
اند. از طرفی افراد باسواد و ملایان ارزشمند و شناخته شده ای داشته و دارند که مظهر دانایی و علم و ادب بوده
اند. در بین عشایر، کولیوندها پیامبران سخن، شعر و رک گویی هستند. این ادیبان خوش کلام چنان شیرین
سخن هستند، که انسان دلش می خواهد با آنها دارای حشر و نشر باشد. درهرصورت الان کولیوندها در هر شهر
و روستایی که سکونت دارند، مظهر کار آفرینی و وفور نعمت هستند.
ایل کولیوند نماد فرهنگ
ایل کولیوند چشم و چراغ فرهنگی در استانهای لرستان، همدان، ایلام، کرمانشاه، کردستان، مردم لک تبار ایران
و سایر کشورها ی همجوار و کلا" غرب فلات ایران هستند. دانایان و اهل قلم و بیان این ایل برخی از آنها
شناخته شده هستند و برخی هم بطور گمنام و به نام طوایف دیگر، دارای هنر شعر و ادب و فعالیتهای فرهنگی
و حتی در زمینه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی زبانزد مردم اهل کمال هستند. به طور مثال اشعار خوانین
کولیوند مانند نورمحمد خان و خدادوست کولیوند، خصوصا" شعر ملامنوچهر خان کولیوند، در وصف حضرت
علی ( ع ) ، شاهکاری عرفانی است تا آنجا که مناجات نامه آن پیر لک ساکن و مهاجر در بین دو حوزه سیمره
( قشلاق ایل کولیوند ) و حوزه الشتر ( ییلاق ایل کولیوند ) در مدح حضرت علی ( ع ) در نجف اشرف موجب شد که
محبت حضرت علی ( ع ) شامل حالش شود و فرزند خردسال گم شده اش، را به وی باز می گرداند. از طرفی این
قصیده و مدیحه پر سوز و گداز با دل شکسته، یکی از کرامتها و تقربهای استاد لک و عرفان علوی ایشان است
که اهل شعر و ادب بایستی به تفسیر و توضیح آن بپردازند. ملایان کولیوند سالها بدون هیچ چشم داشتی سنگ
مزار طوایف مختلف و دامدار سیمره و الشتر، خصوصا" یوسفوند ها و حسنوند ها و تیره های وابسته به آنها را
حکاکی میکردند. به زعم اهل خرد و ادب، ملایان کولیوند الحق والانصاف، پیامبران سخن و دارای خط خوش،
بیان شیوا و گیرا در بین قبایل بودند. کولیوندها دارای هوش سرشار و زیرکی تمام بودند. همچنین آنها مردمانی
زحمتکش و نان بده و فامیل دوست هستند. آنان مانند طوایف اصیل ایرانی، با اقوام و خویشان و مردم رهگذر و
افراد مهمان، نهایت نیکو رفتاری را دارند. آنها بسیار عاطفی، مهربان و مهمان نواز هستند. در سایه تلاشی که
دارند در الشتر ضرب المثلی هست که بسیار مشهور و زبانزد مردم منطقه است و آن ضرب المثل عبارتست از:
"مرد از حسنوند، زن از یوسفوند و نان از کولیوند"
این ضرب المثل حکایت از تلاشگری و ثروتمندی و نان دهی کولیوند دارد و در سیمره، خان معاصر از بالاگریوه
می گوید: من سیمره را اینطور ارزیابی می کنم: "مرد از تاریبخش، زن از کرمشه و گاو از یارکه"
مفهوم این سخن آنست که، تاریبخش که جزو تیره شکرالله ( شولا ) ، طایفه فرخشه است، آنها مردانگی و
شجاعتشان زیاد است و زنان کرمشه هم بسیار لایق و در زمان درگیری های ایلیاتی، بسیار شجاع و جنگجو
بوده اند که دو دسته فوق هر دو جزو ایل کولیوند هستند و یارکه های دلفان نیز گاو جفت کشاورزی را خوب
حمایت می کنند و گاوهای پر قدرت و کارآمد را تربیت می نمایند. پرورش آن گاوهای نر برای شخم زدن و
کارهای کشاورزی در آن روزگار دارای ارزش فراوان بوده است. کولیوندهای زحمتکش، مردمی کارآفرین و
تلاشگر هستند و به همین خاطر در سیمره یا دره شهر، کولیوندها از سایر طوایف ثروتمندتر می باشند و آنطور
که شوهانهای کولیوند نقل کرده اند، در امر سپاهیگری، نظامی وحتی در کار قضاوت، مردمی عادل و نترس
هستند. برای نمونه، قاضی شجاعی که محاکمه و حکم اعدام صدام حسین را امضاء کردند، فردی از تبار ایل
کولیوند بوده است و چون اصالتا" از کولیوندهای شوهان بوده و لک پشتکوهی معروف به فیلی است. به همین
خاطر قاضی کاوژری افتخاری برای بشریت است که بدون ترس، دیکتاتوری متجاوز و خطرناک را به تیغ عدالت
می سپارد. این وجیزه گوشه ای کوچک از اوصاف ایل بزرگ کولیوند می باشد
نویسنده ومحقق: احمد لطفی مدرس دانشگاه پیام نور بدره

دانلود فایل پی دی اف تحقیقات استاد احمد لطفی پیرامون خاندان نور محمدخان کولیوند
اثر احمد لطفی استاد دانشگاه🔻🔻

پی نوشت:
۱] سنگ قبر پیدا شده در خاوه به نام ارخوان بن دوستعلی سهل سهل ماه صفر سال ۷۰۱ ه. ق ]
۲] مصاحبه با جناب آقای علی آقا محمدیان از طایفه قیاسوند ساکن دهستان ارمو شهرستان دره شهر ]

برچسب ها: ایل کولیوند, وجه تسمیه کولیوند
نوشته شده توسط سامان سیفی | لینک ثابت | 6 نظر

درباره وبلاگ

منوی اصلی
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ
آرشیو مطالب
تیر ۱۳۹۷
فروردین ۱۳۹۷
اسفند ۱۳۹۶
بهمن ۱۳۹۶
دی ۱۳۹۶
شهریور ۱۳۹۶
آرشیو
آرشیو موضوعی
عکس پوشش دختران وزنان لکستان
سراو سی پله
روستاهای هلیلان
تاریخچه باستانی هلیلان
آموزش لکی قسمت 1
زندیه
لک چیست؟ لکستان کجاست؟
ایل زردلان /دهستان زردلان
دیاکو ومادها
تاریخ هلیلان
ریشه لکها
لک زبان فراموش شده
رباعیات بابا طاهر شاعر لک
تمدن مفرغ لکستان
ماندانا ملکه ماد
قوم کاسی اجداد لکها
سرزمین پهله یا پهلو کجاست؟
تقویم لکی
سان روسم
نقش ناشناخته ی میرملاس
پیروز نهاوندی لک
سرخدم لکی وقوم ال پی
معرفی آثار تاریخی دره شهر
شهر سیمره
شهر توحید
آهنگ های لکی
مشاهیر و بزرگان لکستان
غار کلماکره کوهدشت لکستان
رقص دختران لک
هلیلان
یار محمد خان ( کرمانشاهی ) زردلانی
استان لکستان
مشهورترین ابیات چهل سرود
فلسفه مور و هوره
پیوندها
زردلان
فر شه لکستان
تمدن لکستان
مطالب قدیمی تر



Powered By BLOGFA. COM



"نیای مشترک طوایف سرخه میری"



نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه


مقدمه:
سوره میری در دوران معاصر نامهای جدید یافته است، و فقط بزرگانشان به شکل سنتی، وبر مبنای لکهای سلسله و دلفان و حتی برادران لرستانی اکثر طوایف و ایلات را به نام پدر جدشان یا فرد مهمی از اعقاب جد بزرگشان که در تاریخ سیاسی و اجتماعی منطقه و زندگی آنها ظهور کرده است، نام تیره و طایفه و ایل خود را تعیین می کنند. ایلی مثل ترکاشوند همه نام فامیلی یا نام خانوادگی خود را به حرمتِ جد و "باوه کلنگه "شان ترکاشوند، و دیرکها، دیرکوند و قلی ( کُلی ) ها، کولیوند و حسن هاحسنوند، و . . . . . . که اعقاب آنها شهرتشان را برای شناخته شدن بیشتر به نام آنها گرفته اند. گاهی نیز نام خانوادگی خود را به نام فرد مهمی ا ز اقوام شان یاایلی قدیمی که به او وابسته هستند، انتخاب می کردند مانند سور میلی های روستان بابا قاسم نهاوند که فامیلی خود را به نام خانی ذوالفقار نام گرفته اند و اکثر آنها نام خانوادگی ذوالفقاری را برای خویش بر گزیده اند. که در اینجا طوایف و افراد غرب کشور اعقاب و فامیلهای درجه اولشان، خود را به نام شخص معتبر و شناخته شده ی جدید تر گرفته اند مثل ایرانشه و فرخشه و ملکشه و . . . که اعقابش شهرتشان را ایرانشاهی و فرخشاهی و ملکشاهی و. . . انتخاب کرده اند. گرچه جد دور آنها قلی، و سور ه مهر بوده است بنابراین شعبات سوره میری در قالب نامهایی مانند کاکاوندو ایتیوند و لروند و صفرلکی و. داجیوند و . . . کلاوی و . و بور بور و گامری و ویسی و نو رو ژوند و . . . را می توان نام برد.
از موقعی که شیرازه ایلی سوره میری را متلاشی کرده اند و تیره ها و طوایفش به کلی از بین رفته است دچار یک سردرگمی تاریخی و بی هویتی می شوند تا آنجا که افراد مانند دانه های گندم هرکدام به جایی پراکنده می شوند ساختار ایلی کاملا" ازبین می رود برخی نقاط و جاهایی که امنیت نسبی در آن محلها بوده، و ازسیستم حکومتی قاجار و صفوی دور بوده اند به این فراریان و تبعیدیان بخت برگشته برخی بخاطر وجاهت خودشان با پسوند کُرد یا سوره مهری یا به نام محلشان یاجد نسبتا" نزدیکشان آنها را نامگذاری کرده اند مانند آنطور که تاریخ خطی شاعران سیمره در سلیمانیه آمده است، حسنعلیخان کرد سوره میری معرفی شده است . یعنی از پشتکوه لرستان قدیم به سیمره آمده است برخی مانند سوره میری های ساکن پران پرویز و کوهدشت فامیلی بازوند و امرایی را برای خود برگزیده اند و از کلمه سوره مهری پرهیز کرده اند تا آنجا که سوره گهری های هلیلان لفی مستوفی و شیخوند را بر سوره مهری ترجیح داده اند. یا افراد رشیدی میر بگ و مومه و نورعالی و شاهی ( شاه حسین ) در زمان خود لیاقتی و اسم و رسمی بر جا گداشته اند و افراد سوره میری و اعقاب انها خودشان را با آن نامها تطبیق داده اند. جماعتی دیگر القاب عالم، شیخ و سورمیلی و . . . کلهر و سایر القاب برای خود برگزیده اند و الان هیچ فردی بطور دقیق هویت تیره ای و طایفه ای خود را دقیق نمی دانند اگر مطابی مداحطه می شود قدمت ان از چهار یا پنج قرن و سه قرن تجاوز نمی کند. فقط تیره ی شرف شوهان در حد ادعا ، گویاشجره ای در دست دارند که سوره میری را تا بهرام گور می رساند و برخی هم عمر این شجره را تاهفت قرن می دانند. و نوشته ی تایید نشده از عارفی اهل دلفان در سال ۶۴۵ هجری قمری نامی ا ز سوره میری برده است. در هر صورت سوره میری ها مورد ستم واقع شدند، و این پراکندگی شکننده، راه اتصال و برادری و فامیلی آنها را کاملا" قطع کرده است و تنها راه برای وحدت بین این ایل شبیه خیلی از لکهای لکستان و لرستان باید برمبنای نیای مشترک و بابا بزرگ شان سوره میری یا سوره مهری بشناسند و پیوند فامیلی را به ۱۲۰۰ سال قبل برگردانند تا هویت انها دچار مشکل نشود. وگرنه اسمان و ریسمانها هویت دقیقی را مکشوف نمی نماید. هر فردی یا ایل و طایفه و تیره ای اگر نیای قدیمی را در حافظه ی تاریخی خویش حفظ کرده است شبیه چالسرازی ها بانقلانی ها ، صفرلکها ، ناصری ها و خسروی ها و سورمیلی ها و بانسیری ها و لشگری ها و مومه وندها و ایتیوندها و. . . و ملکشاهی هاو گمادی ها و سهرابوندهاو. . . لروندها وسور سورها و بوربورها و. . . . . . که خود را جزو سوره میری ( ایل منقرض شده ) می دانند، آنها نیای مشترکشان سوره میر است.


بزرگ مرد تاریخ ایران
کریم خان زند خود را از ایل لر می دانست
درست کردن یک قوم نیاز به گذشته تاریخی دارد
نام قوم لک هیچ جای تاریخ نیامد
و جالب تر این که در زمان شاه عباس صفوی گروهی از ایل لر لک به او پیوستند
هر چند که این گروه هم اکنون ترکی صحبت می کنند از نام ایل آنها
مشخص می کند که آنها لر هستند
ایل شاهسون بغدادی از سه شاخه تشکیل شده
1 - ارخلو
2 - کلوند
3 - لک
و بزرگترین طایفه این ایل
*طایفه کوسه لر لک* است
قضاوت با شما
این ایل لر است
یا قوم لک

Ahmad Lotfi:
" معرفی مختصر خان میرزا داجیوند "
خان میرزا خواص ، معروف به خانه از شاعران خواص در منطقه ی هلیلان بوده است ، برطبق ملاحظه ی تصویر سنگ قبرش، که تاریخ مرگ ایشان را نگارنده ۱۲۳۷ ه. ق تشخیص داده است، احتمالا" در نیمه ی دوم قرن دوازده هجری قمری متولد شده است، و درحدود وسط قرن سیزده ه. ق یعنی به سال ۱۲۳۷ ه ق از دنیا رفته است. اما آنطور که غضنفری نویسنده ی کتاب گلزار ادب لرستان نوشته است؛ تاریخ مرگش را سال ۱۳۱۳ ه. ق ثبت کرده است. دراین صورت شاعر در قرن ۱۳ و اوایل قرن چهارده زندگی می کرده است ، ودر ذیحجه سال ۱۳۱۳ه. ق از دنیا رفته است. نام پدرش فرین داجیوند بوده است قبر خانمیرزا در قبرستان قدیمی و تاریخی شاهبداغ که قبرستان قبلی سوره میری ها و بستگانشان بوده است ، این گوهر یگانه رادر خود جا داده است.
برخی از بومیان دین و مذهب وی را شیعه ی غالی یارسان می دانند ، ایشان آخرین رده ی مقام عرفانی یارسان راکه خواص بوده، دارا بوده است. [1]
بالاترین رده ی مقام عرفانی یارسان را نیز سلطان می گویند .
رده بندی آئین عرفانی یارسان به شرح زیر است:
۱ - سلطان ؛ که مصداقش سلطان اسحاق می باشد.
۲ - شاه؛ که مصداقش شاه خوشین است.
۳ - بابا؛ که مصداقش بابا طاهر عریان می باشد.
۴ - پیر؛ که مصداقش پیر حیات می باشد.
۵ - خواص؛ که مصداقش شاعران" عرفان گو " مانند خانمیرزا ( خانه ) خواص و ترکه میر مومه وند آزاد بخت متوفی به سال ۱۲۳۶ ه ق می باشد.
توضیح:
در چند قرن اخیر شاعران استانهای همدان و لرستان و وکرمانشاه و کردستان و ایلام کنونی را به دو دسته تقسیم می کردند ؛
۱ - شاعران "دَلی" یا شاعران کوچه بازار و غیر عرفانی که بیشتر به هجو و سخنان سخیف می پرداختند.
۲ - شاعران " خواص" یا شاعران "عرفان گو" و خردمند بوده، که اشعارشان دارای مضامین عرفانی و مورد پسند اهلِ دل بوده است.
به نظر نگارنده، گرچه خانمیرزا داجیوند در مجاورت با یارسانها بوده است ولی همانند دوشاعر هم نژاد و فامیل خویش یعنی حسینعلی خان سوره میری ( متولد سال ۱۱۷۰ ه. ق و متوفی سال ۱۲۳۵ ه. ق ) و ترکه میر مومه وند ( متوفی به سال ۱۲۳۶ ه. ق ) شعر می سروده است.

این شاعر توانا که بر طبق نوشته ی استاد اسفندیار غضنفری در کتاب گلزار ادب لرستان در صفحات ۲۰۵ و ۲۰۶ ضمن شرح حال کوتاهی از ایشان دوقطعه شعر به نام" شیرین شَرَه وه" و " مَلاوِناوَه " از ایشان آورده است ، که بسیار زیبا و پر معنی هستند. [2]
امید است دیوان این شاعر عارف به زیور چاپ آراسته گردد.

پی نوشته ها و منابع:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[1] - اسفندیاری، هادی و محمد زاده، فرشاد

[2] - غضنفری امرائی، اسفندیار - گلزار ادب لرستان : چاپخانه دانش خرم آباد: سال ۱۳۶۴

Ahmad Lotfi:
"کدخدا احمدبگ شاهی وند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه


کدخدا احمد بگ فرزند شهباز فرزند نیاز، جزو ایل دیرکوند و طایفه ی شاهی وند می باشد. آنچه که معمرین می گویند؛ کدخدا احمد بگ پسر عموی کدخدا کمر خان شاهی وند از کدخدایان بزرگ شاهی وند در منطقه ی ماژین و ساکن روستای گرز و لنگر بوده است . کدخدا کمرخان از کدخدایانی بوده است که میهمان نواز و افراد غریبه را در آنزمان حامی بوده است ، وی گرایش و روحیه ی ضد ظلم و استکباری داشته است فردی بوده که به اخلاق و ادب اهمیت می داده است. قطعا" کدخدا احمدبگ نیز که با کدخدا کمرخان از یک دودمان هستند ، شایستگی هایی داشته است که در چم کبود آبدانان کدخدا بوده ، و بعد از مدتی، بدست قوای نظامی دولت رضا شاه، در پشتکوه ( روستای چم کبود آبدانان ) وی و زن و بچه و خیلی از افراد طایفه اش به قم و ساوه و ورامین و شرق ایران تبعید می شوند.
کدخدا احمد بگ مادرش جزو ایل بیرانوند و طایفه ی نقی بیرانوند بوده است . در اواخر قاجار و روی کار آمدن رضا شاه بیرانوندها در ماژین و پشتکوه ایلام برای قوای نظامی دولتی درد سر ساز بودند و با آنها می جنگیدند این کدخدا هم که قطعا" با دایی هایش در پشتکوه و آبدانان همکاری داشته است لذا بیرانوندها و سگوندها و زینی وند و شاهیوند ها و برخی میرها و یکسری طوایف وابسته به بیرانوند را تبعید می کنند . چنان قوای دولتی بر کدخدا احمد بگ و روستایش یورش می برند، که ذخیره ی پولی چندین ساله اش را که در آفتابه یا دیگی مسی در کُرنگ دامداریش پنهان کرده بود فرصت نمی کند بردارد فقط نشانی گنجش را به فردی به نام علی پناه میدهد و می گوید، ما که به تبعید می رویم، در فلان نقطه ی کُرنگ زیر خاک پنهانش کرده ام برو و آنرا برای خودت بردار . چند تفنگ هم داشته که با پسر بزرگش مرادبگ که آن زمان بین ۱۵ تا ۱۸ سال بوده ، در غاری پنهان می کنند وقتی پسرش بعد از۱۲ سال از تبعید می آید و به دنبال ان غار می گردد ، موفق نمی شود آن تفنگها را پیدا کنند. القصه کدخدا احمدبگ در زمان تبعید گویا سه فرزند داشت و بقیه ی فرزندان در تبعید بدنیا می آیند.
مرگ کدخدا احمدبگ نیازی:
ایشان که از بزرگان زمان خویش به حساب می آمده است، در زمان تبعید ، گویا فارسهاو ترکها با لک و لرها در گیر می شوند، ایشان بعنوان کدخدا و فردی بزرگ در حال میانجیگری و معتمدگری است، که جوانی از ترکها یا فارسهای آن محل ندانسته از پشت سر ضربه ای بر سر کدخدا احمد بگ می زند ، وی جا بجا جان به جان آفرین تسلیم می کند.
کدخدا احمد بگ زنی از طایفه شمسین بیرانوند به نام نرگس را زمانی که در سیمره و پشتکوه ( آبدانان ) بوده به همسری بر می گزیند، و از این زن حداقل ۵ فرزند خداوند به او عنایت می کند.
خانواده ی همسرش نیز از بزرگان بیرانوند بوده اند. و تپه گُجی در شرق خرم اباد به نام برادر زنش معروف است.
فرزندان کدخدا احمد بگ :
۱ - مرادبگ
۲ - زربانو
۳ - گوهر
۴ - ملک ( ملکه )
۵ - محمد
یکی از فرزندان مرادبگ ، امین آقا می باشد
یکی از فرزندان زربانو کدخدا نریمان نوری است
یکی از فرزندان گوهر برضا سپهوند می باشد
یکی از فرزندان ملکه، امیر نوری می با شد .
یکی از فرزندان محمد نیازی ، مصطفی می باشد.
دوتا ازدامادهای کدخدا احمد بگ به شرح زیر می باشند:
کدخدا محمد خان نوری
مشهدی رستم خان نوری امیداست خدمات و خصائل این کدخدا ومشکلاتی که در مسیر تبعید و بعد یتیم شدن فرزندانش کشیده اند ، را بتوان مدون نمود . تا ایندگان از نکات ارزشمند زندگی چنان مردمی الگو و آموزش بگیرند.

Ahmad Lotfi:
"معرفی کربلاییه زینب شعبانی کولیوند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه

مقدمه:
کربلائیه بانو گل زینب مهدی تبار ( شعبانی ) فرزند مشهدی شعبانعلی فرزند جانعلی از دودمان مهتاب ، تیره ی هابیل ، طایفه فرخشه ، و ایل کولیوند ، متولد حدود سال۱۳۲۰ شمسی ، زنی زحمتکش که با پسر عمه اش مشهدی درویش هاشم پور اواسط دهه ی سی ( ۱۳۳۵ شمسی ) ازدواج نمود . ایشان در قسمت غربی روستا ی شیخ مکان که معروف به بخش کولیوند نشین است بدنیا می آید . ایشان زنی بوده که صله ی ارحام بجا می آورده، ودر عزاداری برای شهیدان کربلا عَلَم درست می کرده ، در حد توان نذری پخش می کرده است . فردی بوده که با هماهنگی شوهرش به اقوام فقیر و آشنا در حد توان رسیدگی می کرده است. وی در امور دامداری بسیار سررشته دار بوده است و در کشاورزی نیز با تمام وجود در مزرعه به شوهرش کمک می کرده است. ایشان و همسرش میهمان نوازی و خدمت به همنوعان را در سرلوحه ی زندگی خویش قرار داده بودند. بعداز شمه ای از سرگذشت وی تمام خانوارهای قسمت کولیوند نشین بررسی اجمالی می شوند.

تصویر کربلاییه گل زینب مهدی تبار ( شعبانی )

کربلایی گل زینب از زنان زحمتکش روستای شیخ مکان می باشند، که در فعالیتهای کشاورزی و دامداری دوشادوش شوهرش درویش هاشمپور تلاش می کرد.
وی فردی کدبانو ، و با عزت نفس، که در پرستاری از بیماران فامیل نهایت دلسوزی و پرستاری را به عمل می آوردند . ایشان در زمانی که دائیش قیصور منصوری در بستر بیماری بودند تا لحظه ی مرگ از وی پرستاری می کرد و از ابتدای جوانی تا کنون به تمام فامیل و زن داییهایش خصوصا" خاورشادیوند، احترام گذاشته و می گذارد. کربلائیه گل زینب نسبت به یکی از زنان فامیل که دچار حادثه ی سوختگی می شود بیشتر اوقات ، حتی زمانی که در بیمارستان بستری می شود، از وی پرستاری می کرد. ایشان بانویی نوعدوست و میهمان نواز ومهربان بودند، و اقوام با اهل خانواده همواره به منزل وی می رفتند . و ایشان با کمال دلسوزی از آنها پذیرایی می کردند. درمصاحبه ای که نگارنده با برخی از خواهران و خواهر زاده هایش به عمل آورده، همه از میهمان نوازی و محبت و دلسوزی کربلائیه گل زینب اظهار رضایت می کردند و می گفتند؛ "خواهر و خاله ی ما بسیار خوش رفتار و دست و دل باز بوده ، و هستند ، وی همواره در دوران کودکی و نوجوانیمان در اعیاد و مناسبتها به ما هدیه می دادند. "
هرکدام از اقوام فرآورده های دامی نداشتند ، کربلائیه گل زینب به آنها شیر و ماست و روغن و کشک و پشم هدیه می دادند. ایشان هرگاه در مراسم پرسه و مصیبت وارد می شدند، نهایت همدردی و دلسوزی و عاطفه را اظهار می کردند. این بانوی زحمتکش، داغ مرگ فرزند را نیز چشید، و بسیار از این لحاظ دل شکسته و مغموم شدند. پسر نوجوانش آنطور که مردم شیخ مکان و همکلاسهایش می گویند مرحوم حیدر هاشمپور هابیلی، فردی نابغه و فعال بودند که از هم سن و سالهایش در ادب و اخلاق وفهم درس، بسیاربالاتر بودند.
کربلائیه گل زینب با وجود آنکه ۷۵ سال از عمرش گذشتهاست، ولی همچنان در نگهداری پیرزنهای مریض و سالخورده ی فامیل و بجا آوردن صله ی ارحام و شرکت در مجالس عزا ی اقوام و آشنایان نهایت همدردی را دارند. ایشان هنوز به سرپرستی خانواده مبادرت می ورزند. وتمام هم و غمش آن است که فرزندانش دارای آرامش خاطر و زندگی سالمی باشند.

کربلاییه گل زینب شعبانی حدود چهار سال است که شوهرش درویش هاشمپور از دنیا رفته است، وی نهایت راهنمایی را در امر کشاورزی به پسرش روح اله هاشمپور ارائه می نمایند.

خانوارهایی که در دهه ی بیست و سی شمسی، در شیخ مکان زندگی می کردند ، و در قسمت غربی روستای شیخ مکان به صورت یک آبادی کوچک کولیوند نشین بودند، عبارتند از :
۱ - خانواده ی کر بلایی پنجشنبه محمد نژاد و ۷پسرش، به نامهای مشهدی یوسف، حاج مهدی، کربلایی رحیم ، مشهدی نورمحمد ، مشهدی نورالله، کربلایی فتح الله ، و مشهدی یدالله می باشند .
آنها از تیره ی مسگر و طایفه کرمشه و ایل کولیوند به حساب می آیند هرچند برخی از بزرگان مسگر ها خودشان طایفه ای شناخته شده از کولیوند هستند .
۲ - خانواده ی شیخ علی بهزادی فرزند ولی فرزند کسعلی فرزند عوضعلی سوره میری ، که دارای دو پسر به نام های مشهدی صید مراد و مشهدی نورمراد بودند.
۳ - خانواده عبدعلی بهرامی از طایفه جافر بوده و دارای سه پسر به نامهای فرامرز ، برزو، و جهان بوده است.
۴ - خانواده مستعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری بوده ، ودارای دو دختر به نام های کشور وخاور و یک پسر به نام ابراهیم بوده، که ابراهیم در جوانی ، جوانمرگ می شود.
۵ - خانواده مهرعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری، که دارای یک پسر به نام اسماعیل شادیوند و یک دختر به نام شکر می باشند.
۶ - خانواده درویش دادبین فرزند گنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری و دارای دو پسر به نامهای شیخ حسین و میرحسین می باشند. و دو دختر به نامهای گلشاه و عزیزبانو بوده است.
۷ - خانواده شعبانعلی شعبانی؛ که ایشان از دودمان مهتاب ( میتاو ) ، تیره هابیل، و طایفه فرخشه ، وایل کولیوند می باشند. وی و برادرش داود و پدرشان جانعلی، در اثر ظلم حاکم وقت الشتر که کولیوندها را از الشتر متلاشی و پراکنده می کنند ، مدتی پدرش جانعلی و دا مادش ولکه در بین اقوام رومشکانی زندگی می نمایند تاقبل از ۱۳۱۲ شمسی "ولکه "و "جانعلی" در رومشکان از دنیا می روند. گویا دوباره بعد ازقیام چنگیز خان کولیوند و مدیریت فر زندش حسن چنگیزی ، این دو خانواده به الشتر بر می گردند، ولی در یکی از سالها که مشکلات زندگی سختی خود را نشان می دهد، و سرما و برف شدیدی هم در الشتر می آید ، به سمت سیمره وروستای شیخ مکان می آیند ، زیرا خاله اش دابه مادر بساط فتح اله زاده کولیوند و دخترش گُلَه همسر مهر علی سوره میری است و در آن زمان مهرعلی و برادرش مستعلی جزو افراد متمول و با نفوذ سیمره بوده اند . به همین دلیل شعبانعلی و برادرش داودعلی در نزد اقوام رحل اقامت بر می گزینند . البته خاله دیگرشان رنگینه هابیلی مادر کدخدا بگشیر یاری در دلفان آباد چمکلان بوده و همه ی این عُلقه های فامیلی آنها را به ماندن در سیمره تشویق می نماید. تجمع کولیوندها در ضلع غربی روستای شیخ مکان موجب تقویت و شکل گیری یک آبادی کوچک کولیوند در غرب روستا گردید.
مشهدی شعبانعلی بعد از ازدواج با شاه زینب منصوری صاحب سه پسر به نامهای شامحمد و شاهمراد و کامران، و چهار دختر به نامهای گل زینب و صدیقه و خدیجه و مهناز شدند. ازبین چهار دختر مشهدی شعبانعلی ، شاخصترین آنها بانو گل زینب شعبانی است، که این نوشته در باره ی معرفی مختصر وی نوشته شده است.
شعبانعلی و داود وقتی از الشتر به سیمره می آیند ، هردو جوان و مجرد می باشند ، پس از مدتی شعبانعلی معروف به "شاعینه" با شاه زینب دختر لاوه و خواهر آقایان منصور و قیصور و لطیف ازدواج می کند . مادر زنش هم سیده طلا رسائی از سلسله ی جلیله ی سادات سید صلاح الدینی می باشند . سیده طلا بانویی وارسته و با تقوی و مستجاب الدعوه بودند .
۸ - خانواده داودعلی شعبانی؛ داودعلی معروف به "داوه" فرزند جانعلی و برادر شعبانعلی شعبانی بودند ، که به همراه برادرش شعبانعلی به جمع اقوام شیخ مکانی پیوستند، و با آمدن آنها و خواهر زاده شان درویش، طایفه ی کوچکی از کولیوندها در غرب روستای شیخ مکان رونق بیشتری پیدا کرد. وی با شکر دختر مهرعلی سوره میری ازدواج می کند و دارای سه پسر و سه دختر می شوند. پسران داود به ترتیب کرمخدا و کرمخان و رحیم باشهرت بازنمود هستند، ودخترهایش نیز قشنگ و سلطنه و سینا می باشند. داود علی شعبانی؛ نوه های شاخصی دارد که به دکتر قباد و دکتر مجتبی آبانگاه و دکتر امیدوار قاسمی می توان اشاره نمود.
۹ - کربلایی سلطان هنجاری ، که از کولیوندهای مسگرِ ساکن شیروان و چرداول سابق بودند . وی مدتی در عراق و نهایت به همراه خانواده اش به روستای شیخ مکان می آ ید . ایشان دارای چهار پسر و پنج دختر می باشند ، که نام پسر هایش به ترتیب عبارتند از؛
احمد و ابراهیم و سامی و حشمت که همگی دارای شهرت هنجاری می باشند. همسر کربلایی سلطان هنجاری ؛ کربلائیه خانپری نام داشت . وی از زنان شایسته و متقی و خوش زبان و اخلاق و نیکو سیرت بودند. ایشان نیز فرزندان و نوه های ارزشمندی دارند. که قدرت اله محمد نژاد و دکتر هوشیار هنجاری از جمله ی آنها می باشند.
۱۰ - عباس ططری از مردان بزرگوار و نیک قیاسوند بودند ،

که در قسمت کولیوند نشین روستای شیخ مکان سکونت داشتند . وی دارای فرزندان شایسته ای است که عبارتند از: صفر، و سبزمراد و فیروز می باشد . ونوه های ارزشمندی هم دارد ، که می توان به استاد منوچهر ططری اشاره نمود.

۱۱ - خانواده درویش هاشم پور، ایشان خواهر زاده ی شعبانعلی و داود علی شعبانی است ، که از ترس سربازی که آن زمان به اجباری معروف بود ، از الشتر به سیمره و روستای شیخ مکان می آید ، و در خاک دامنگیر سیمره ایشان هم ساکن می شود و با دختر دایی اش، کربلاییه گل زینب شعبانی ازدواج می کند. حاصل این ازدواج دوپسر و ۷ دختر می باشد . پسر بزرگش به نام حیدر که از لحاظ فعالیتهای عشایری و درسی، بسیار زرنگ و با ادب و شایسته بودند، در نوجوانی از دنیا می رود . و پسر کوچکش به نام روح الله هاشمپور کارمند بانک صندوق تعاون و توسعه روستایی می باشد. از فرزندان شاخص درویش هاشمپور می توان به فرحناز هاشمپور اشاره کرد، که ده سال رئیس موسسه سهام عدالت در شهرستان دره شهر بودند . و از نوه هایش نیز می توان به مهندس میثم لطفی اشاره نمود . درویش هاشم پور کشاورزی زحمتکش و نمونه بودند. وی با کهولت سن، تا پنج سال قبل از آنکه از دنیا برود به کار کشاورزی و دامداری مبادرت می ورزید ایشان حداقل نود و سه سال عمر کرد.
خلاصه ی زندگی چنان زنان و مردانی ، نمونه ای از هزاران خانوار روستایی و دامدار است که در این چرخه ی اقتصادی نقش آفرینی می نمایند. این بزرگواران هم حق دارند که فعالیت و نقش آفرینی شان در جامعه و کشورشان دیده شود. و آیندگان بدانند که زنان و مردان نسلهای گذشته برای بقا و رونق زندگی خود و کشورشان چه سختی ها و رنجهایی را متحمل شده اند. بر تلاش وصبر همه ی آنها باید درود فرستاد.

Ahmad Lotfi:
"معرفی کربلاییه زینب شعبانی کولیوند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه

مقدمه:
کربلائیه بانو گل زینب مهدی تبار ( شعبانی ) فرزند مشهدی شعبانعلی فرزند جانعلی از دودمان مهتاب ، تیره ی هابیل ، طایفه فرخشه ، و ایل کولیوند، می باشند. ایشان متولد حدود سال۱۳۲۰ شمسی است، زنی زحمتکش و فعال بوده، که در اواسط دهه ی سی ( ۱۳۳۵ شمسی ) با پسرعمه اش مشهدی درویش هاشمپور ازدواج کرده است . محل تولدش؛ قسمت غربی روستا ی شیخ مکان بوده، که به بخش کولیوند نشین روستا معروف بوده است.
کربلائیه گل زینب زنی زحمتکش است، که گذشته از فعالیتهای خانه داری و دامداری و کشاورزی، صله ی ارحام بجا می آورده، ودر عزاداری برای شهیدان کربلا، در منزلش عَلَم درست می کرده است. وشرایطی ایجاد می کرده است تا زنان و دختران روستابر پای آن عَلَم به رسم محلی سینه بزنند. این بانو در روزهای هفتم و نهم ماه محرم، همه ساله در حد توان، نذری پخش می کرده است.
ایشان با هماهنگی شوهرش، به اقوام فقیر فامیل و آشنایان، در حدِّ وُسع و توانِ مالیشان کمک و رسیدگی می کرده است.
بانو گل زینب؛ به رسم روزگار در امور دامداری سررشته دار بوده، و در کشاورزی نیز با تمام وجود در مزرعه به شوهرش کمک و یاری می کرده است. این زن و شوهر روستایی، میهمان نوازی و خدمت به همنوعان را در سرلوحه ی زندگی خویش قرار داده بودند.
نگارنده بعداز این مقدمه ی کوتاه، ابتدا شمه ای از سرگذشت و احوالات و فعالیتهای این بانوی تلاشگر پرداخته، وبعد از آن به بررسی مختصرکولیوندهای روستای شیخ مکان مبادرت می ورزد ، و در پایان نیزبه یک نتیجه گیری کوتاه بسنده شده است. ، امید است ، این نوشته ، الگوی ی مفید و موءثری برای جامعه ی روستایی ما باشد.

کربلاییه گل زینب شعبانی از زنان زحمتکش روستای شیخ مکان می باشند، که در فعالیتهای کشاورزی و دامداری دوشادوش شوهرش درویش هاشمپور تلاش می کردند.
وی فردی کدبانو ، و با عزت نفس بوده، که در پرستاری از بیماران فامیل، و رسیدگی به آنها نهایت دلسوزی و پرستاری را به عمل می آوردند .
در زمانی که دائیش قیصور منصوری در بستر بیماری بودند تا لحظه ی مرگ از وی پرستاری می کرد. ایشان از ابتدای جوانی تا کنون که پیرزنی ۷۵ ساله هستند، به تمام فامیل و زن داییهایش خصوصا" خاورشادیوند همسر مرحوم قیصور منصوری، احترام گذاشته و می گذارد. کربلائیه گل زینب نسبت به یکی از زنان فامیل که دچار حادثه ی سوختگی می شود، بیشتر اوقات ، حتی زمانی که در بیمارستان بستری می شود، از وی پرستاری می کرد، تا آن زن سلامتی خود را بدست آورد. ایشان بانویی نوعدوست و میهمان نواز ومهربان بودند، و اقوام با اهل خانواده همواره به منزل وی می رفتند . و ایشان با کمال دلسوزی از آنها پذیرایی می کردند. درمصاحبه ای که نگارنده با برخی از خواهران و خواهر زاده هایش به عمل آورده، همه از میهمان نوازی و محبت و دلسوزی کربلائیه گل زینب اظهار رضایت می کردند و می گفتند؛ "خواهر و خاله ی ما بسیار خوش رفتار و دست و دل باز بوده ، و هستند ، وی همواره در دوران کودکی و نوجوانیمان در اعیاد و مناسبتها و میهمانیها، گذشته از پذیرایی ، موقع رفتن به منزل نیز به ما هدیه می دادند. "
هرکدام از اقوام که فرآورده های دامی نداشتند ، کربلائیه گل زینب به آنها شیر و ماست و روغن و کشک و پشم هدیه می دادند. ایشان هرگاه در مراسم پرسه و مصیبت وارد می شدند، نهایت همدردی و دلسوزی و عاطفه را اظهار می کردند.
این بانوی زحمتکش، داغ مرگ فرزند دلبند و نوجوانش حیدر هاشمپور را نیز به خود دیده است، از این مصیبت بسیار دل شکسته و مغموم شدند. پسر نوجوانش را آنطور که مردم شیخ مکان و همکلاسهایش می گویند ؛ " مرحوم حیدر هاشمپور هابیلی، فردی نابغه و فعال بودند که از هم سن و سالهایش در ادب و اخلاق وفهمِ درس، بسیاربالاتر بودند. "
کربلائیه گل زینب با وجود آنکه ۷۵ سال از عمرش گذشته است، ولی همچنان در نگهداری پیرزنهای مریض و سالخورده ی فامیل و بجا آوردن صله ی ارحام و شرکت در مجالس عزا ی اقوام و آشنایان، نهایت همدردی را دارند. ایشان هنوز به سرپرستی خانواده مبادرت می ورزند. وتمام هم و غمش آن است که فرزندانش دارای آرامش خاطر و زندگی سالمی باشند.
کربلاییه گل زینب شعبانی حدود چهار سال است که شوهرش از دنیا رفته است، وی نهایت راهنمایی و همکاری را در امر کشاورزی به پسرش روح اله هاشمپور ارائه می نمایند. وتمام دغده اش عاقبت به خیری فرزندانش می باشد . این بانوی داغدیده و تلاشگر، فرزندانش را بسیار دوست می دارد . خودش سختی کارهای کشاورزی و دامداری را تحمل می کرد ، ولی رفاه و آسایش نسبی را برای فرزندانش مهیا می کرد .
خانوارهایی که در دهه ی بیست و سی شمسی، به عبارتی درست تر، از زمان یکجانشین کردن و تخت قاپو کردن عشایر ، این خانوارها در قسمت ِغربی روستای شیخ مکان به صورت یک آبادی کوچک کولیوند نشین دور هم جمع شده بودند، که به طور خلاصه معرفی می شوند :
۱ - خانواده ی کر بلایی پنجشنبه محمد نژاد و هفت پسرش، به نامهای مشهدی یوسف، حاج مهدی، کربلایی رحیم ، مشهدی نورمحمد ، مشهدی نورالله، کربلایی فتح الله ، و مشهدی یدالله درپای کوه تنگه ی شیخ مکان سکنی گزیدند.
آنها از تیره ی مسگر و طایفه کرمشه و ایل کولیوند به حساب می آیند هرچند برخی از طایفه شناسان مسگر ها را طایفه ای مستقل و شناخته شده از ایل کولیوند می دانند .
کربلایی پنجشنبه و فرزندانش از راه تلاش سالم و مسگری و کشاورزی به عنوان قطبی از کولیوندهای شیخ مکان با عزت زندگی می کردند، این بزرگمرد کولیوند در طبابت و شکسته بندی و مسگری و . . . سررشته دار بودند ، بعدها پسرانش در جامعه حضور فعال و نیکویی داشتند و امروزه هم نوه های این مرد بزرگ در سطح شهرستان دره شهر و جامعه خدمتگزاران تلاشگر و خوشنامی هستتد.
۲ - خانواده ی شیخ علی بهزادی فرزند ولی فرزند کسعلی فرزند عوضعلی سوره میری ، که دارای دو پسر به نام های مشهدی صید مراد و مشهدی نورمراد بودند. وی دختری نیز به نام شهناز دارند، که همسر مردی از طایفه یارکه است.
۳ - خانواده عبدعلی بهرامی از طایفه جافر بوده و دارای سه پسر به نامهای فرامرز ، برزو، و جهان بوده است.
مشهدی فرامرزبهرامی کولیوند مردی ادیب و سخنور بودند . وی همشیره نورمحمد خان هاشمی است ، ودر ادب و کمال و حافظه ای قوی برخوردار بودند. وکتب بسیاری در دوران جوانی مطالعه کرده بودند. وی دارای یک پسر و ۶ دختر بوده است ایشان نوه های ارزشمندیدارند ، ازجمله آنها به محمود بهرامی و ناصر و باقر شادیوند اشاره نمود.
برزو برادر فرامز و جهان بوده در جوانی از دنیا می رود ، وی ت

یر انداز ماهری بوده ، و دارای یک پسر ویک دختر به نام های بهرام وگلبر بوده، که در حال حاضر بهرام از دنیا رفته است.
جهان بهرامی نیز مردی زحمتکش بوده، ودارای دوپسر و دو دختر می باشد و دارای نوه های ارزشمندی می باشند .
۴ - خانواده مستعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری بوده ، ودارای دو دختر به نام های کشور وخاور و یک پسر به نام ابراهیم بوده، که ابراهیم در جوانی ، جوانمرگ می شود.
۵ - خانواده مهرعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری، که دارای یک پسر به نام اسماعیل شادیوند و یک دختر به نام شکر می باشند.
۶ - خانواده درویش دادبین فرزند گنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری و دارای دو پسر به نامهای شیخ حسین و میرحسین می باشند. و دو دختر به نامهای گلشاه و عزیزبانو بوده است.
۷ - خانواده شعبانعلی شعبانی؛ که ایشان از دودمان مهتاب ( میتاو ) ، تیره هابیل، و طایفه فرخشه ، وایل کولیوند می باشند. وی و برادرش داود و پدرشان جانعلی، در اثر ظلم حاکم وقت الشتر که کولیوندها را از الشتر متلاشی و پراکنده می کنند ، مدتی پدرشان جانعلی و دا مادشان ولکه در بین اقوام رومشکانی زندگی می نمایند، آنچه که نگارنده شنیده است . شنی تاقبل از ۱۳۱۲ شمسی "ولکه "و "جانعلی" در رومشکان از دنیا می روند. گویا دوباره بعد ازقیام چنگیز خان کولیوند و مدیریت فر زندش حسن چنگیزی ، این دو خانواده به الشتر بر می گردند، ولی در یکی از سالها که مشکلات زندگی سختی خود را نشان می دهد، و سرما و برف شدیدی هم در الشتر می آید ، به سمت سیمره وروستای شیخ مکان می آیند، آنطور که مرحوم شعبانعلی شعبانی می گفتند زمان ورودشان به سیمره از روبروی چمکلان به سیمره آمده اند . آنزمان رودخانه ی سیمره یخ بسته بود و اهالی چمکلان کاه برروی یخها ریخته بودند ، تا آنها و دامهایشان از روی سیمره گذشته اند.
دلایل ورود شعبانعلی و داودعلی به سیمره؛
اولا" دابه هابیلی کولیوند، مادر بساط فتح اله زاده خاله شان بوده است، و از طرفی نیز بانو "گُلَه" فتح اله زاده ، همسر مهر علی سوره میری دختر خاله آنها بوده ، و در آن زمان مهرعلی و برادرش مستعلی سوره میری جزو افراد متمول و با نفوذ سیمره بوده اند.
ثانیا" زاله پسر عموی جانعلی پدرشان بوده، و پسر زاله به نام عیسی کولیوند داماد طایفه یارکه بوده است .
ثالثا" رنگینه هابیلی خاله ی بزرگ شعبانعلی و داودعلی بوده است.
شعبانعلی وبرادرش داودعلی به همین دلایل در نزد اقوام سیمره ای خود رحل اقامت بر می گزینند . البته رنگینه هابیلی مادر کدخدا بگشیر یاری هم در دلفان آباد چمکلان بوده، و نوه اش شهربانو همسر کدخدا مراد مقصودی بوده است، با توجه به همه ی این عُلقه ها ونسبتهای فامیلی، آنها را به ماندن در سیمره تشویق و ترغیب کرده است. آنها بهترین مکان را برای دامداری و رونق زندگیشان تنگه ی روستای شیخ مکان تشخیص داده و آن را را بر می گزینند ، و برای همیشه در نزد اقوام شیخ مکانی اسکان می یابند.
تجمع کولیوندها در ضلع غربی روستای شیخ مکان موجب تقویت و شکل گیری یک آبادی کوچک کولیوند نشین، در غرب آن روستا گردید.
مشهدی شعبانعلی بعد از ازدواج با شاه زینب منصوری صاحب سه پسر به نامهای شامحمد و شاهمراد و کامران، و چهار دختر به نامهای گل زینب و صدیقه و خدیجه و مهناز شدند. ازبین چهار دختر مشهدی شعبانعلی ، شاخصترین آنها
بانو گل زینب شعبانی است، که این نوشته در باره ی معرفی مختصر وی تدوین شده است.
شعبانعلی و داود علی وقتی از الشتر به سیمره می آیند ، هردو جوان و مجرد می باشند ، آنها ازبس رشید و خوش سیما بوده اند ، که بومیان شیخ مکان و مناطق همجوار می گویند اینها ییلاق خورده اند یعنی پرورش یافته ی ییلاق ( الشتر ) هستند. در هر صورت پس از مدتی شعبانعلی معروف به "شاعینه" با شاه زینب منصوری دختر لاوه و برادر زاده ی معصومعلی و شگرعلی، و خواهر آقایان منصور و قیصور و لطیف و محمد جان ازدواج می کند . مادر زنش هم سیده طلا رسائی از سلسله ی جلیله ی سادات سید صلاح الدینی می باشند . سیده طلا بانویی وارسته و با تقوی و مستجاب الدعوه بودند .
۸ - خانواده داودعلی شعبانی؛ داودعلی معروف به "داوه" فرزند جانعلی و برادر شعبانعلی شعبانی بودند ، که به همراه برادرش شعبانعلی به جمع اقوام شیخ مکانی پیوستند، و با آمدن آنها و خواهر زاده شان درویش، طایفه ی کوچکی از کولیوندها در غرب روستای شیخ مکان رونق بیشتری پیدا کرد. وی با شکر دختر مهرعلی سوره میری ازدواج می کند و دارای سه پسر و سه دختر می شوند. پسران داود به ترتیب کرمخدا و کرمخان و رحیم باشهرت بازنمود هستند، ودخترهایش نیز قشنگ و سلطنه و سینا می باشند. داود علی شعبانی؛فردی خوش اخلاق و متقی بودند، و نوه های شاخصی هم دارد که به دکتر قباد و دکتر مجتبی آبانگاه و دکتر امیدوار قاسمی می توان اشاره نمود.
۹ - کربلایی سلطان هنجاری ، که ا

ز کولیوندهای مسگرِ ساکن شیروان و چرداول سابق بودند . وی مدتی در عراق و نهایت به همراه خانواده اش به روستای شیخ مکان می آ ید . ایشان دارای چهار پسر و پنج دختر می باشند ، که نام پسر هایش به ترتیب عبارتند از؛
احمد و ابراهیم و سامی و حشمت، که همگی دارای شهرت هنجاری می باشند. همسر کربلایی سلطان هنجاری ؛ کربلائیه خانپری نام داشت . وی از زنان شایسته و متقی و خوش زبان و اخلاق و نیکو سیرت بودند. ایشان نیز فرزندان و نوه های ارزشمندی دارند. که قدرت اله محمد نژاد و دکتر هوشیار هنجاری از جمله ی آنها می باشند.
۱۰ - عباس ططری از مردان بزرگوار و نیکِ طایفه قیاسوند بودند ، که در قسمت کولیوند نشین روستای شیخ مکان سکونت داشتند . وی دارای فرزندان شایسته ای است که عبارتند از: صفر، و سبزمراد و فیروز می باشد . ونوه های ارزشمندی هم دارد ، که می توان به استاد منوچهر ططری اشاره نمود.
۱۱ - خانواده درویش هاشم پور، ایشان خواهر زاده ی شعبانعلی و داود علی شعبانی است ، از ترس سربازی رفتن، که آن زمان به اجباری معروف بود ، از الشتر به سیمره و روستای شیخ مکان می آید ، و در خاک دامنگیر سیمره، و روستای شیخ مکان ساکن می شود.
و ی با دختر دایی اش، کربلاییه گل زینب شعبانی ازدواج می کند. حاصل این ازدواج دوپسر و ۷ دختر می باشد . پسر بزرگش به نام حیدر که از لحاظ فعالیتهای عشایری و درسی، بسیار زرنگ و با ادب و شایسته بودند، در نوجوانی از دنیا می رود . و پسر کوچکش به نام روح الله هاشمپور کارمند بانک صندوق تعاون و توسعه روستایی می باشد. از فرزندان شاخص درویش هاشمپور می توان به فرحناز هاشمپور اشاره کرد، که ده سال رئیس موسسه سهام عدالت در شهرستان دره شهر بودند . و از نوه هایش نیز می توان به مهندس میثم لطفی اشاره نمود . درویش هاشم پور کشاورزی زحمتکش و نمونه بودند. وی با کهولت سن، تا پنج سال قبل از آنکه از دنیا برود به کار کشاورزی و دامداری مبادرت می ورزید ایشان حداقل نود و سه سال عمر کرد، و بعد چهره در نقاب خاک کشید.
۱۲ - خانواده ی مشهدی بساط فتح اله زاده :
مشهدی بساط ، از طایفه حسن گایاری کولیوند بودند که مادرش دابه فرزند فتح الله فرزند نظر فرزند ططره از تیره ی هابیل و طایفه ی فرخشه و ایل کولیوند بوده است ، ایشان نیز با توجه به این که خواهرش "گُلَه" را به مهرعلی سوره میری می دهند ، قبل از پسر خاله هایش شعبانعلی و داودعلی در شیخ مکان ساکن می شوند . بساط فتح الله زاده؛ فردی ملا و باسواد بودند، که به راحتی قرآن تلاوت می کردند. ایشان ازبس اهل دین و تقوی بودند، که مردم روستا به قرآنی که در منزل مشهدی بساط فتح اله زاده بود اعتقاد و باورقلبی داشتند، تا آنجا که تکیه کلام زنها و مردهای کولیوند ساکن شیخ مکان برای راستگویی کلامشان می گفتند به آن قرآنی که در منزل وخانه ی بساط است مثلا" من فلان سخن را نگفته ام، یا من فلان کار را نکرده ام، و یا به فلان چیز دست نزده ام.
بساط فتح اله زاده با دختر مستعلی سوره میری به نام کشور ازدواج می کند، وحاصل این ازدواج ۵ پسر و دو دختر به اسامی زیر می باشد:
۱ - علی
۲ - صادق
۳ - حسن
۴ - ابوالقاسم
۵ - محمود
۶ - زیور
۷ - معصومه
۱۳ - خانواده جمشید صلاحی؛
ایشان در ابتدا با برادرش کریمخان در شیخ مکان زندگی می کردند، ولی بعدا" کریمخان به روستای سوره مهری ( غلام آباد ) می روند و جمشید معروف به جَشیلَه، دربین کولیوندها ماندگار می

شود . وی با وجودآن که فردی روشندل بود، اما در انجام کارهایش توانمند بود . وی از خانواده ی قاسمی های شیخ مکان زن گرفت و خداوند دوپسر و یک دختر به اوعنایت نمود. فرزندان جمشید فرزند مرادحسین، الان در شهرستان دهلران و دره شهر زندگی می کنند.
۱۴ - و ۱۵ - خانواده های نجف ( نجَه ) گراوندداماد درویش سوره میری ، و دامادش امید علی امرایی از وابستگان و خویشاوندان کولیوند و سوره میری هستند ، که بعدها به طایفه ی کو لیوند در شیخ مکان اضافه می شوند . آنها دارای فرزندان ارزشمندی هستند.

نتیجه:
خلاصه ی زندگی چنان زنان و مردانی ، برای آیندگان، نمونه ای از هزاران خانوار روستایی و دامدار است ، که در این چرخه ی اقتصادی با سختی و رنج و عشق و امید به زندگی، و کشور نقش آفرینی کرده اند. این بزرگواران هم حق دارند که فعالیت و نقش آفرینی شان در جامعه و کشورشان دیده شود. و آیندگان بدانند که زنان و مردان نسلهای گذشته برای بقا و رونق زندگی خود و کشورشان چه سختی ها و رنجهایی را متحمل شده اند. بر تلاش وصبر همه ی آنها باید درود فرستاد.

"معرفی بانو شاه زینبِ قیاسوند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه

زنان و مادران عالم، همه خوب و باارزش و فرشته آسا هستند، مگر آن که عکسش ثابت شود، بی ربط نیست که پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است :
" بهشت زیر پای مادران است" و در جایی دیگر آمده است؛ " زن با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان می دهد. "
بانویی که در مورد وی چند جمله نوشته می شود؛ زنی استثنایی است که صفت بخشندگیش، او را از سایر زنهای زمانه اش ممتاز و مخصوص کرده است.
بانو شاه زینب منصوری دختر شادروانان سیده طلا رسایی و "لاوه" قیاسوند می باشند. مادرش زنی پرهیزگار و اهل دین و دیانت و عبادت بودند، و پدرش هم از مردان بزرگی بود ، که در زمان خود، بی اعتنا به صاحبان قدرت بود . و در هنگام دامداری همواره با اسلحه حرکت می کرد . صاحب قلعه ی نوساز شیخ مکان، در اوج قدرت مباشری والی پشتکوه، در فرمانی تحکم آمیز به نوکرانش می گوید؛ "کسی حق ندارد ، درتنگه ی بالای آبادی آب بردارد و یا گوسفندهایش را آب بدهد، تا آب تمییز به حوض قلعه برسد. " اما ایشان با این فرمان مخالفت می ورزند ، زیرا وی با تحکم و زورگویی مخالف بوده است . صاحب قلعه دونفر می فرستد ، و در ابتدای تنگه پیام را ابلاغ نمایند . در مسیر با لاوه که فشنگ و قطاربسته وبا تفنگش می خواهد گوسفندانش را آب دهد ؛ آنها به نقل از صید محمدخان می گویند؛ " اگر کسی درتنگه ی شیخ مکان برود ، و آب بردارد یا گوسفندانش آب دهد، مجازات خواهد شد. "
ایشان هم اعلام می کند هرکس از من و گله ی من جلوگیری کند ، واقعا" کشته خواهد شد مآمور ها نزد صاحب قلعه می روند، وماجرا را برایش تعریف می کنند. صید محمد خان می گوید؛ " رهایش کنید، من لاوه را بهتر می شناسم ، بخدا هرکه برود کشته می شود. "
( نقل قول از " قزی قیاسی " خواهر زاده ی شاه زینیب منصوری )
بانو قزی قیاسی؛ در مصاحبه ای که نگارنده سالها پیش با وی داشته است، ایشان خاله اش " شاه زینب " را دختر کَوَر ( کبیر کوه ) معرفی کرد، و از بزرگی پدر و عموهای خاله اش سخنان زیادی گفت. و ی با حرارت و تعصب فراوان موضع ضد زورگویی آنها را تشریح می کرد. و از این که مادرش به چنان خاندانی وابسته است احساس غرور و رضایت می کرد.
بانو شاه زینب قیاسوند ، از زمانی که با شعبانعلی شعبانی ازدواج می کند ، یک ویژگی اورا دربین همه ی زنان و مردان آبادی و آبادیهای همجوار شناخته شده بود ، دست دهش و میهمان نوازی و کمک به اقوام و همنوعان بود. همین ویژگی باعث شده است ، که تمام افراد فقیر و نیازمند در گذشته و حال، از کوچک تا بزرگ به خوبی از این بانو به بزرگی یاد کنند.
گرچه بخشندگی زیاد جزو صفات پسندیده برای زنان نیست، ، ولی ایشان بسیار دست و دل باز بودند ، و در برابر نیازمندان واقعی و گرسنگان ، تاب نمی آورد و بر مبنای ؛ "دل بدست آور، که حج اکبر است " با شناخت و علم به این که شوهرش از عمل وی راضی است ، به این رفتار حسنه ، یعنی جود و بخشش و رفع نیاز جامعه ی ایلیاتی مبادرت می ورزید. ایشان آنچه در توان داشت به نیازمندانی که به او مراجعه می کردند بذل و بخشش می کرد، و در اجرای این سنت حسنه هیچگاه فقر به سراع وی و شوهرش نیامد.
نگارنده از برخی افراد ارمویی و شیخ مکانی و روستاهای اطراف ، که الان فرزندانشان وخودشان جزو نیکان روز گار بوده ، وهستند ، بارها شنیده است ، که ما قبلا" وضع مالی خوبی نداشتیم یا در روستای شیخ مکان چوپان فلان شخص بودیم ، ویا یتیم بودیم و. . . ولی از نان و نمک و عنایت این خانواده بهره مند شده ایم . سالها پیش در یک مراسم پرسه، ملاحظه شد ، زنی با آب و تاب تمام از نان بده بودن ، و میهمان نوازی خانواده ی شعبانعلی و داودعلی شعبانی برای سایرین تعریف می کرد.
نویسنده ی این سطور، از بخشش و کمک و میهمان نوازی این خانواده و این زن کریمه، با چشم خود بارها مشاهده کرده است. این بانو در کارهای منزل و خانداری و فرزند پروری هم زنی زحمتکش بودند آوردن آب با مشک و گاه تهیه ی هیزم به همراه فرزندانش رونق آتشگاه را هیچگاه کاهش نمی داد . البته آنها گله ی بزرگی داشتند و زندگی ایلیاتی و بعد فعالیت کشاورزی پر رونقی داشتند.
ایشان در میهمان نوازی و شرکت در مراسم شادی و شیون جامعه، نمونه ی یک کد بانوی تمییز و با شخصیت بودند . با آمدن میهمان به اقوام یا فرزندانش می گفت فلان گوسفند را ذبح کنید. وی از فرآورده ای دامی و حتی اگر همسایه ای یا فامیلی قند و چای و آرد نداشتند ، بدون چشمداشت به آنها عنایت می کرد.

فرزندان شاه زینب، عبارتند از:
۱ - کربلاییه گل زینب شعبانی
۲ - کربلایی شاه محمد //
۳ - کربلایی شاهمراد //
۴ - مهندس کامران //
۵ - کربلاییه صدیقه //
۶ - کربلاییه خدیجه //
۷ - مشهدیه مهناز //

چند خاطره از بخشندگی و میهمان نوازی
بانو شاه زینب :
در جامعه ی ابلیاتی و فرهنگ مردم سیمره رسم نیست که به صورت کتبی و موردی نام افراد را ذکر کرد ، بنابر این نگارنده هم برطبق سنن جامعه،
نام اشخاص را ذکر نکرده، و فقط به نگارش چند نمونه بسنده کرده است؛
۱ - دو نفر جوان باهمسرانشان که از آشنایان و فامیلهای خانواده ی شعبانعلی شعبانی بودند، در کبیرکوه میهمان شاه زینب می شوند در آن زمان مشهدی شعبانعلی همراه گله اش به دل کوه زده بود ، بانو. شاه زینب ضمن خیر مقدم به جوانها می گوید؛ تا من برنج درست می کنم ، شما آن بزغاله را سرببرید، و خودتان هم با سلیقه اتان زحمت کبابش را بکشید . شاه زینب قیاسوند در پشت سیاه چادر، در زیر سایه ی درختِ بلوطی تنومند، زیر انداز و قالی پهن می کنند، آن دو زوج جوان تاغروب تمام آن بزغاله را در آن روز بهاری کباب می کنند و تناول می نمایند. بارها از این میهمان نوازی و ده ها بار که میهمان آن خانواده بوده اند به نیکویی یاد می نمایند.
۲ - یکی از فرهنگیان پیش کسوت که الان شغل دیگری دارد، و از دوستان مهندس کامران شعبانی فرزند شاه زینب می باشد، برای نگارنده از میهمان نوازی این بانوی بزرگوار تعریف کردند ، وی گفت؛ " نان و کره ای از دست مادر کامران شعبانی خورده ام که هنوز مزه اش زیر زبانم است.
۳ - مردی جا افتاده برای دیدار این بانو آمده بود، و برای پدرش و خودش حلالیت می طلبید ، که شما و شوهرتان چقدر به من و پدرم در حالت عادی ودر مواقعی که میهمان غریبه داشته ایم از دامها و فرآورده های دامی شما از جمله کره و روغن و شیر و ماست و . . . . به ما عنایت کرده اید، و ما هیچگاه در قبال آن همه بخشندگی هیچ پولی به شما نداده ایم . وبرایتان خدمتی ارائه نکرده ایم. بانو شاه زینب هم در پاسخش گفته بود؛ " ما به خاطر همشیرگی و همسایگی و [انسانیت] وبدون چشمداشت به جبران ، آن هدایا و کمکها را به شما کرده ایم. "
یتیم نوازی و بخشندگی و قدرت انجام فعالیتهای دامی ایشان بسیار است، اما برای پرهیز از اطاله ی کلام به همین سه خاطره ، که مشت نمونه ی خروار است بسنده شده است.
بانو شاه زینب به همراه شوهر زحمتکشش زندگی سالم و توءام با ثروتی را برای فرزندانشان مهیا کرده بودند. آنها برای همه ی فرزندانشان زن گرفتند، و دخترانشان را سر و سامان دادند، و درحد توانشان آنها را تقویت کردند. این بانو اکنون حدود صدسال عمر دارد و چند روز است، که دربسترِبیماری است، و کسالت دارند ، امیداست مورد غفران و رحمت الهی گشته و با عاقبت به خیری فرمان حق را لبیک گوید.
" والسلام "
تاریخ نگارش: ۱۳۹۶/۱۱/۲۸

دره شهر شهر طاق ها و گنبدهای ویران شده

احمد لطفی – مدرس دانشگاه پیام نور بدره

شهرستان دره شهر ( ماداکتوآ یا دارا شهر یا مهرگان کده ) ، یکی از شهرهای ایران زمین است که با قدمت 8000 ساله حوادث گوناگونی را شاهد بوده و آبادانی و ویرانی های زیادی را تجربه کرده است. این شهر که در دوران ساسانیان و اوایل اسلام رونقی چشمگیر داشته و به سبب وجود آتشکده ها و قبرستان های ادوار گذشته و قدمگاه های گوناگون، را می توان شهر �چهار طاقی ها و رودگاه تاریخ� دانست که هزاران راز تاریخی را در بطن مدفون شده اش چون گوهرهای ذیقیمت نگه داشته است.
بررسی تاریخی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی این آثار و مردمان خفته در دامان کوه و خاکش، به فراخنای قدمت تاریخ این دیار باید مصاحبه، مطالعه و مشاهده نموده و از این منظرها با دقت نظر، گذر کرد و سپس گوشه ای از ناگفته ها و رمزها را بر زبان قلم جاری و تبیین نمود. تا جایی موضوع فوق به وضوح مورد توجه می باشد که از قدیم الایام در این شهرستان مرسوم بوده که قبر بزرگان ( کدخدایان ) و بهدینان ( خوشنام ها ) را به شکل چهار طاقی آتشکده ها آراسته نموده تا نمادی از شکوه و عظمت انسان های ارزشمند، مردمدار و تاریخ ساز را به مردمان حال و آینده نشان دهند. ذکر همه این چهار طاقی ها و افراد مدفون در آن ها از حوصله این مقاله خارج بوده زیرا خیلی از آن ها ویران شده و تاریخ آن ها، به آیندگان نرسیده است. به همین دلیل نگارنده به چند نمونه بسنده کرده تا بتوان از این چند مثال به حقایقی که به ما نرسیده است تا حدودی دست یافت.
• در ضلع شمالی رودخانه سیمره ( که هم اکنون جزو خاک استان لرستان بوده ) روبروی دو روستای دلفان آباد و سرورآباد چمکلان دره شهر ایلام، منطقه ای به نام چالگه ( چم جای اردو ) که محل اطراق بیشتر والیان و سرکردگان پیشکوه و پشتکوه ( لرستان و ایلام کنونی ) بوده و مخصوصاً در دوره قاجاریه ناصرالدین شاه قاجار به این منطقه آمده است و چون در آنجا اردو زده است به این نام معروف شده است. آنچه از گفته های معمرین و نقل قول های سینه به سینه بر می آید، در گذشته و در حاشیة قبرستان قدیمی چالگه، که حکایت از ساکنان بی رد و نشان آن داشته، گنبد کوچکی وجود داشته که نامش �گنبد سیمین� که نام محلی آن �گمه سیمین� است و در حدود 40 سال پیش افرادی سودجو به عنوان اینکه آن محل جایگاه شاهان ساسانی بوده است آن گنبد و قبر را تخریب کرده و هم اکنون ما فقط نامی از آن را که شنیده ایم، برای خوانندگان نقل می کنیم. برخی روایات شفاهی حاکی از آن است که این سیمین نام، برادری به نام محلی فلکین ( فلک الدین ) داشته که در منطقه یارآباد روستای اسلام آباد سفلی قبرش به صورت چهار طاقی بوده است و ساکنان منطقه ( که اغلب کشاورز و دامدار بوده و ) بر اثر گذر زمان فرسوده شده و گویا در دوران پهلوی جاده مواصلاتی دره شهر تا ایلام، از آن گنبد و قبرستان حاشیه آن که معروف به قبرستان فلکین بوده است، گذر کرده و آن گنبد نیز کاملاً نابود شده است. ما از سیمین و فلکین اطلاع چندانی نداریم. برخی گویند چون منطقه سیمره ردپای ایلات سلسله و دلفان بوده، بنابراین گنبدفلکین جد اعلای طایفه فلکین ( فلک الدین ) خاوه الشتر بوده و این شخص احتمالاً از فرزندان قلی وند ( کولیوند ) به حساب می آید. همین روایت درباره سیمین خواهر او صادق می باشد. البته باید اضافه کرد که در بین ایل سنجابی تیره ای به نام سیمین وند وجود دارد که آیا آن تیره از نسل این زن است یا نه؟ ( الله اعلم به الصواب ) .
ضمناً در مناطقی از لرستان رسم بوده که برخی طوایف نام خود را از مادرشان گرفته اند زیرا مادر آن ها از خانواده یا دودمان بزرگی بوده است. گل بهار که دختر �دیرک� ( طایفه دیرکوند ) بوده، هم اکنون نوادگان این دختر معروف به طایفه بهاروند هستند. آنچه از گفته های معمرین می توان نتیجه گرفت که این گنبدها ( سیمین و فلکین ) احتمالاً قدمتی بالای 1000 سال داشته باشد. اگر این نکته حقیقت داشته باشد به این فرضیه نزدیک می شویم که این خواهر و برادر در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوران اسلامی می زیسته اند.
• در قبرستان قلعه گل دره شهر، نیز قبری به نام بیچونعلی سرخه مهری ( سوره میری ) وجود داشته است که گنبد و چهارطاقی او به نام محلی �طاق بیچون� معروف بوده که آن چهارطاقی دارای گنبد و کاشی کاری بوده و قدمت آن حداقل بیش از 200 سال بوده است. توسط حاکمان وقت ( حدود 100 سال قبل ) ابتدا سنگ قبر از بین رفته و سپس افرادی سودجو نیز برای یافتن گنج آن قبر و گنبد را برای همیشه تخریب می کنند.
• یکی دیگر از این طاق ها، قبر حسینعلی خان بن صفرعلی خان سرخه مهری متوفی به سال 1235 ه. ق بوده و در تنگه دره شهر پایین تر از روستای بهمن آباد واقع بود. این گنبد نیز توسط اقوام مسلط بر منطقه به مرور زمان تخریب و در حدود 15 تا 20 سال پیش تنها ستون باقیمانده که سنگ قبر آن مرحوم بر آن استوار بود، باز هم توسط افراد سودجو ویران شده و چون آن قبر در بین زمین های کشاورزی بود الان کاملاً با خاک یکسان شده و جزیی از زمین مزوعی شده که بنده در حضور اساتید بزرگواری همچون دکتر بهروز سپیدنامه و آقای جلیلی و بزرگوارانی از امور تربیتی استان ایلام در سال 1378 آن ستون را دیدیم ولی الان هیچ چیزی از آن باقی نیست.
اینها و دهها قدمگاه و طاق های قدیمی که کدخدایان و یا بزرگان ایلات در آن مدفون بوده و در گذر زمان، نابود و از بین رفته اند. کاش محققین، دانایان و باستان شناسان کشور اگر اسناد صاحبان این گنبدها و طاق ها را دارند به جامعه معرفی نمایند. به طور مثال یکی از این پیرهای طریقت در تنگه دره شهر و پای کوه زندگی می کرده است که نامش پیر جافر ( جعفر ) بوده و کسی از هویت او اطلاع درستی ندارد و گویا سنگ هایی بر روی قبر او بوده که الان از بین رفته و ویران شده است و ضمناً خودم در کودکی و نوجوانی به همراه برخی از اعضای خانواده، آن قبر یا قدمگاه را زیارت کرده ام و برخی از مردم مخصوصاً زنان به آن اعتقاد قلبی داشتند و همواره به زیارتش می رفتند.
امید است متولیان امر به شناخت، بازسازی و مرمت بناهای کوچکی که تخریب شده مبادرت ورزیده که اینان گوشه ای از فرهنگ کهن جامعه ایران زمین را به ما نشان می دهند.


معرفی بانو شاه زینبِ قیاسوند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه

زنان و مادران عالم، همه خوب و باارزش و فرشته آسا هستند، مگر آن که عکسش ثابت شود، بی ربط نیست که پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است :
" بهشت زیر پای مادران است" و در جایی دیگر آمده است؛ " زن با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان می دهد. "
بانویی که در مورد وی چند جمله نوشته می شود؛ زنی استثنایی است که صفت بخشندگیش، او را از سایر زنهای زمانه اش ممتاز و مخصوص کرده است.

تصویر بانو شاه زینب منصوری - حدود 100 سالگی ( زمستان سال 1396 شمسی )
بانو شاه زینب منصوری دختر شادروانان سیده طلا رسایی و "لاوه" قیاسوند می باشند. مادرش زنی پرهیزگار و اهل دین و دیانت و عبادت بودند، و پدرش هم از مردان بزرگی بود ، که در زمان خود، به صاحبان قدرت، بی اعتنا بود، و در هنگام دامداری وسفر، با اسلحه حرکت می کرد. صاحب قلعه ی نوساز شیخ مکان، در اوج قدرت ، که حکم مباشری والی پشتکوه را داشته، در فرمانی تحکم آمیز به نوکرانش می گوید؛ "کسی حق ندارد ، درتنگه ی بالای آبادی شیخ مکان، آب بردارد و یا گوسفندهایش را آب بدهد، تا آب تمییز به حوض قلعه برسد. " اما ایشان با این فرمان مخالفت می ورزند ، زیرا وی با تحکم و زورگویی مخالف بوده است . صاحب قلعه دونفر می فرستد ، که پیام را به اهالی و دامدارها ابلاغ نمایند . در مسیر با "لاوه" که فشنگ و قطاربسته، و تفنگ در دست می خواهد گوسفندانش را آب دهد ؛ برخورد می کنند. آنها به نقل از صید محمدخان می گویند؛ " اگر کسی درتنگه ی شیخ مکان برود ، و آب بردارد یا گوسفندانش آب دهد، مجازات خواهد شد. "
ایشان هم اعلام می کند هرکس از من و گله ی من جلوگیری کند ، واقعا" کشته خواهد شد. مآمور های صید محمدخان نزد وی می روند، وماجرا را برایش تعریف می کنند. صید محمد خان هم می گوید؛ " رهایش کنید، من لاوه را بهتر می شناسم ، بخدا هرکه برود کشته می شود. "
( نقل قول از " قزی قیاسی " خواهر زاده ی شاه زینب منصوری )
نگارنده سالها پیش در مصاحبه ای که با حاجیه قزی قیاسی به عمل آورده است، حاجیه قزی در باره ی خاله اش " شاه زینب " گفت؛ ایشان ( شاه زینب ) دختر کَوَر ( کبیر کوه ) است ، وی از خانواده ی بزرگی است، و در ادامه ی سخنش ، از بزرگی پدر و عموهای خاله اش سخنان زیادی گفت. و ی با حرارت و تعصب فراوان موضع ضد زورگویی آنها را تشریح می کرد. و از این که مادرش به چنان خاندانی وابسته است احساس غرور و رضایت می کرد.
بانو شاه زینب قیاسوند ، از زمانی که با شعبانعلی شعبانی ازدواج می کند ، با داشتن ویژگی هایی چون بخشندگی و دست و دهش داشتن و میهمان نوازی اورا دربین همه ی زنان و مردان آبادی شیخ مکان، و سایر آبادیهای همجوار ، شناخته و برجسته می کند. ، و از قدیم گفته اند ؛ "هرکه نانش نخورند نامش نبرند. " همین ویژگی های نیکوی بانو شاه زینب، باعث شده بود ، که تمام افراد فقیر و نیازمند در گذشته و حال، از کوچک تا بزرگ از این بانوی بخشنده به خوبی و بزرگی یاد کنند.
گرچه بخشندگی زیاد، جزو صفات پسندیده برای زنان نیست، ، ولی ایشان بسیار دست و دل باز بودند ، و در برابر نیازمندان واقعی و گرسنگان ، تاب نمی آورد و بر مبنای ؛ "دل بدست آور، که حج اکبر است " با شناخت و علم به این که شوهرش شعبانعلی از عمل وی راضی است ، به این رفتار حسنه ، یعنی جود و بخشش و رفع نیاز جامعه ی ایلیاتی در حد توان مبادرت می ورزید. ایشان آنچه در توان داشت به نیازمندانی که به او مراجعه می کردند بذل و بخشش می کرد، و در اجرای این سنت حسنه هیچگاه فقر به سراغ وی و شوهرش نیامد.

تصویر بانو شاه زینب منصوری با پسر بزرگش شاه محمد شعبانی – سال 1396شمسی

تصویر بانو شاه زینب منصوری با دختر بزرگش کربلاییه گل زینب شعبانی – سال 1395 شمسی
نگارنده از برخی افراد ارمویی و شیخ مکانی و روستاهای اطراف ، که الان فرزندانشان وخودشان جزو نیکان روز گار بوده ، وهستند ، بارها شنیده است ، که ما قبلا" وضع مالی خوبی نداشتیم یا در روستای شیخ مکان چوپان فلان شخص بودیم ، ویا یتیم بودیم و. . . ولی از نان و نمک و عنایت این خانواده بهره مند شده ایم . سالها پیش در یک مراسم پرسه، و فاتحه خوانی ملاحظه شد ، زنی با آب و تابِ تمام، از نان بده بودن ، و میهمان نوازی خانواده ی شعبانعلی و داودعلی شعبانی برای سایرین تعریف می کرد.
نویسنده ی این سطور، با چشم خود بخشندگی و کمک کردن و میهمان نوازی این زن کریمه را بارها مشاهده کرده است.
این بانو در کارهای منزل و خانه داری و فرزند پروری و شوهر داری ، هم زنی زحمتکش و توانمند بودند. وی با نیرویی که خداوند به او عنایت کرده بود، هر وقت برای آوردن آب به چشمه یا نهر مراجعه می کرد دو مشک آب بر پشت و دوش قرار می داد، و آن را به منزل می برد بعضی وقتها هم برای تهیه ی هیزم به همراه فرزندانش ، هیزم می آورد . ایشان آتشگاه خانه اش همیشه روشن بود، و به تولید و تهیه ی فرآوردهای دامی مبادرت می ورزید. البته آنها گله ی بزرگی داشتند و زندگی ایلیاتی پر صفا و رونقی داشتند. آنها در کنار دامداری، به فعالیت کشاورزی نیز می پرداختند.

بانو شاه زینب قیاسوند، در میهمان نوازی و شرکت در مراسم شادی و شیون جامعه، نمونه ی یک کد بانوی تمییز و با شخصیت بودند . وی با آمدن میهمان به خانه شان ، به کمک اقوام و فرزندانش فوری گوسفند یا بوقلمونی و. . . ذبح می کردند.
وی از فرآورده های دامی و حتی اگر همسایه ای یا فامیلی قند و چای، ویا آرد نداشتند ، بدون چشمداشت وبا کمال خوشحالی، به آنها عنایت می کرد.
فرزندان شاه زینب، عبارتند از:
۱ - کربلاییه گل زینب شعبانی
۲ - کربلایی شاه محمد //
۳ - کربلایی شاهمراد //
۴ - مهندس کامران //
۵ - کربلاییه صدیقه //
۶ - کربلاییه خدیجه //
۷ - مشهدیه مهناز //


تصویر مهندس کامران شعبانی، پسر کوچک شاه زینب قیاسوند

تصویر نوه ی بزرگ بانو شاه زینب منصوری – بانو آذر هاشمپور 1394 شمسی
چند خاطره از بخشندگی و میهمان نوازی
بانو شاه زینب :
در جامعه ی ایلیاتی و عُرف فرهنگِ مردم سیمره، رسم نیست که به صورت کتبی و موردی نام فرد یا افرادی را که کمک یا هدیه ای دریافت کرده اند، ذکر شود ، آ بنابراین ؛ نگارنده هم برطبق سنت جامعه، نام اشخاص را ذکر نکرده، و فقط به نگارش چند نمونه بسنده کرده است؛
۱ - دو نفر جوان باهمسرانشان که از آشنایان و فامیلهای خانواده ی شعبانعلی شعبانی بودند، در کبیرکوه میهمان شاه زینب می شوند در آن زمان مشهدی شعبانعلی همراه گله اش به دل کوه زده بود ، بانو. شاه زینب ضمن خیر مقدم به زوجهای جوان، به شوهرانشان می گوید؛ تا من برنج درست می کنم ، شما آن بزغاله را سرببرید، و با سلیقه ی خودتان آن را کباب کنید.
شاه زینب قیاسوند ، در زیر سایه ی درختِ بلوطی تنومند، که در پشت سیاه چادرشان بود، زیر انداز و قالی پهن می کنند، و باگشاده رویی از آن دو زوج جوان پذیرایی می کنند. آن دو زوج جوان تاغروبِ آن روز بهاری، تمام گوشت آن بزغاله را کباب می نمایند، و تناول می کنند. آن دو زوج بارها از این میهمان نوازی و ده ها بار دیگر که میهمان آن خانواده ی محترم بوده اند، به نیکویی یاد می نمایند.
۲ - یکی از فرهنگیان پیش کسوت که الان شغل دیگری دارد، و از دوستان مهندس کامران شعبانی فرزند شاه زینب می باشد، برای نگارنده از میهمان نوازی این بانوی بزرگوار تعریفو تمجید می کردند ، وی گفت؛ " نان و کره ای از دست مادر کامران شعبانی خورده ام که هنوز مزه اش زیر زبانم است.
۳ - مردی جا افتاده، برای دیدار این بانو آمده بود، و برای پدرش و خودش حلالیت می طلبید ، که شما و شوهرتان چقدر به من و پدرم در حالت عادی ودر مواقعی که میهمان غریبه داشته ایم از دامها و فرآورده های دامی تان از جمله؛ کره و روغن و شیر و ماست و . . . . به ما عنایت کرده اید، و ما هیچگاه در قبال آن همه بخشندگی هیچ پولی به شما نداده ایم . و حتی برایتان خدمتی در حد محبت شما ارائه نکرده ایم. بانو شاه زینب هم در پاسخش گفته بود؛ " ما به خاطر همشیرگی و همسایگی و [انسانیت] وبدون چشمداشت به جبران ، آن هدایا و کمکها را به شما کرده ایم. "
یتیم نوازی و بخشندگی و قدرت انجام فعالیتهای دامی ایشان بسیار است، اما برای پرهیز از اطاله ی کلام به همین سه خاطره ، که مشت نمونه ی خروار است بسنده شده است.
بانو شاه زینب به همراه شوهر زحمتکشش زندگی سالم و توءام با ثروتی را برای فرزندانشان مهیا کرده بودند. آنها برای همه ی فرزندانشان زن گرفتند، و دخترانشان را سر و سامان دادند، و درحد توانشان آنها را تقویت کردند. این بانو اکنون حدود صدسال عمر دارد و چند روز است، که دربسترِبیماری است، و کسالت دارند ، امیداست مورد غفران و رحمت الهی واقع گردد، و با عاقبت به خیری و رستگاری فرمان حق را لبیک گوید. انشاءالله
" والسلام "
تاریخ نگارش : ۱۳۹۶/۱۱/۲۹

Ahmad Lotfi:
"شهری در نا کجا آباد"
شهر راتعریفی است ، که جمعیتش مشخص و ادارات و نهادهایی برای امنیت و آموزش و مسکن و بهداشت و امور اجتماعی و اقتصادی دارد. در شهر واقعی شغلهایی برمبنای مشاغل تولیدی و توزیعی و خدماتی تقسیم شده اند و مشاغل سنتی جایشان را به مشاغل صنعتی و نیمه صنعتی می دهند. در آن شهرها همه ماهه و همه ساله درختها قطع، و خیابانها دریده نمی شود . گاو و گوسفند و پهن و فضولات در شهر دارای ترددنیستند. افرادش به زور پست و مقام طلب نمی کنند . در شهرهای واقعی سگهای ولگرد و بی وقفه درسطح خیابانها و در کنار و گاه داخل منزل شهروندان نیستند . و با سرو صدا و پارس کردنشان آلودگی صوتی هم ایجاد نمی کنند. پرو ژه های ملی اش تبدیل به پروژه محلی نمی شود ، شایسته سالاری به عینه دیده می شود پارتی بازی و دعوت به خود وجود ندارد، هرچه هست خدمت است برای اهل قبله و رضایت خدا برهمه چیز تفوق دارد . رانت خواری و پرخاشگری و براهل خرد شوریدن و دشنام گفتن به حداقل می رسد . در شهر نا کجا آباد همه ی آنچه عرض شد برعکس است اخلاق قربانی شده است نقل سخنها این است هرچه می خواهند بگویند ، بگذار بگویند ، ما که در شهر نام و نشانی و برای خودمان وزنه ای هستیم ، دیگران حسودند چون ما نعمتی در دست داریم و کار فامیلها را راه می اندازیم دیگران به ما حسادت می کنند و بد وبیراه می گویند . در شهر نا کجا آباد پای وزیر و کیل اگر هم به آن باز شده باشد هر روز کلنگ زنی است هر روز جاده سازی است و هر روز . . . . البته هر روز دروغه، ولی هر از چند روزی با بارانی و سیلی کوه های حاشیه جاده ها ، جاده را بند می آورند، و پلها خراب ویا خسارت می بینند . و وزیر و وکیل آوردن مشکل بیکاری و معیشت مردم را کمتر حل کرده است. از بی پولی خیلی ها مریضی لا علاج گرفته اند و چشم ها و دندانهایشان آسیب دیده است در شهر ناکجا آباد فقط زنده باشی کفایت می کند.
در شهرهای دیگر جاده ها سالهاست چهار بانده شده است اما جاده ها ی نا کجا آباد آنقدر باریکند، وقتی گاو وگوسفندهای مش رحیم به شهر می آیند عنقریب است که تصادفی اتفاق بیفتد هرگاه ننه قزی را بچه ها شبها به تنها بیمارستان شهر نا کجا اباد به دکتر می برند چشمتان شب بد نبیند سگها ی ولگرد حمله می کنند و بقیه ی سگها چنان سر و صدا می کنند ، که صدای فریاد قزی و نازیلا و شهلا و مراخو به جایی نمی رسد، تا فردی یا پرستاری به یاری آنها بشتابد . گاو و گوسفند در خرابه ی شهر گشت و گذار می کنند و بوی پهن تازه در بلندای شهر عطر و عبیری است که بر البسه و مشام انسان خود نمایی می کند . توریستها از کم نظمی ایجاد شده در آثار باستانی و وجود گله و گاه معتاد و بیکار تعجب می کنند و گاهی هم از آنها عکس می گیرند . زباله ها را طوری می ریزند و در جاهای دنجی انبار می کنند وبا خیال خود کسی نمی بیند ولی گردشگران فوری گزارش می کنند، زباله های شهر نا کجا آباد ، آب جویبارها و چشمه ها را در حاشیه ی شهر آلوده کرده ا ست . اینجا شهری است که روالش بر وفق مراد روستاکار و دامدار است . خبر از سمینار و آسیب شناسی مرکز نا کجا آباد سالهاست به فراموشی سپرده شده است دو نفر فامیل اگر زرگری دعوا کنند چون فامیلشان در حفط سلامت کوشاست ودر شهر ناکجا آباد اسم و رسمی دارد فوری در جلسات کمی هم که برگزار می شود به بالا مقام می گوید ، اگر مشکل این دو را حل نکنیم یکی از انها خودکشی می کند و یا در گیری و بی نظمی انجام می دهند. در ناکجا اباد همه ی شهر دیپلمه شدند وفوری در دانشگاه هایش فارع التحصیل شد ند. الان اساتید و پرسنل کارشان سبک شده، اگر اِغراق نکنم ، از کم کاری دور هم جمع می شوند و چای می خورند و مگس می پرانند . اگر عمری بود نا کجا آباد مجازی و خیالی نگارنده الفبای نا کجا آباد را می گوید و اتاق فکر آنها را می نویسد تادر شهر مشاوره گرفتن و همکاری و همدلی بیش از پیش گردد.
"طنز آماتور"

Ahmad Lotfi:
: کارگران لرستانی در تهران و درد دلهایشان "
نگارنده: احمد لطفی
مورخ : چهارشنبه, 09 اسفند 1396


مقاله ای که خانم سودابه آزادگان در هفته نامه ی سیمره خبر ، تحت عنوان ؛ " تهران از سرِ ناچاری" در باره ی فقر و بیکاری در شهر های رومشگان و کوهدشت، نوشته بودند، و در در آن گزارش ، با تعدادی از کارگران و مسافر کش ها ی رومشگانی و کوهدشتی مصاحبه می کند، و آنها از فقر و بیکاری ای که در شهرهایشان وجود دارد، به ناچار برای کار و در آوردن حداقل در آمدی برای امرار معاش خانواده هایشان به تهران رفته بودند، و از بیکاری در شهرهایشان گله مند بودند، آنها به دور از خانواده، در شهر تهران از روی ناچاری به فعالیت مشغول هستند، و. . . نگارنده این گزارش را به دقت مطالعه کردم ، غمی و زخمی که در دل نهفته بود، تازه شد ، به یاد همکار نازنین و فقیدم، استاد مرتضی کرمی نماینده ی استان ایلام افتادم ، که در صحن علنی مجلس شورای اسلامی فرمودند، من هرصبح که از شهر توحید هلیلان سر کار می رفتم ، برای کارگران فقیر شهرم که در میدان شهر صبح اول وقت، در سرما و گرما حاضر می شوند ، به امید آن که شخصی بیاید و آنها را سر کار ببرد. خجالت می کشیدم و هرروز آرزو می کردم کاش می شد در این شهر کارخانه ای ایجاد کرد تا این افراد هرصبح تکلیف خود را بدانند و کاری سالم و پیوسته برای گذران زندگی و معیشتشان داشته باشند . لرستان از استانهایی است که باند بازی و حفظ موجودیت حزبی و شخصی خود را بر موجودیت و رفع نیازهای جامعه شان ترجیح می دهند؛ یعنی فلسفه ی ضرب المثل" دوست دارم نه به اندازه خودم ". همه حکایت از افزایش فقر و محرومیت دارد. اگر برنامه ریزی مسئولان محلی درست باشد و حاکمان دغدغه ی خدمت به زیر دستان راداشته با شند، و افکار و اعمال آنها برای محرومیت زدایی به کار گرفته شود، قطعا" تغییر مثبتی در وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه به وجود می آید. اگر با دید اجتماعی به مسآله ی محرومیت و نابهنجاری های مختلف اجتماعی و. . . موردمطالعه قرار گیرد، این سوءال طرح میی شود؛ چرا برخی از افراد مرد شب می شوند؛ و به دزدی و یا غارت حتی بیت المال، مبادرت می ورزند ؟ دلیلش محرومیت شدید و زیاده خواهی دیگران است چون طبق کلام نورا نی پیامبر اسلام ( ص ) فردی که معاش ندارد معاد ندارد ، به عبارتی اخلاق و دین را در اثر نیاز شدید و فقر غیر قابل تحمل اورا به فردی "تجیر شاه بُر"و دزد و پرخاشگر و نابهنجار تبدیل می کند . وبرطبق نظریه ی مرتون؛ هرگاه انسان از راه قانونی و مشروع به اهداف و نیازهایش توجه نشود با هنجارها و ارزشهای جامعه اش به ستیز و نافرمانی می پردازد به عبارت دیگر از نُرمهای اجتماعی جامعه فاصله می گیرد. و به قول ابوذر غفاری در شگفتم از کسی که گرسنه است ، و برای رفع آن شمشیر آخته را در برابر سرمایه داران نمی کشد. ، وبه قول شاعر:
درکف مردانگی شمشیر می باید گرفت
نان خود را از دهان سیر می باید گرفت
بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه
انتقام گرسنه از سیر می باید گرفت نماینده ها و استانداران هر استان، مانند پادشاهی قدرتمند هستند، که باید بر زندگی و وضعیت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه شان، اشراف داشته باشد . آوارگی و گاه مرگ و انحراف و اعتیاد و بی سر پرست شدن خانواده در محل سکونتشان آسیبهای فراوانی را برخانواده تحمیل می کند ، شکاف طبقاتی نمود عینی پیدا می کند و کرامت انسانی لگد مال می شود . با این تفلب گرایی و مدرک سازیها و مدرک گراییها بیسوادی و عدم تخصص ما آشکار می شود ، از طرفی نیز فقر و گرسنگی و بیسوادی که باهم یک کاسه شوند، تز آغامحمد خان قاجار عملی می شود، یعنی برای حاکمیت در ایرانِ آنروز ، به برادرزاده اش بابا خان ( فتحعلی خان ) گفت؛ " برای حکومت بر ایران ، باید مردم را گرسنه و بیسواد نگاه داشت. " کاش اپیدمی فقر و تبعیص و فساد در این استان و حتی کل کشور حل شود تا به قول مازلو فرد فقط در نیازهای فیزیولوژیکی باقی نماند بلکه به فرهنگ و نوعدوستی و کمال گرایی عشق بورزد. و شاهد آوارگی و تحقیر شهروندان و روستائیان عزیزمان نباشیم، انشاء الله

Ahmad Lotfi:
" بجنب وبجوش و بکوش و بهوش "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه


بزرگان دین ما طلب دانش و علم را واجب و وظیفه می دانستند، [1]
انسان در کسب معرفت و دانش، شوق و جوشش و کوشش و و روشن کردن چراغ اراده، وبکار انداختن عقل و هوش
را از ضروریات کسب دانایی دانسته ، و می دانند. علم و دانایی به سادگی بدست نمی آید بلکه گذشته از علاقه و اشتیاق ، تلاش و پشتکار و نوشتن و گوش دادن از لوازم دانایی هستند. البته زیر ساختهای دانایی مکان مناسب و معلم مجرب و نظم و انضباط و برنامه ریزی و وسائل و تجهیزات از جمله کتاب و کتابخانه و آزمایشگاه و رایانه و. . . . را همگی باید تهیه کرد . در کنار آن رابطه ی خانه و مدرسه هم برای شکوفایی بهتر طالبان علم و دانش لازم و ضروری است. وهمکاری آن دو، در بالندگی نسل آینده مفید و موءثر خواهند بود.
در این شرائط از زمان که انفجار اطلاعات به وقوع پیوسته است ، و سرعت تغییرات به حدی است که انسان در این فرآیند شتابزده، دست و پای خود را گم کرده است، ودربین این همه اطلاعات و داده های فضای مجازی ، قدرت خود تنظیمی و تعادل و هماهنگی خود را از دست داده است. امروزه افراد ، خصوصا" دانش آموزان و دانشجویان برای استفاده ی بهینه از این شرایطی که پیش آمده ، گاها" دچار بحران روحی و فکری می شود ، چون اطلاعات ضد و نقیض بسیاری را حین مطالعه و بررسی مشاهده خواهد کرد. دانش آموز و دانشجوی امروز پوسته ی درس و سواد و شخصیت را گرفته و دچار تعاض نقش و عمل در بین رشته ها و علائق و سلیقه های متفاوت شده است، از بس نو آوری زیاد است و علم با زاویه حاده در حال پیشرفت است که افراد جهان سوم در برخورد و مواجه با چنین پدیده ای احساس درماندگی و پوچی و دلسرد ی و نا امیدی می کنند .
آنها به دنبال فرار از مسئو لیت پذیری شده اند با زحمت کم نتیجه ی دلخواه را انتظار دارند . در این بین درس خواندن به صورت امری تفننی در آمده است . درس دغدغه ی بعدی دانش آموزان است . نگارنده در دهه ی شصت و هفتاد شمسی به دانش آموزان می گفت ؛ در راه دشوار علم آموزی، باید جنبید و جوشید و کوشید و عقل را درتمام شئون آموزش بکار گرفت. " اما متآسفانه امروزه، شوق در س و ا نگیره ی کسب دانش دربین طالبان دانش کاهش یافّته است . آنها در کلاس هم یا غایبند ، و یا بی حوصله و هنر گوش دادنشان ضعیف شده است. برنامه ریزان و عالمان روانشناسی و جامعه شناسی باید فکری به حال این بحران و وضعیتی که پیش آمده است بنمایند، و جاذبه در کلاسها و تنوع و تغییر در روشهای تدریس را باید به وجود آورد . در کشور ما نظم و دیسیپلین توآم با عشق و برانگیختن غیرت طالبان علم می تواند کشور را از بیسوادی و بی هنری نجات داد هرچند ایران بزرگ لانهی شیران معرفت است و هیچگاه بیشه اش خالی از شیر نبوده است امید است بر موج اطلاعات فزاینده ی زمان جوانان ما سوار شوند و ناخدایان خوبی برای کشتی علم و دانش و ادب باشند.
[1] - رسول خدا فرموده است ؛ طلب دانش برهر مرد و زن مسلمان واجب است. ( نهج الفصاحه )

Ahmad Lotfi:
عمو فیروز
#احمدلطفی
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN

Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
"عمو فیروز"
عمو فیروز در آیین زردشت حکایت فرد نوید دهنده ای است که پایان زمستان سخت و سیاه را در چند روز آخر اسفند ماه اعلام می کند ، و ی در کوچه و بازار با حالت رقص و شادی اعلام می کند ، و مردم هم به او هدیه ای برای مژده گانی به او میدهند ، ای آیین جنبه ی گدایی ندارد ، و اجباری هم در دادن مژده گانی نیست. همانطور که ایرانیان باور داشتند هفته ی آخر سال روح اموات به قبرها برمی گردند ، و به عبارتی روح ها آزاد میشوند و اموات نیاز به علفه و خوراکی و فاتحه دارند یعنی جسم و روح زمین مرده با آمدن عمو نوروز زنده و خرم می شود و عمو فیروز نوید بخش بهار است و لباس قرمز و سیاهی چهره حکایت از شغل نگهبان آتشکده ها هستند که زمستان از بس بیرون نزده اند و هیزم ها خوب روشن نشده اند صورتش سیاه شده است ، اما با آمدن گرما و خرمی و بهار عمو فیروز هم می خواهد از این به بعد، در هوای آزاد و پاک بهاری نگهبانی بدهد . در حقیقت آنچه در میترائیزم و مسیحیت شبیه چنان مراسمی ملاحظه شده است، در واقع از زردشت و ایرانیان اقتباس کرده اند. از طرفی هم در حقیقت باید گفت ؛همه ی این آیین ها در ادیان مختلف، پیدایش تحول و آمدن جشن ، و پایان کدورتها و تاریکی ها و فقرها وسیاهی ها را مانندعمو فیروز نوید می دهند. به همین بسنده می کنم ، وپیشاپیش سال خوبی را برای همه ی بنی نوع آدم آرزومندم.
با سپاس :احمد لطفی


"مسئولین ایلام و جذب نیروهای بومی"
( معرفی مهندس محمد باقر محمدی )
گرد آورنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه

تصویر مهندس محمد باقر محمدی

استان ایلام با توجه به وسعت وجمعیتش نیروهای کار آمد وارزشمندی را در تمامی ابعاد ارزشی و خدماتی و مدیریتی و فرهنگی وپزشکی و . . . . در سطح کشور تحویل جامعه داده است، که موجب سرافرازی و افتخارِ مردم شهید پرور استان ایلام شده اند . یکی از چهره های متشخصی که در عرصه ی دفاع ازکشور ، و امدادگری در روزها و شبهای سخت کشور بزرگ ایران، به خوبی خدمت رسانی و ایثار گری نموده است ؛ جناب مهندس محمد باقر محمدی است. ایشان به خوبی از این امتحان و رسالت خدمت رسانی تا کنون سر بلند و شایسته ظاهر شده است و انشآءالله در آینده هم به کوشش و امداد رسانی خویش ادامه خواهد داد، نگارنده برای قدر دانی از این مهندس امدادگرکه عضو محترم خانواده ی معظم شهدای
ایثارگر هستند، را برخود فرض دانسته، تا جامعه و مسئولان شناخت بیشتری پیدا نمایند و در مسئولیتها و ارتقاء شغلی چنان افراد رنجدیده و سر بلندی توجه کرده، وبا دیدن اخلاص و عملِ آنها، به چنین نیروهای ایثارگر و مُخلصی اعتماد نمایند ، و با صدق و صفا و به دور از تنگ نطری گامی در جهت تحقق شایسته سالاری بردارند.
وی متولد سال ۱۳۴۹ شمسی است ، زادگاهش منطقه ی محروم زرانگوش از توابع شهرستان بدره مب باشد ، که به یُمن عملکرد عوامل و مسئولان حکومت جمهوری اسلامی ایران، از یکسری مواهب و امکانات رفاهی و زیر ساختی برخوردار شده است ، که در دامن خود چنین افراد شایسته و درد آشنایی را پرورش داده است. ایشان علم و ادب خود را در بین خانواده ای کشاورز و متدین و زحمتکش آغاز نمود ، سپس در سن ۶ سالگی در دبستان آبادی زرانگوش شروع به تحصیل کردند، وی نهایتا" برای تکمیل سواد متوسطه راهی شهرستان دره شهر شدند. اگر حمل برخودستایی نگارنده نشود، محمد باقر محمدی ضمن بهره جستن از اساتید مجرب شهرستان دره شهر این حقیر نیز در دوران تحصیلش موفق به خدمتگزاری و درس دادن به وی بوده است. ایشان با چهره ای معصوم ایلیاتی و هوشی ممتاز با اشتیاق درسهایش را مرور می کرد و با نوجوانان هم سن و سالش به فعالیتهای مذهبی مبادرت می ورزید.
نگارنده با توجه به آشنایی ای هم که با خانواده ی ایشان ازجمله برادر رزمنده اش سردار شهید محمدصادق محمدی و پدرش مشهدی نور مراد محمدی، رزمنده و جانباز دفاع مقدس داشت ، همواره اورا در امور مذهبی و فعالیتهای دانش آموزی ، فردی بسیار جدی و دلسوز انقلاب اسلامی و جامعه می دید. وسالهاست که در راه خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی فعالیت می نماید.
ایشان ازهمان ابتدای نوجوانی درس و مشق ایثار را از رزمندگان و پدر و برادر بزرگترش می آموخت، اوقات فراغت را با دوستانش در سپاه و بسیج منطقه فعالیت می کرد و به همراه آنها در نماز جمعه و جماعت شرکت می کرد دوران دفاع مقدس هم شوری عجیب و اشتیاقی وصف نا پذیر، در کوچک و بزرگ جامعه ایجاد کرده بود، و این نوجوان با ادب و اخلاق از این قاعده تبعیت می کرد، و در کسب دانایی و افزایش تجربه ، شوق وعلاقه ی زیادی از خود نشان می داد.
محمد باقر محمدی هیجده ساله بود که برادر رزمنده اش در ۲۹ مهرماه سال ۱۳۶۷شمسی در راه دفاع از اسلام و امام خمینی ( ره ) و کشور عظیم الشآن ایران در جبهه های حق علیه باطل به درجه ی رفیعه ی شهادت نایل آمد.
شهادت برادر، مسئولیت انسانی و اسلامی محمد باقر را بیشتر نمود ، و فعالیتهای مذهبی و بسیجی گری و دفاع از ارزشهای اسلامی را در سرلوحه ی زندگی خود قرار داد ، باجدیت درکنار فعالیتهای مذهبی و اجتماعی ، درسهایش را نیز ادامه داد و با موفقیت کارشناسی ارشد را در رشته ی مدیریت به پایان رسانید و در سازمان هلال احمر مشغول خدمت و ایثار گری شد. ایشان چنان از خود لیاقت نشان داد ، که چند سال مدیرکل سازمان هلال احمر استان ایلام بودند. و نهایت تلاشگری، و خدمت را از خود به یادگار گذاشت.

دو تصویر از شهید محمد صادق محمدی ( متولد سال ۱۳۴۴شمسی که به تاریخ بیست نهم مهر ماه سال ۱۳۶۷ شهید شدند )
ایشان برادر بزرگتر مهندس محمد باقر محمدی بودند ، که در زمان دفاع مقدس یکبار وی و پدرش و برادرش در یک سنگر در جبهه های حق علیه باطل خدمت کردند.

مهندس محمد باقر محمدی مردروزهای سخت می باشد در زمان زلزله ی کرمانشاه و شهرهای تابعه اش در پائیز سال ۱۳۹۶ ایشان با آنکه پسرش بخاطر پیوند کبد در بیمارستان شیراز بود، و دخترش جراحی در تهران کرده بودند ، ولی جلو تر از امداد گران استان کرمانشاه به محل زلزله رسید و از وظیفه اش کوتاهی نکرد، وی با وجود آنکه معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر لرستان بودند، نجات و خدمت به هم وطنان را بر خدمت به خانواده ی خود ترجیح دادند و چنان خالصانه فعالیت کرد ، که مورد تشویق رئیس ستادعملیاتی امداد رسانی شهرستان سر پل ذهاب واقع شد ند، و حتی برایش از مقامات بالای کشوری در خواست تشویق کردند. طبق خبر گزاری موج؛ در آن زمان رئیس ستاد عملیات امداد رسانی جمعیت هلال احمر سرپل ذهاب از زحمات معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر لرستان و تیم همراه، در امداد رسانی به زلزله زدگان شهرستان سر پل ذهاب تقدیر و تشکر کرد.
همچنین خبر گزاری بدره نیوز مهندس محمد باقر محمدی؛ فرزندشجاع شهرستان بدره، را با عملکردبسیارعالیش درجریان زلزله کرمانشاه، و حادثه اشترانکوه و عملیات بعداز سقوط هواپیما در دنا، این روزها او را سوژه نشریات بین المللی نموده است.

مردروزهای سخت محمدباقرمحمدی
فرزندشجاع شهرستان بدره عملکردبسیارعالی ایشان درجریان زلزله کرمانشاه و حادثه اشترانکوه و عملیات بعداز سقوط هواپیما این روزها اوراسوژه نشریات بین المللی نموده
@badrehnews

تصویر نامه ی دکترمحمد گل فشان رئیس ستاد عملیاتی امداد رسانی شهرستان سر پل ذهاب

" خبرگزاری موج ازلرستان، وبیان اهمیت کار و تلاش محمد باقر محمدی و تیم همراهش":
رئیس ستاد عملیات امدادرسانی جمعیت هلال احمر سرپل ذهاب، از زحمات معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر لرستان و تیم همراه، در امدادرسانی به زلزله زدگان شهرستان سرپل ذهاب تقدیر و تشکر کرد.
به گزارش خبرگزاری موج از لرستان، دکتر محمد گل فشان رئیس ستاد عملیات امدادرسانی جمعیت هلال احمر سرپل ذهاب، در نامه ای خطاب به دکتر فتحی معاون سازمان امداد و نجات و رئیس ستاد امدادرسانی غرب کشور جمعیت هلال احمر ایران، از زحمات محمدباقر محمدی معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر لرستان و تیم همراه، در خدمت رسانی به آسیب دیدگان زلزله اخیر در استان کرمانشاه و شهرستان سرپل ذهاب تقدیر و تشکر کرد.

این در حالی است که در رونوشت نامه، از محمدیون، دبیر کل جمعیت هلال احمر کشور خواسته شده تا به هر شکل ممکن، محمد باقر محمدی و تیم جستجو و نجات جمعیت هلال احمر لرستان مورد تشویق قرار گیرند.

گفتنی است، تیم عملیات جستجو و نجات جمعیت هلال احمر لرستان، از نخستین دقایق پس از وقوع زلزله مهیب در غرب کشور، به استان کرمانشاه اعزام، و در امدادرسانی به زلزله زدگان پیش قدم شد تا جایی که رئیس ستاد عملیات امدادرسانی سرپل ذهاب در فرازی از نامه مذکور آورده است:��بی شک خدمات درخشان ایشان "محمدباقر محمدی" و امدادگران و همکاران جمعیت هلال احمر استان لرستان برگ زرینی در کتاب قطور خدمات برجسته هلال احمر خواهد بود�.

نتیجه:
باتوجه به آن که مهندس محمد باقر محمدی از افرادی است که تخصص و تعهد را با همدیگر داراست ، قبل از آنکه دیر شود ، از استاندار و مقامات بالای کشوری تقاضامندم از تجربه و مدیریت امثال محمدی در عرصه های بزرگتری به کار گرفته شوند. تا کارها بدست افراد شایسته و گمنام و محجوب و با وقار و شهید داده و . . . . از سرعت و دقت عمل بیشتری برخوردار گردند. و چنان نیروهایی که از ظرفیت و توانایی قابل قبول و ممتازی برخوردار هستند ، توجه بیشتری باید مبذول نمود .
مهندس محمد باقر محمدی امداد گری شایسته بودند ، که زمان مدیریتش، در شهرستانهای آبدانان ودره شهر ، نمونه ی کشوری شدند. وی در سال ۱۳۸۶معاون امداد و نجات هلال احمر لرستان بودند ، که بازهم امدادگر نمونه کشوری شدند.
ایشان در زمانی که مدیر کل هلال احمر استان ایلام شدند ، در آن دورانی که مدیریت ایلام را به عهده داشتند ، با عملکرد خالصانه و درستش، استان ایلام به تمام کشور شناسانده شد .
ایشان زمانی که در افغانستان نماینده ی هلال احمر ایران بود، در کابل بخاطر ارتباط خوبی که بین دو جمعیت هلال احمر ایران و افغانستان ایجاد و برقرار کرد، ریس وقت هلال احمر افغانستان نشان صلح ودوستی را از ریاست جمهور ایران گرفت. این مهندس ارزشمند


در حال حاضر قائم مقام جمعیت هلال احمر لرستان است. ودر تمام صحنه های امدادی جزو نفرات اول است، وتا آنجایی که نگارنده اطلاع دارد ، روابط حسنه ای با کارکنان و مردم شهرستانهای تابع استان لرستان دارد . و همین مردمداری و از جنس مردم بودن بزرگترین ویژگی مدیران لایق است ، که نگارنده به عنوان یک معلم کوچک، چنین ویژگی های برجسته ای را در ایشان سراغ دارد . امید است کارهای جامعه ی ما بدست افراد کاردان و توانمند و شایسته و لایق اداره و انجام گردد.

Ahmad Lotfi:
" پنجشنبه و جمعه ی آخرسال "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه

رسم و رسوم ، قواعد اجتماعی، سورها و سوگها، شادیها و غمها ، جشنها و یادمانها و عناصر و اجزای فرهنگی رسوم و سنن همه بهانه ای برای تنوع و آرامش بخشی در زندگی هستند . در آخر سال ایرانیان همواره جشنی و عیدی به نام جشن و عید مردگان داشته و دارند ، این آداب در هفته ی آخر سال مردم هرغروب برای اموات خیرات می دهند و همواره در آخرِ خیرات ، و فاتحه ای که قرائت می کنند ، زن و مرد خانه می گویند، چشم خیرت به بازماندگان باشد ، یعنی افراد وقتی که در هفته ی آخرسال مخصوصا" پنجشنبه ی آخر سال به زیارت قبور می روند برخی با دل شکسته گزارشی از رنجها و سختی ها و مرارتهایی که بعد از مرگ مُردَه شان کشیده است، را برا ی وی بیان می کند ، برخی با مویه های سوزناک و جمعی بر قبرها حلقه می زنند ، گروهی هم با بردن خیرات برسرمزارها و با خیراتی که در طول یک هفته، در منزل برای امواتشان داده اند، و در این یک هفته برای امواتشان سنگ تمام گذاشته ، و می گذارند، احساس سبک حالی و آرامش می نمایند.
برخی از مردم برای شادی روح امواتشان ، کودکهای یتیم و فقیر را سیر کرده، و می کنند.
در آبادیها و قریه های سیمره ، از یاد نمی رود ، که در گذشته های نه چندان دور ، خیلی از کوچکترها به همراه بزرگترها خانه به خانه مراجعه می کردند و شیر برنجهای که زنان در مجمعه یا دوری ( dourey ) قرار می دادند، و آن جماعت بطور گروهی آنها را می خوردند ، و بزرگتر طایفه فاتحه می داد. و این شیوه ی گروهی برای خوردن خیراتها ، بسان رسمی جدی و ثوابی شناخته شده در آمده بود و مردم هر روستابطور دسته جمعی به چنین کار و وظیفه ای مبادرت می ورزیدند.
زیارت قبور در پنجشنبه ی آخرسال، عاملی برای گرامیداشت و یادمان اموات و حضوری رستاخیز گونه از مردم است، که باهمدیگر و امواتشان پیمان می بندند ، و با خودمی گفتند ؛ اگرچه شما رفتید، ولی ما به یاد شماهستیم برایتان اشک می ریزیم و فاتحه می خوانیم و خیرات می دهیم ، چون دلمان برایتان تنگ شده است و جای خالی شما را حس می کنیم . همیشه در جلوی نظرمان هستید، خنده ها و سفرها و گریه ها و دلتنگی ها و شادمانی هایی که باهم داشتیم هیچگاه فراموش نمی کنیم.
امام صادق ( ع ) فرموده است مردگان رفتن و آمدن شما را می دانند . وقتی برسر قبرشان اُتراق می کنید وبا آنها سخن می گوئید ، آنها با شما اُنس می گیرند، و شما هم همینطور. آنها از ملاقات شما خوشحال می شوند. ( اقتباس از وسائل الشیعه ج۲ صفحه ی۸۷۸ )
زیارت قبور کاری نیکو و آموزنده است ، زیرا با این کار درسی به فرزندانمان می دهیم تا بعد از مرگ ما آنها نیز به یاد ما باشند.
در پنجشنبه ی آخرسال و در همه ی ایام اموات را با هدایایی از قبیل خیرات دادن ، بجایشان صدقه دادن ، و برایشان نماز خواندن و خوراک و شربت دادن، همه دل و روح مرده را شاد می کند و اشخاص خیرات دهنده، دعای روحانی ومعنوی مردگان شامل حالشان می شود ، و برای اهل دل آن دعاها را در عالم معنا درک خواهند کرد.
در هنگام رفتن برمزار اموات و اهل قبور ، باید لباسهای ساده و متین پوشید ، زنها در آن زمان که بر سر مزار اموات می روند، نباید آرایش غلیظ بکنند ، و از طرفی هم لباسهای نامربوط نپوشند، همچنین؛ حجاب و نزاکت اسلامی را رعایت نمایند.
افراد در هنگام رفتن به قبرستانها و حضورشان براهل قبور ، شایسته است، کمتر سخن دنیوی بگویند.
سکوت کردن و به فکر فرو رفتن و بیشتر دعا و قران خواندن، چاره ی کار برای انجام این نوع رسم مذهبی است. در چنان جاهایی آمرزش طلبیدن از خدا و معصومین ( ع ) برای اموات و خودشان کار پسندیده ای است.
درپنجشنبه ی آخر سال، و رفتن به گلزارها برای زیارت اهل قبور ، آرامش به انسان می دهد ، و سال نو ، و نوروز خود را با وجدانی آسوده آغاز می کند. امید است مردم دیار سیمره از انجام این مراسم ، بهترین بهره و سعادت رانصیب خود نمایند. انشاء الله

Ahmad Lotfi:
"حاشیه ای بر همایش گرامیداشت ثبت زبان لکی"
نگارنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه

در روز پانزدهم اسفند ماه سال ۱۳۹۶ تصویر دعوتنامه ای از جانب اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی هرسین و عنایت آقای واحد یاری از شاعران جوان دیار سیمره ، دریافت نمودم . باخود گفتم حضور گسترده در این همایش ملی ، قطعا" دارای نظم و بار علمی خوبی است و با بزرگان و شاعران و نویسندگان و اهل قلم ، که افرادی فرهیخته، از استانهای کرمانشاه و لرستان و ایلام و همدان و سایر مهمانهایی که از خراسان ( کلات نادری ) و قزوین در جلسه خواهند بود ، آشنا می شویم و در ۱۵ دقیقه ی استراحت بین دونیمه ی همایش در سالن پذیرایی، از تجارب همدیگر و راهکار برای گرد آوری این ادبیات و دستورات پزشکی که در سینه ی مردم است ، فعالیتی جدید را آغاز خواهیم کرد. نگارنده؛ با شادمانی زاید الوصفی پسرم را از جنوب فرا خواندم که بنده و مادرش را به این همایش پر بار لک محور برسانند ، ایشان غروب هفدهم به دره شهر آمدند، و اول صبح روز هیجدهم به طرف هرسین راه افتادیم، بعد از صرف ناهار در حواشی هرسین ، محل سمینار را پیدا کردیم ، چشمتان روز بد نبیند ، بی نظمی در محوطه و نشستن در سالن و افراد زیادی که در سرپا ایستاده بودند، هیچکس نمی دانست بانیان و میزبانان چه کسانی هستند، از این بی نظمی و گویا کسی منتظرت نباشد ، دل شکسته شدیم ، بر مبنای همایشهایی که قبلا" رفته بودم انتطار داشتم چند نفر بر پشت میزهایی در بیرون سالن نشسته باشند و بروشور و فهرست سخنرانان و شاعران و موضوع بحث آنها در یک پاکو ویا حداقل پوشه ای پلاستیکی و یا درطلق و شیرازه به ما بدهند، و افرادی ما را به مکان نشستن دعوت کنند ، و گروهی اهل قلم و مهماندار بر درب سالن همایش باشند، و حداقل خوش و بشی و خیر مقدمی و از کدام استان یا شهر آمده اید؟ . و حداقل نام نوشته ای و اطلاعاتی که مجری به حضار بگویدو یا دفتر یاد بود و امضایی برای تاریخ و آیندگان نوشته شود ، و پاسداران و حامیان ثبت زبان لکی در این برهه از زمان چه اشخاصی بوده اند و این خود بعدا" سند ملی ای می شد برای اطلاع آیندگان، متآسفانه از این هم خبری نبود.
در این همایش دقیقا" معلوم نشد، که چه کسانی و یا حداقل حضار از چه شهرها و استانهایی ، در این همایش شرکت کرده اند . گروه شناخته شده ای شبیه یک باند فرهنگی و یا اجتماعی در سه ردیف اول همایش جا خوش کرده بودند، و بی اعتنا به ورود دیگران خودشان دورهمی باهم گفت و شنود می نمودند ، هرچه سر تکان دادیم که آشنایی را ببینیم ، در ابتدا کسی ندیدم ، و فقط خیل مشتاقان و دیگرانی که انگار سیاهی لشگر و غریبه و بی سامان وویلان و گویی کسی منتظر آنها نیست به چشم می آیند. و با احتیاط وارد سالن نیمه روشن ، که جایگاه سالن همایش از نور و دکوراسیون نامشخصی برخوردار بود. به یاد محرومیت لک که سالها پیش در مقاله ی لکها و ادبیان عامیانه نوشته بودم ، افتادم . همین طور که غریبانه بدنبال آشنایی می گشتم، زن و شوهری را دیدم که غ۹ریبانه به سمتم آمدند ، وقتی دقت کردم شوهرش از شاگردان سابقم بود ایشان مرا می شناخت ولی من فقط ازروی ته چهره فهمیدم که روزگاری خدمتگزارش بوده ام . او هم جویای آشنایان بود ، بنده گفتم به یکی دونفر از سردمداران جلسه زنگ زدم و اعلام کردم که در راهم و دارم خدمت می رسم ، اما الان سر گردانم. به ایشان و همسرش گفتم شما در سمت چپ بنشینید، تا ببینم بزرگان همایش را خواهم دید. متاسفانه از بزرگان و شورای اجرایی همایش کسی به طرف ما نیامد ، یکی از اقوام و همشهریانم که نویسنده ی برجسته ای هم هست صدا زد بیا اینجا بنشین جایی برایت گرفته ام. بدون اعلام یکدفعه بعد از قرائت قرآن صدای ساز و دهل برخاست و بچه های معصوم اشعاری را زمزمه کردند از بس شلوغ بود، از اشعار ی که خواندند مطلب زیادی بدست نیاوردم. دکتر داودی با زبان لکی فرمایشاتی کرد و بیشتر انتظار داشتیم در مبحث زبان شناسی و کتبی که در باره ی لکی نوشته شده بود بحث شود شاعری کرمانشاهی هم لکی می خواند بعد می گفت ما کردی کرمانشاهی می خوانم ، و فقط مادر بزرگم لک هوزمانن است. بعد از آنکه شبیه شب شعری آن هم نه ترجمه و نه توضیحی دقیق دوستان الشتری و خرم آبادی و حتی چگنی و . . بلند شدند و پذیرایی که صفر بود جماعتی مانند . . . . سامراء از گروه خاصی قندها را بلوکه کردند و در این محرومیت قند را برای بردن به منزل غنیمت می دانستند و قتی با زنی از آن جمع کنندگان قند از تبارش پرسیدم، ملاحظه کردم از طوایف شناخته شده ی هرسین و حوزه ی ایلات قدیم نبودند. اما همایش لکی خوبیهایی هم داشت با سه جوان با سواد هرسینی که وابسته به ایل منقرض شده بودند ، آشنا شدم. در این همایش حداقل فهمیدم در هرسین و حومه اش طوایف ایتیوند و گراوند و کاکاوند و قیاسوند و هرسینی قدیم معروف به هرسینی وجود دارند . با یکی از پلیسهای حافظ نظم و امنی

ت، وقتی از تبارش پرسیدم پاسخ داد ، که هرسینی اصل است و از این وندها نیستند . در آنجا از رسوم عروسیشان پرسیدم ، گفتند در چمر و چوپی ما از کاولی ها برای مراسمات استفاده می کنیم در بین کاکاوندها و ایتیوندها و طوایف قدیمی دخترانشان آرایش نمی کنند ، مگر آنکه نامزد داشته باشند و یا شوهر کرده باشند. واگر دختری آرایش بکند به طعنه می گویند ، مگر شوهر کرده ای به همین خاطر آرایش دختران مرسوم نیست و بیشتر آنها چا دری هستند. جوانهایشان می گفتند ما زبانمان در حالت نابودی است، وقتی در دانشگاه کرمانشاه و یا معلمان نه لک ونه کرد و با افرادی که زبانشان از اصالت و قالب خود دور شده است ، بنابراین لهجه های رایج زبان ما هم به صورت آنها در آمده، ماهم تکلمی تقریبا" التقاطی داریم از لحاظ مذهبی، با سه جوانی که مصاحبه کردم ، آنها گفتند ؛ که شیعه دوازده امامی هستیم و گرایش اهل حق نداریم اما در گره بان اهل حق وجود دارد. آنطور که از سخنان آنها فهمیدم، آنها مانند ایلات و طوایف سگوند و بیرانوند و سایر لکها که در خرم آباد برای اینکه ، لرها نگویند صحرایی هستند ، لری خرم آبادی صحبت می کنند. البته زبان لکی از فرس قدیم است و اگر مبالغه نکرده باشم مادر سایر لهجه ها و زبانهای موجود در کشور است و پیوستگی همه ی آنها با لکی فقط سلسله مراتب قدمت است که لکی از همه قدیمی تر است و کلماتش و سخن حُکَمایش کمتر کتبی شده است.
با وجود تلاشهایی که بزرگان برای زبان ریشه دار لکی کرده اند، ولی محققان زبانشناس، باید لهجه های لکی راشناسایی، و به شکل علمی آنها را تفکیک نمایند. گویش " گوران " که یک زمانی زبان قلم ادبیات شاعران غرب کشور بوده است، پژوهش کنیم، و ببینیم آیا گوران شعبه ای از لک است؟ و به سخن دیگر تمام گویشوران کلهر و ساسانی ( پهلوی ) و سلسله و دلفان و بیران و باجول و . . . همه باید تکلیف خود را بدانند.
محققان با صراحت بررسی نمایند، آیا گوران همان زبان گبران است که پهلوی بوده و صاحبان قدرت بوده اند و یا همه لکی در شبانکاره پهلوی خلاصه می شود اینجا تحقیق علمی می خواهد، تا حقیقت آشکار شود.
در این که لکی زبان است، شکی نیست و گذشته ازدوستان بزرگواری مانند دکتر داودیان و همکارانش، به این مهم پرداختند ، آنرا ثبت ملی نمودند ، ناگفته نماند سالها پیش بلوکباشی هم به اهمیت زبان لکی و زبان بودنش اشاره کرده است. و برمبنای سنگ نوشته ، کورش هخامنشی هم گویا لک بوده است .
امیدوارم در همایشهای بعدی موضوع را مشخص کنند ، و آن را توزیع و اطلاع رسانی نمایند. و بعد از بررسی مقالات و اشعار برگزیده و برتر را انتخاب کنند. و نظم و روال همایشها را ببینند ، وبر آن مبنا و بلکه بهتر اجرا نمایند . این همایش با عرض معذرت چنگی به دل نمی زد ، ودر کنار آن توصیه می شود ؛ استعدادهای جوان را با بزرگنمایی بیش از حدشان ضایع نکنید. تا در اینده کارهای بزرگ انجام دهند. وبه قول مولوی؛
هرکه را مردم سجودی می کنند
زهر اندر جان او می آکنند
این همایش با عرض شرمندگی بار علمی چندانی نداشت . ما اگر لکی را خوب معرفی کنیم ، نیازی به در گیری و جبهه بندی با سایر گویشها نداریم . امیداست این سخنان پراکنده مفید واقع شوند. و دوستان را در امر همایش پویاتر کرده ، با کارهای علمی این زبان را به ایرانیان و سایر جوامع معرفی نمایند. شاد و پیروز باشید.

Ahmad Lotfi:
" مختصری در معرفی رماوند خوشنام "
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه

مقدمه : روستای رماوند ؛ در ۲۰ کیلومتری جنوب شهرستان رو مشگان به مرکزیت چغابل واقع شده است ، ای روستا به وسیله ی آب رودخانه سیمره از منطقه ی سیمره جدا می شود. روستای رماوند با مردم شهرستان دره شهر قرابت خویشاوند ی داشته و دارند . گویش آنها لری، و مذهبشان شیعه ی دوازده امامی می با شند. به عبارتی دیگر آنها پیرو مذهب شیعه ی جعفری هستند. سطح سواد آنها برمبنای سخن یکی از دانش آموزانم به نام مینا مرادی ، در اواخر دهه ی هفتاد شمسی ، چنین آمده است ؛ "گرچه فرزندان این روستا دارای مدارک پزشکی و مهندسی کشاورزی و دبیری و مدیریت و. . . می باشند ، ولی سطح سواد آنها در آینده بالاتر و بهتر خواهد شد . [1]
وجه تسمیه رماوند خوشنام:
رماوند اگر بر مبنای دماوند و نهاوند معنی شود ، از رمیدن یا دویدن و یا خراب شدن قلعه خوش انام یعنی رماندن یا تخریب قلعه ی زن خوش اندام که حاکم منطقه بوده است ، به احتمالی به دوران اواخر ساسانی ارتباط داشته است. که ساسانیان در اواخر حکومتشان از زنان در حکومت استفاده می کرده اند. البته اگر به طایفه رحمانوند و لعل وند رو مشگان توجه کنیم بی ربط هم نیست. برای بررسی بیشتر وجه تسمیه رماوند خوش انام ( خوشنام ) می توان به موارد زیر پرداخت؛
۱ - رماوند به اعتباری تیره ای از میربگ یا طوایف لشگری دلفان بوده است که در منطقه ی باستانی قلعه خوش انام ( خوشنام ) سکنی گزیده اند . زیرا این منطقه روبروی گذرگاه های عباس آباد و زرانگوش و زید بوده است و از لحاط نظامی موقعیت سوق الجیشی داشته است.
۲ - خوش انام که به تعبیر بومیان، [2] نام دختری بوده است که حاکم منطقه بوده است ، و دارای قلعه ای به همین نام بوده است. در اثر گذشت زمان خوش انام تبدیل به خوشنام و اعقاب او در دُم - سرخ لری را خوشناموند می گویند. آنچه باستان شناسان در کند وکاوی که دردم سرخ انجام داده اند آثار بدست آمده را در ۷ قرن قبل از میلاد دانسته و گویا آشور بنی پال در ۶۳۹ سال قبل از میلاد برخی هم سال ۶۴۵ق م به ایران و حکومت عیلام حمله می کند ، وشوش و دایخالو و ماداکتو را غارت و نابود میسازد، و شاید قلعه خوش انام نیز بدست سپاهیان آشور بنی پال نابود شده است، و بی ربط نیست که زنی حاکم باشد ، چون در دوران حکومت عیلام، زن سالاری بوده، و خدایان شکل زن داشته اند. به همین خاطر قلعه های باستانی که با نام زنان وجود داشته است ، احتمالا جایگاه پرستش بوده اند و زنانی ریاست آن معابد و مردم را در دست داشته اند . ( الله اعلم ) [3]
۳ - یک معنای خوش انام احتمالا به معنای خوش اندام باشد و رماوندها و خوشناموندها از افراد خوش اندام حوزه ی لک و لر به حساب آمده اند.
سرخ دُم لری و لکی:
محوطه های باستانی�سرخ دم لکی و سرخ دم لری به ترتیب در 6 کیلومتری شمال غربی و 10 کیلومتری جنوب شرقی کوهدشت در منطقه لکستان واقعند. نامگذاری این دو محوطه باستانی بنام لکی و لری بدلیل مجاورت آنان با دو روستای لک نشین سرخ دُم و لرنشین خوشناموند است.
محوطه سرخ دم لری نیز بر سینه کوهی در کنار دهکده ای به این نام در حدود ۱۰ کیلومتری جنوب شرقی کوهدشت لکستان واقع شده است. در این محوطه گذشته ازیک پرستشگاه، سازه هایی اطراقگاهی نیز کشف شده است.
پرستشگاه�سرخ دم لری�در لایه دوم محوطه پیدا شده و سازه ای احتمالا دو طبقه بوده که طبقه اول از سنگ لاشه هایی نا متساوی با ارتفاع زیاد و شامل دیوارهای اصلی و فرعی بوده است. بقایایی از خشت پخته و خام نیز دیده شده که احتمالا برای ساخت طبقه دوم بوده است. نقشه کلی این بنا اطاقی مرکزی بوده که در آن سازه ای شبیه یک آتشدان چلیپایی شکل از خشت ساخته شده است. این شکل�چلیپایی�در نقشه پرستشگاههای یافت شده در نوشیجان می توان بازیافت. اطاق مرکزی را چندین اطاق مستطیل و مربع شکل در میان گرفته است. گذشته از آن، این سازه نیز چون سازه های�سرخ دم لکی�از لاشه سنگهای نا متساوی ساخته شده. وجود تخته سنگ های مسطح و بزرگ در برخی از ورودی ها، وجود سنگهای منظم با چیدمانی شبیه آجر چینی در ورودی برخی از اطاقها و افزوده هایی شبیه پشتبند در کنار برخی از دیوار های اصلی از آن جمله است.
�آنچه از وبلاگ خوشناموند بر می آید سرخ دُم کوهدشت از لحاظ قدمت و نامگذار ی آبادی خوشاموند که به گویش لری تکلم می کنند، با توجه به قلعه ها و معابدی قدیمی که به دوران عیلام و انقراض آنها و پیروزی آشوریان مرتبط می باشد ، آوردن این تلخیص شاهدی بر مُدعای ماست.
معرفی مختصر دم سرخ و دیدگاه اشمیت:
سور دُم ( سرخ دُم ) لری در ۶ کیلومتری شرق شهرستان کوهدشت در دامنه ی کوهی به همین نام واقع شده است. در دامنه ی این کوه روستایی وجود دارد. ساکنان این روستا از طایفه ی خوشنام وند هستند و به گویش لری تکلم می کنند.
واژه ی سور دم ( سرخ دُم ) برای باستان شناسان جهان، نامی است آشنا و

اشیای به دست آمده از آن جا زینت بخش موزه های بسیاری از کشورهاست. این منطقه را از آن جهت سرخ دُم نام نهاده اند که خاکش سرخ می باشد. سور در لکی به معنی سرخ است.
روبه روی سرخ دُم لری، – با فاصله ی حدوداً ۱۲ کیلومتر - در خطی مستقیم، سرخ دم لکی دیده می شود. ساکنان سوردم لکی همان طور که از اسم منطقه برمی آید به زبان لکی تکلم می کنند.
این دو منطقه ی باستانی که اشیای گران قیمتی از آن ها به دست آمده است، بی شباهت به هم نیستند و ارتباط هایی با هم دارند. �سال ها پیش، اولین کسی که در سرخ دُم لری حفاری کرد، دکتر اشمیت بود.
گفتنی است دکتر اشمیت دو بار برای کاوش به طرهان مسافرت کرد. نخستین سفر در شهریور ماه ۱۳۱۴ و دومین سفر در بهار ۱۳۱۷ انجام شد. �بعضی از دانشمندان که اشیای به دست آمده از “سرخ دم” را مورد مطالعه قرار داده اند، برآنند که نیایشگاه سرخ دُم بهترین گواه برای بیان این است که نفوذ آشوریان در میان هزاره ی دوم و اول پیش از میلاد موجب استیلای سبک هنری آشور بر سبک لرستان گردیده اند. �
به هر روی سرخ دم یکی از محوطه های شناسایی تمدن گذشته ی ایران بوده است. پلاک های کوچک مفرغی نقش دار و پیکره های مفرغی، آیینه ها، سنجاق ها، دسته سنگ ساب های مفرغی، سنجاق های دسته آهنی و بعضاً استخوانی و مهرهای استوانه ای شکل از جمله اشیایی هستند که از نیایشگاه سرخ دُم لری به دست آمده اند.
در تاریخ گذاری آثار معماری، اشیا و قبور، نظر بر این است که قبور به دوران مفرغ میانه تعلق دارند و لایه های مختلف بقایای سکونت از قبل از ۱۲۰۰ ق. م آغاز و تا قرن هفتم ق. م ادامه می یابد.
[ اقتباس و تلخیص از وبلاگ خوشناموند ]

روستای رماوند ، با ۵ کیلومتر به طرف جنوب با گذشتن از پل به استان ایلام و قبلا" شهرستان دره شهر و الان به شهرستان بدره متصل می شود . این روستا بیشتر تحصیلکرده هایش در شهرستان دره شهر ادامه تحصیل می دادند.
این روستا دومنطقه ی باستانی بادیه یا "بونه حَر" و " خوش انام " دارد که " خوش انام "به وسیله ی پلی نسبتا" بزرگ ، به زمینهای بونه حر متصل می باشند.
منطقه خوش انام بسیار زیباتر از زمینهای بادیه است.
در روستای رماوند آبشار فصلی وجود دارد و در سالی که بارندگی هست این آبشار تا اواسط تیرماه دارای آب می باشند. .
روستا ی رماوند دارای ۱۰۰ خانوار بوده، ودر حال حاضر دارای مسجد می باشد. ، که مردم آبادی مراسم مذهبی و فاتحه خوانی های خود را در آنجا برگزار می نمایند. قلعه خوشنام درضلع جنوبیش دارای سه درب دا شته است ، والان به صورت سه کومه خاک می باشد درب شمالی اش هم باز وعمیق شده است، و کسی نمی تواند از آن در وارد شود البته از سالها پیش غارتگران و افرادی که به دنبال عتیقه می گردند صدمات زیادی به آن قلعه و سایر آثار باستانی وارد کرده اند. آبشار لیل رماوند احتمالا" از رب النوع ها و خدایان بین النهرین یعنی" نین لیل" اقتباس شده است، که در این منطقه ی باستانی چنین الهه ای پرستش می شده است. ( اقتباس از وبلاگ خوشناموند ) .
در گذشته های نه چندان دور تفریح جوانان روستای رماوند در تابستان شنا کردن و ماهیگیری بود الان هم برخی به چنین کاری مبادرت می ورزند و برای فرار از بیکاری به شهرهای همجوار و تهران مهاجرت می کنند.
الان با ایجاد سد سیمره و تسهیل در رفت و آمد مردم برای رفتن به رومشگان و دره شهر و بدره و نصب پمپاژ و موتور آبهای قوی کشاورزی رماوند رونقبیشتری پیدا کرده است . مردم رماوند از لحاظ لبنیات و محصولات لبنی خود کفا هستند.
آداب و معاشرت:
این روستا دارای مردمی خونگرم و میهمان نواز هستند ، از لحاط اجتماعی و سیاسی همبستگی شدیدی دارند . برا ی هرکدام از افراد روستا مشکلی پیش بیاید ، با توجه به همبستگی عمیقی که دارند آن مشکل را حل می کنند . آنها تا کدورتی بین دونفر پیش می آید ، فوری در رفع آن و ایجاد صلح و آرامش تشریک مساعی می نمایند.
در مراسم عید نوروز دخترها و زنها سبزه می کارند، ودر شب عید نوروز زنها و دخترها بر دستشان حنا می بندند ، آنها معتقدند حنا مظهر شادمانی است در شب و روز عید ، افراد با پوشیدن لباسهای نو تازگی و طراو ت به جشن نوروز می بخشند یک هفته قبل از عید دختران مهره هاییرنگی برگردن می آویزند و پسرها در گدشته تخم مرغ جنگی می کردند و همه در شب عید سفره هفت سین ساده ای برگزار می کنند ، مگر خانواده ای که عزیزی را ازدست داده باشند ، و عزا دار باشند. البته در این سی سال اخیر میوه و شیرینی و شکلات و تنقلات در سفره ی عید نوروز فزونی چشمگیری داشته است. در سفره ی عید نوروز آب و آ ینه و قرآن مجید و هفت سین که معمولا" سبزه و سنگ و سکه و سرکه و سنجد و سماغ و سیب را می توان نام برد. رماوندی ها معتقدند در۵ روز اول سال نو نباید چیزی بشکنی وگرنه تا آخرسال خانواده از هم پاشیده می شود ، و زیان و ضرر برایشان اتفاق می افتد در

روز سیزده بدر هم اکثر آبادی ، مخصوصا" زنان و دختران با پای پیاده به امامزاده شازده احمد که در روستای رماوند واقع است میروند وناهار هم در اطراف آن تناول می کنند . اینها مختصری در معرفی روستای رماوند بود ، که نوشته شد.
پی نوشته ها:
۱ - مینا مرادی، دست نوشته ایتحت عنوان رماوند خوش انام در آئینه فرهنگ صفحه ۲
۲ - همان مآخذ قبلی ، صفحه۶
۳ - سایت دولت عیلام و وبلاگ خوشناموند، و مطالعات میدانی نگارنده

Ahmad Lotfi:
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
" یادی از مرد علم و عمل "
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه

Ahmad Lotfi:
فرهنگی دوست داشتنی ، و زحمتکش و تآثیر گذار ، جناب کربلایی پیروز علی قلیوند را در شب جمعه ( پنجشنبه شب ) مورخ ۲۴/۱۲/۱۳۹۶جان به جان آفرین تسلیم نمود ، وسفر اخروی و معنوی خود را به دیار ناشناخته ی برزخ آغاز نمود . این هجرت ابدی و رسیدن به جوارِ رفیق اعلی را به روح پر فتوحش شاد باش می گویم ، وداغ هجران و خونِ جگر و مُفارقت از بازماندگان و تنها گذاشتن خانواده، و اقوام و جامعه را به بیت محترم و بازماندگان و بستگان و دوستان و همکاران و آشنایان، تسلیت عرض می کنم. امید است فرزندان شایسته ی آن مرحوم این مصیبت سنگین را تحمل نموده، و غُفران و رحمت الهی شامل حال پدر رزمنده و فداکارشان گردد.
در مصیبت انسانهای بزرگ تسلیت واژه ی کوچکی است ، جا دارد که دست اندر کاران برنامه ی مراسم تشییع و تدفین و گرامیداشت امواتمان ، سخنان خطبا و گویندگان را ثبت و ضبط نمایند ، تا وجاهت و ارزش اموات برای آیندگان و اعقاب فردِ به حق پیوسته، بعنوان الگویی حسنه به یادگار ماند.
در تشییع جنازه ی مرحوم مغفور شادروان پیروز علی قلی وند ، در روز جمعه مورخ ۲۵/۱۲/۱۳۹۶ الحق و الانصاف مردم به حرمت عملکرد نیکویش حضوری گسترده داشتند. و جناب قربانی و حاج محمد ابدالبیگی و حاج آقا
شمس هرکدام در جایگاه مداحی و سخنرانی و ارشاد مردم، مطالب ارزشمندی را ارائه دادند. آنها در باره ی سختی زندگی توآم با صبر و تلاش معلمی، و تحمل رنج مریضی و آثار جانبازی و استواری بر عقیده ی راستین را همه در آن مراسم، بطور شایسته و شیوا بیان کردند . همه ی ما از خداوند خواهنیم ، که درجات معنوی وی را به کمال متعالی مبدل فرماید.
دراین مراسم حاج محمد ابدالبیگی، " معلمی را مقامی الهی ، و شغلی پیغمبری معرفی کرد ، وی معلمی را اسوه ی صبر و وفا و امانتداری نامید ، که فرزندان جامعه ی ما را با عشق و علاقه، دانایی بخشیدند ، ودر ساعات اولیه ی بعد از مرگ آن رحلت شهید گونه ، فرهنگیان و دانش آموزان سابق استادپیروز علی قلیوند ، در کنار مردم حضوری چشمگیر داشتند . دکترمحمد ابدالبیگی در فرازی ا ز سخنرانیش گفتند؛ "ما معلمان در کنار زندگی پر از محرومیت و رنجمان ، در زمان دفاع مقدس، با حضور خود و شاگردانمان، در جبهه های حق علیه باطل به این انقلاب بزرگ که انقلابی معلم محور بود ، خدمات شایانی انجام دادند . دانش آموزان استاد پیروزعلی قلیوند باتوجه به آنکه ، آنها اکنون مسئولان و معلمان و مهندسان و. . . . جامعه ی ماهستند. ، ولی باشنیدن مرگ استاد قلیوند همگی خود را به منزل وی رساندند و با ریختن اشک و دلی شکسته فاتحه دادند و در مراسم تشییع وتدفین شرکت نمودند.
مقام انسان بالاست و خداوند اورا گرامی داشته ، و به او کرامت بخشیده است. " تا انسان از مقام والای خود عدول نکند.
وجود فرزندان ارزشمند و ایثارگر و خلبان و مهندس مرحوم کربلایی پیروز علی قلیوند نشان گر تلاش خالصانه ایشان و همسر با وفایش خانم عشرتی است . به نوبه ی خود ، یاد و خاطره ی این همکار فرهیخته و انقلابی را گرامی می دارم . و ازخداوند متعال برایش آرزوی فلاح و رستگاری دارم.

از خصوصیات کربلایی قلیوند از دوران دانش آموزی تا زمان معلمیش ، همواره ضمن احترام به والدین در کارهای کشاورزی و دامداری به آنها کمک می کرد . در دبیرستان و مدارس راهنمایی نیز فردی موثر و با اخلاق بودند ، و دانش آموزان را به نظم و انضباط و درس خواندن تشویق می کردند . ایشان رزمنده و جانباز بودند . وی بعد از سی سال خدمت خالصانه در بهترین ایام هفته به لقاء الله پیوست و جسم مطهرش در روزجمعه به خاک سپرده شد . در چنان ایامی فشار قبر سبک است.
شاعر گوید ؛
مرده آن نیست که در خاک سیاه دفن شوم
مرده آن است که از خاطره ها محو شوم
استاد قلیوند ، زنده است چون یاد و خاطره اش در دل هزاران معلم و شاگر و ایل وتبار و اعقابش تا قرنها جا دارد.
و خوشابه حال مرگ چنان انسان وارسته ای که مصداق عینی مرگش، حدیث شریف امام صادق ( ع ) میباشد:
" کسی که بین ظهر روز پنجشنبه تا روز جمعه از دنیا برود ، از فشار قبر در امان است.
( من لایحضر الفقیه ، ج۱ ، ص ۳۷۲ )

Ahmad Lotfi:
" الفبایی ازپنج شاعر سلسله "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه


ایلات کولیوند ، حسنوند ، یوسفوند و قیاسوند و ترکاشوند که قبلا" جزو طوایف از ایل سلسله بوده اند. از نود سال قبل به علت کثرت و افزایش جمعیت ، الان هر کدام از آن طوایف به ایلی مستقل تبدیل شده اند ، و در حال حاضر این پنج ایل با وجود قرابت فامیلی اتحادیه کلان ایل شده اند و با ایلات بیرانوند و باجولوند ، ولشگریهای دلفان ، که آنها نیز طوایفشان هرکدام به ایلاتی تبدیل شده اند . بنابراین اساس استانهای لرستان و همدان و کرمانشاه و ایلا م را این کلان ایلات تشکیل داده اند. ایل سلسله قبلا" دارای طوایف زیر بوده است:
۱ - طایفه حسنوند
۲ - طایفه کولیوند ( کُلیوند )
۳ - طایفه یوسفوند
۴ - طایفه قیاسوند
۵ - طایفه ترکاشوند
ایلات سلسله ( کولیوند، حسنوند و. . . ) ؛ مانند سایر ایلات شاعرانی داشته است که با گویش گورانی شعر سروده اند . این ایلات بسان سایر ایلات لک و لر و کرد ، خصوصا" ایلات استانهای کرمانشاه و لرستان و ایلام و همدان و مرکزی و خوزستان، به ویژه ایلات و طوایف لک زبان که با ایل زند و در به قدرت رساندن کریمخان زند و اعقاب وی همکاری نموده اند ، بعد از شکست رشیدترین پادشاه زند ، یعنی لطفعلی خان زند ، بدست آغا محمد خان قاجار، و پایان یافتنحاکمیت سلسله ی زندیه در کشور، آغا محمد خان قاجار ، و وابستگان حکومت قاجاریه، به انتقام از سلسله ی زند، و تمام ایلات و طوایفی که با زندیه همکاری کرده بودند، آنها تمام آن ایلات و عشایر را متلاشی و پراکنده ساختند. بنابراین شیرازه ی ایلی و طایفه ای آنها را از هم گسیخته شد. دراین بین افرادی که وابسته به سلسله ی قاجاریه بودند ، از جمله والیان لرستان و پشتکوه، در تضعیف بقایای ایلات وابسته به زندیه ، نهایت جفا کاری را کردند . اما از زمان عباس میرزا قاجار نسبت به این ایلات لک زبان تاحدودی مهر ورزی نسبی به عمل آمد ، چون نیرو برای جنگهای ایران علیه روسیه شدیدا" نیاز بود. ودر حاشیه ی حکومت قاجاریه و وابستگان آنها افراد بی طرفی نیز وجود داشتند، که دلشان به حال رعیت و عظمت ایران می سوخت که باید از امیر کبیر و قائم مقام فراهانی نام برد. درسیمره یکی از افراد وابسته به والی پشتکوه ، شیخ جسان نماینده والیان در سیمره بود، وی به گرد آوری اشعار و سخنان شاعران سیمره پرداخته است وبعد از وی پسر و نوه اش مطالبی را در سه جلد با نسخه ی خطی، و گویش گورانی می نویسند. آنهابطور اجمالی به معرفی شاعران سیمره پرداخته اند. این آثار سه جلدی خطی بوسیله ی خانواده شیخ جسان واحتمالا" طوایف زندیه و آشوریان و سایر طوایف رانده شده به عراق ، ازآن خانواده بجا مانده است. زنی به نام مریم زینی وند که شاعر هم بوده است ، و باشیخ جسان که فردی عرب بوده است، شوهر می کند . وی و همسرش اهل سواد بوده اند. وقتیکه مورد غضب والی واقع می شوند، از ترس والی ابتدا در طرهان وسپس دربین اکراد و لکها و لرهای جنوب کردستان عراق می روند. نام و اشعار یکسری از شاعران سیمره که قطعا" سیمره در آن زمان جایگاه گرمسیری ایل سلسله و وابستگان آنها بوده است. و برمبنای رسم زمانه شاعران باهمان گویش گورانی اشعاری از صفویه تا اواخر قا جاریه طی سه نسل سه جلد کتاب خطی نوشته میشود، و اکنون به همت شاگرد سابق، واستاد مسلم فعلی ام جناب آقای دکتر احمد زینی وند ؛ استاد دانشگاه شهید بهشتی تهران، طی مطالعات ادبی ای که انجام داده است ، و در حال نوشتن کتابی به نام تاریخ ادبیات دره شهر است ، وزکات حداقل شعری از برخی از آن شاعران را در سطح کانالهای محلی نوشته است ، و بنده ضمن حفظ امانتداری با ویرایش خویش آن تلاش جناب دکتر زینی وند را برای ایل سلسله و وابستگانشان خصوصا" نشریات محلی، وکانال های وابسته به آنها عرضه می نمایم ، امید است مفید فایده واقع شود.
۱ - جونعلی حسنوند سیمره
جونعلی حسنوند از شعرای عهد صفویه سیمره ( دره شهر ) است، همانطور که از نام طایفه یا ایلش برمی آید ، جونعلی و ابسته به طایفه حسنوند و ایل سلسله بوده است. اطلاعات کاملتر در نزد دکتر احمد زینی وند می باشد که در کتابش به نام" تاریخ ادبیات دره شهر" ، انشاء الله در آینده منتشر خواهد کرد. ولی همین اندازه متوجه می شویم که سیمره سرزمینی اهل علم و ادب یوده است واز قدیم بزرگانی با پسوند سمری و صیمره ای داشته است. که نایب چهارم امام زمان ( عج ) و هرمزان و برخی دانشمندان اخوان الصفا اهل صیمره بوده اند.
جونعلی حسنوند؛ به لهجه ادبی محلی ، که گویا لهجه ی گورانی باشد ، شعر می سروده است.
یک بیت از اشعار ایشان به شرح زیر است:
ناف آهو پیچ ختن پرورن
بافه تازه چن گل نو سحرن
ترجمه:
نافی بسان آهو خوشبو دارد بسان دسته ای گل است که صبح زود آن را چیده باشند.
شاعران محلی آن زمان ( دوره ی صفویه ) ، به نظر می آید اهل دل بوده، و مفهوم طراوت و زیبایی و خوش بویی زنان و دختران را

در ک می کرده اند و در اشعارشان به مظاهر و لطایف آنها پرداخته اند . زنان ایلیاتی آن روزگار که همراه ایل و طایفه مسیر ییلاق ( الشتر ) و قشلاق ( سیمره ) راطی می کرده اند. بازهم نظیف و زیبا و خوش قیافه بوده اند . از همین یک بیت ملاحظه می شود که شاعر نسبت به وجود زنان دیدگاه مثبتی داشته است ، بی ربط نیست که شاعران این خطه حتی در زمان صفویه اهل کمال و کمتر جنسیتی فکر می کرده اند . و در ذهنشان قدر و منزلت و تراوت و زیبایی و طنازی زنان را درک می کرده اند. البته نظم و انضباط و کاردانی پادشاهان برجسته ی صفوی هم در امنیت و وضعیت بهتر اقتصادی و رونق بازار و فاصله از فقر بنیان کن بوده، که مردم به فرهنگ و ادب و شعر و عشق نیز پرداخته اند و زیباییهای زندگی ایلیاتی را برزبان دل و قلم آورده اند. همه ی عوامل فوق در دیدن زیبایی های محیطشان بی تآثیر نبوده است.

۲ - صیدمحمدحسن_کولیوند
صید محمد حسن کولیوند سیمری ( سیمره ای ) از شعرای اواخر عهد صفویه سیمره است.
وی ساکن سیمره ( دره شهر ) و مدتی در دهلران می زیسته است. ( نقل از استاد زینی وند در کانال تاریخ و فرهنگ مردم دره شهر )
آنچه مشخص است، صید محمد حسن کولیوند در اواخر صفویه در سیمره زندگی ییلاق و قشلاق راشبیه سایر ایلات و طوایف انجام می داده اند.
این طایفه یا ایلی که صید محمد حسن کولیوند به آن وابسته بوده است گاها" برای دامداری تا دهلران و حتی مرز ایران و عراق پیش می رفته اند. مهمتر ان است که ردپای ایل سلسله مانند حسنوندها، قیاسوندها و کله مردها و ریزه وند ها و معزماری های قلایی یا قلاوند و کولیوندها و کلهرها و موسیوندها و. . . . که بیشتر آنها سببی و نسبی با طوایف و ایلات سلسله در ارتباط بوده اند. آنها در نقاط مهم ردپا داشته اند . ازجمله شیخ مکان و تنگه ی دره شهر و سیکان می توان اشاره کرد. مثلا" تُووَه زینتی در پشته ی شیخ مکان نام زن یا دختر نورمحمد خان کولیوند بوده است ، یا دوول نقی در پشته ی شیخ مکان به نام نقی کولیوند بوده است در پشته ی دره شهر ، پیر جافر کله مرد، وابسته به کولیوند ، و حسینعلی خان سوره میری متولد ۱۱۷۰ ه. ق و متوفای سال ۱۲۳۵ ه. ق فرزند صفرعلی خان سوره میری و وابسته به ایلِ کولیوند بوده است .
صید محمد حسن کولیوند پس از فوت در منطقه بانکله کان پشته ی شیخ مکان، و نام محلی باکله در پشته ی ِشیخ مکان به خاک سپرده شده است، واین نشانی دفن شدن را در آن کتاب خطی که در سلیمانیه، نگهداری می شود ، نوشته شده است.
اشعار باقی مانده از او در قالب مثنوی و به لهجه محلی ست. . . که انشاء الله در کتاب استاد زینی وند به طور مشروح خواهیم خواند. یک بیت از اشعار وی چنین آمده است:
زانای بی همال دریای کرم
زاده تاقانه کعبه ی معظم
ترجمه:
ای علی؛ ای دانای بی همتا وای دریای جود و بخشش
ای تنها فردی که در کعبه زاده شدی
در این بیت شعر علوی و شیعه بودن شاعر استنباط می شود. آن شاعر کولیوند تبار به تولد حضرت علی در خانه ی خدا به عنوان یک تولد منحصر به فرد ، و مسآله ی جود و بخشش و کرم حضرت علی ( ع ) یعنی خیرات به گدا درحال نماز و . . . دربیت اول این مناجاتنامه اشاره کرده است.
۲ - صیدمحمدحسن_کولیوند
صید محمد حسن کولیوند سیمری ( سیمره ای ) از شعرای اواخر عهد صفویه سیمره است.
وی ساکن سیمره ( دره شهر ) و مدتی در دهلران می زیسته است. ( نقل از استاد زینی وند در کانال تاریخ و فرهنگ مردم دره شهر )
آنچه مشخص است، صید محمد حسن کولیوند در اواخر صفویه در سیمره زندگی ییلاق و قشلاق راشبیه سایر ایلات و طوایف انجام می داده اند.
این طایفه یا ایلی که صید محمد حسن کولیوند به آن وابسته بوده است گاها" برای دامداری تا دهلران و حتی مرز ایران و عراق پیش می رفته اند. مهمتر ان است که ردپای ایل سلسله مانند حسنوندها، قیاسوندها و کله مردها و ریزه وند ها و معزماری های قلایی یا قلاوند و کولیوندها و کلهرها و موسیوندها و. . . . که بیشتر آنها سببی و نسبی با طوایف و ایلات سلسله در ارتباط بوده اند. آنها در نقاط مهم ردپا داشته اند . ازجمله شیخ مکان و تنگه ی دره شهر و سیکان می توان اشاره کرد. مثلا" تُووَه
زینتی در پشته ی شیخ مکان نام زن یا دختر نورمحمد خان کولیوند بوده است ، یا دوول نقی در پشته ی شیخ مکان به نام نقی کولیوند بوده است در پشته ی دره شهر ، پیر جافر کله مرد، وابسته به کولیوند ، و حسینعلی خان سوره میری متولد ۱۱۷۰ ه. ق و متوفای سال ۱۲۳۵ ه. ق فرزند صفرعلی خان سوره میری و وابسته به ایلِ کولیوند بوده است .
صید محمد حسن کولیوند پس از فوت در منطقه بانکله کان پشته ی شیخ مکان، و نام محلی باکله در پشته ی ِشیخ مکان به خاک سپرده شده است، واین نشانی دفن شدن را در آن کتاب خطی که در سلیمانیه، نگهداری می شود ، نوشته شده است.
اشعار باقی مانده از او در قالب مثنوی و به لهجه محلی ست. . . که انشاء الله در کتاب استاد زینی وند به طور مشروح خواهیم خواند. یک بیت از اش

عار وی چنین آمده است:
زانای بی همال دریای کرم
زاده تاقانه کعبه ی معظم
ترجمه:
ای علی؛ ای دانای بی همتا وای دریای جود و بخشش
ای تنها فردی که در کعبه زاده شدی
در این بیت شعر علوی و شیعه بودن شاعر استنباط می شود. آن شاعر کولیوند تبار به تولد حضرت علی در خانه ی خدا به عنوان یک تولد منحصر به فرد ، و مسآله ی جود و بخشش و کرم حضرت علی ( ع ) یعنی خیرات به گدا درحال نماز و . . . دربیت اول این مناجاتنامه اشاره کرده است.

۳ - کربلایی حیدر کولیوند سیمره ای

کربلایی حیدر کولیوند سیمره از شاعران دره شهر در عهد قاجاریه است. . . این شاعر هم شبیه شاعرانی مانندکربلایی ملا نور محمد خان کولیوند و کربلایی ملا منوچهر خان کولیوند ، در مسیر ییلاق و قشلاق بین الشتر و سیمره در حال زندگی و رهبری طایفه یا ایل بوده اند . البته در مسیر زندگیشان با طوایف آبدانان ودهلران و رومشگان و کوهدشت و چگنی و نورآباد و . . حشر و نشر داشته اند ، در هر صورت از او چند شعر به گویش لکی یاکردی گورانی به یادگار مانده است.
متآسفانه ما از زندگی وزمان مرگ او اطلاعی در دست نداشته، و در نسخه ی خطی، اورا از شاعران قاجاریه معرفی کرده اند. کولیوند یکی از ایلات بزرگ لک است که قرن هاست که در دره شهر و الشتر زندگی می کنند. ودر مسیر ییلاق و قشلاق دودمانها و تیره هایی نیز در بدنه ی طوایف لک و لر و کر دارند از جمله در کوهدشت و پران پرویز و رومشکان ونهاوند و خاوه و. . . . وچمچمال و بیستون و ماهیدشت، البته مهاجرت اجباری هم بی تآثیر نبوده است.
از اشعار کربلایی حیدر کولیوند، دوبیت شعر ذکر می شود.
۱ - روژان هام نه فکر غمزه نازاران
وَه یِه هَو چطور دل مَکَن تالان
۲ - شوان هام له فکر سرنیش خاران
سوهان کاریشان کی مکن یاران
ترجمه:
۱ - روزها در فکر غمزه زیبا رویانم.
درتعجبم که چطور به ناگاه دل را به غارت می برند.
۲ - شب ها در فکر نیش خارغمم که چطور زیبارویان آن را به گاه شب تیز می کنند.
در اینجا شاعر؛ زیبا رویان دل بر و دل آر را می ستاید ، که چگونه با کرشمه و نازشان و خرامان راه رفتنشان به نا گاه دل از آدم می ربایند ، و شبها از فراق دیدن آنها نیشتر غم را سوهان می زنند، و آتش تیغ عشق را شعله ورتر و تیز تر می نمایند. باتوجه این دوبیت شعر می توان اظهار نظر کرد، که شاعر کولیوند غزلسرا بو ده است. با توجه به آن که شاعر دردوره قاجاریه می زیسته است احتمالا" برخی مدهای اواخر قاجاریه به برخی از زنان جامعه ی آن روزگار سرایت کرده باشد . ( الله اعلم )
دکتر زینی وند فرموده است؛ مافعلا دوبیت شعر از این شاعر کولیوند را به عنوان نمونه ذکر می کنیم. در زمان چاپ همه اشعار شاعران با ترجمه منتشر خواهد شد.

۴ - محمدجافرکلمه ای ( کله میرد، مرد ) کلهر سیمره ای

محمد جافر کلمه_ای یا کُله مهی ( کُلَه مهدی ( کله میرد، کله مرد ) کلهر سیمری، از شاعران عهد افشاریه وزندیه دره شهر است .
طایفه کله مه - ای یا کله مرد که ازحواشی کرمانشاه یا حُمیل واطراف شهرستان شاه آباد غرب آمده اند آنها را کلهر گویند ، به احتمالی که آنها را برادر سوره میری میدانند ، جزو ریزه وند هستند، ولی خودشان معترفند که جزو کولیونده هستند. همانطور که سوره میری ها و ریزه وندهای سیمره از وابستگان کولیوند هستند ، حداقل خویشاوندی آنها با کولیوندها پیوند خویشاوندی "هالو خویر زا" دارند . یعنی یکبار کله مردها دایی هستند و یکبار هم کولیوندها دایی آنها محسوب می شوند ، یکی از زنان نور محمد خان کولیوند از طایفه کله مرد بوده است. کله مردها درروستای کله مرد در شرق بدره و چغاپوکه و هومان و چمنمشت زندگی می کنند ، بزرگان آنها در سیمره کربلایی آواختی و کدخدا یاره و کدخدا حاجعلی یاری در چغاپوکه بوده است حاجعلی کله مه - ای مدتی در الشتر معلم بوده است. ملاحاجعلی یاری قبرش در قبرستان فلکین اسلام آباد ( کرمشه ) است . نام جدید این قبرستان الان گلزار شهید هادی کرمشاهی می باشد. زن کدخدا خدایار ( کدخدا ( گَزو ) چگنی از کله مردها بوده است. و مادر کدخدا گَزو ( خدایار ) از هواسعلی های کولیوند می باشد،
از محمدجافر کله مهی، چند شعر زیبا به زبان محلی به یادگار مانده است که استاد احمد زینی وند در تاریخ ادبیات دره شهر به آن خواهد پرد خت. یک شعر از این شاعر وابسته به کولیوند در اینجا ذکر می شود :
۱ - هوشم مدهوشن. . . هوشم مدهوشن
ژه دس اَو لیله هوشم مدهوشن

۲ - مانگ نوخجل تاق ابروشن
دل گیردوه دس هردوجادوشن

۳ - وسر مل وشان فوج گیسوشن
خیلی پشیویی هر دو لیموشن

۴ - وصل او لیله دل آرزوشن
دل له فیراقش هروه خروشن

۵ - روژان وشوان مدام رو روشن
وینه بایه قوش هر قوا قوشن

ترجمه:
۱ - مدهوشم یاران. . . مدهوشم یاران
از دست آن زیبا رو هوش وحواسم را از دست داده ام

۲ - قوس ماه خجل از طاق آبروی اوست
ودل اسیر جادوی هر دو چشمانش

۳ - برروی شانه وگردنش لشگر گیسویش خودنمایی می کند

۴ - دل آرزومند وصال آن زیبارو است
دل در فراقش در آتش هجران است



۵ - شب و روز دل در فراقش مشغول آه وناله است
بسان جغد شب وروز می نالد
شاعر گرانمایه غزلسرا ی زبر دستی است و تشبیهات جالبی را در ادبیات محلی سیمره و الشتر خلق کرده است.
۵ - حسینعلی خان سوره میری ( متولد۱۱۷۰ه. ق - متوفی۱۲۳۵ه. ق ) :
ابتدا سه بیت شعر ا ز حسینعلی سوره مهری ، ذکر می شود. بعد ا ترجمه شرح مختصری ارائه می شود.
۱ - ار جمشیر آسا کل کارت بوجور
طلسم دیوان بشکنی وه زور
۲ - یاسلیمان بوین هومدم ژه گل مور
اگر زر دار بوین وینه ی شاه تیمور
۳ - آخر یش زانی ای دونیا هویچن
عیش و بار دونیاکل هویچو وپوچن
[حسینعلی خان سرخه میری]
ترجمه:
۱ - اگر مانند جمشید جم پادشاه پیشدادیو کیانی دنیا بر وفق مرادت باشد ، وطلسم دیوان جنی وانسی را با زور بشکنی.
۲ - ویا[اگر مانند] سلیمان پیامبر ( ع ) زبان جن و انس بلد باشی و باموران هم کلام باشی، ویا[اگر] مانند تیمور لنگ گور کانی قدرت و شوکت زیادی داشته باشی
۳ - [در آخر و نهایت] و عاقبت مرگ وفنای دنیوی فرا می رسد ، وبا چشمان بصیر خویش می بینی، که دنیا هیچ است و کار وبار دنیا هیچ و پوچ می باشد.
درتوضیح مختصر باید گفت؛ حسینعلی خان سوره میری ابن صفرعلی خان در سال ۱۱۷۰ ه ق متولد و در سال ۱۲۳۵ ه ق در اثر حمله ی برخی از ریزه وندها در منطقه لارت یا حواشی میش خاص کشته می شود، این فرمانده و بزرگ منطقه و شاعر سترگ طبق فرمایش دکتر احمدزینی وند ، از شاعران خواص واهل ادب و عرفان بوده است. وی ناپایداری دنیا را در این سه بیت شعر مطرح می کند و به شکلی نصیحت آمیز خودش و دیگران را به بی ارزشی قدرت وثروت
دنیا هشدار می دهد، که دنیا وآخرِ حیات ما انسانها مرگ است و آدمی چیزی را از دنیا و امکاناتش با خود به گور نمی برد.

Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
" نوروز و عیدی مرحبا "
گله و رمه بیخ گوشهای شهر ند مرحبا
مسئولین شهر گویی به خوابند مرحبا
بوی کود و پهنشان عطر شهرند مرحبا
عوعو سگانشان چه گوش نوازند مرحبا
شهر ما با گله هاچه با صفایست مرحبا
هرکه را گله نباشد بی نوایست مرحبا
هی هی چوپان شهر همراه عیدی مرحبا
شهر را آذین ببندید نوروز و عیدی مرحبا
عبدالله وارسته

Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
" الفبایی ازپنج شاعر سلسله "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه


ایلات کولیوند ، حسنوند ، یوسفوند و قیاسوند و ترکاشوند که قبلا" جزو طوایف از ایل سلسله بوده اند. از نود سال قبل به علت کثرت و افزایش جمعیت ، الان هر کدام از آن طوایف به ایلی مستقل تبدیل شده اند ، و در حال حاضر این پنج ایل با وجود قرابت فامیلی اتحادیه کلان ایل شده اند و با ایلات بیرانوند و باجولوند ، ولشگریهای دلفان ، که آنها نیز طوایفشان هرکدام به ایلاتی تبدیل شده اند . بنابراین اساس استانهای لرستان و همدان و کرمانشاه و ایلا م را این کلان ایلات تشکیل داده اند. ایل سلسله قبلا" دارای طوایف زیر بوده است:
۱ - طایفه حسنوند
۲ - طایفه کولیوند ( کُلیوند )
۳ - طایفه یوسفوند
۴ - طایفه قیاسوند
۵ - طایفه ترکاشوند
ایلات سلسله ( کولیوند، حسنوند و. . . ) ؛ مانند سایر ایلات شاعرانی داشته است که با گویش گورانی شعر سروده اند . این ایلات بسان سایر ایلات لک و لر و کرد ، خصوصا" ایلات استانهای کرمانشاه و لرستان و ایلام و همدان و مرکزی و خوزستان، به ویژه ایلات و طوایف لک زبان که با ایل زند و در به قدرت رساندن کریمخان زند و اعقاب وی همکاری نموده اند ، بعد از شکست رشیدترین پادشاه زند ، یعنی لطفعلی خان زند ، بدست آغا محمد خان قاجار، و پایان یافتنحاکمیت سلسله ی زندیه در کشور، آغا محمد خان قاجار ، و وابستگان حکومت قاجاریه، به انتقام از سلسله ی زند، و تمام ایلات و طوایفی که با زندیه همکاری کرده بودند، آنها تمام آن ایلات و عشایر را متلاشی و پراکنده ساختند. بنابراین شیرازه ی ایلی و طایفه ای آنها را از هم گسیخته شد. دراین بین افرادی که وابسته به سلسله ی قاجاریه بودند ، از جمله والیان لرستان و پشتکوه، در تضعیف بقایای ایلات وابسته به زندیه ، نهایت جفا کاری را کردند . اما از زمان عباس میرزا قاجار نسبت به این ایلات لک زبان تاحدودی مهر ورزی نسبی به عمل آمد ، چون نیرو برای جنگهای ایران علیه روسیه شدیدا" نیاز بود. ودر حاشیه ی حکومت قاجاریه و وابستگان آنها افراد بی طرفی نیز وجود داشتند، که دلشان به حال رعیت و عظمت ایران می سوخت که باید از امیر کبیر و قائم مقام فراهانی نام برد. درسیمره یکی از افراد وابسته به والی پشتکوه ، شیخ جسان نماینده والیان در سیمره بود، وی به گرد آوری اشعار و سخنان شاعران سیمره پرداخته است وبعد از وی پسر و نوه اش مطالبی را در سه جلد با نسخه ی خطی، و گویش گورانی می نویسند. آنهابطور اجمالی به معرفی شاعران سیمره پرداخته اند. این آثار سه جلدی خطی بوسیله ی خانواده شیخ جسان واحتمالا" طوایف زندیه و آشوریان و سایر طوایف رانده شده به عراق ، ازآن خانواده بجا مانده است. زنی به نام مریم زینی وند که شاعر هم بوده است ، و باشیخ جسان که فردی عرب بوده است، شوهر می کند . وی و همسرش اهل سواد بوده اند. وقتیکه مورد غضب والی واقع می شوند، از ترس والی ابتدا در طرهان وسپس دربین اکراد و لکها و لرهای جنوب کردستان عراق می روند. نام و اشعار یکسری از شاعران سیمره که قطعا" سیمره در آن زمان جایگاه گرمسیری ایل سلسله و وابستگان آنها بوده است. و برمبنای رسم زمانه شاعران باهمان گویش گورانی اشعاری از صفویه تا اواخر قا جاریه طی سه نسل سه جلد کتاب خطی نوشته میشود، و اکنون به همت شاگرد سابق، واستاد مسلم فعلی ام جناب آقای دکتر احمد زینی وند ؛ استاد دانشگاه شهید بهشتی تهران، طی مطالعات ادبی ای که انجام داده است ، و در حال نوشتن کتابی به نام تاریخ ادبیات دره شهر است ، وزکات حداقل شعری از برخی از آن شاعران را در سطح کانالهای محلی نوشته است ، و بنده ضمن حفظ امانتداری با ویرایش خویش آن تلاش جناب دکتر زینی وند را برای ایل سلسله و وابستگانشان خصوصا" نشریات محلی، وکانال های وابسته به آنها عرضه می نمایم ، امید است مفید فایده واقع شود.
۱ - جونعلی حسنوند سیمره
جونعلی حسنوند از شعرای عهد صفویه سیمره ( دره شهر ) است، همانطور که از نام طایفه یا ایلش برمی آید ، جونعلی و ابسته به طایفه حسنوند و ایل سلسله بوده است. اطلاعات کاملتر در نزد دکتر احمد زینی وند می باشد که در کتابش به نام" تاریخ ادبیات دره شهر" ، انشاء الله در آینده منتشر خواهد کرد. ولی همین اندازه متوجه می شویم که سیمره سرزمینی اهل علم و ادب یوده است واز قدیم بزرگانی با پسوند سمری و صیمره ای داشته است. که نایب چهارم امام زمان ( عج ) و هرمزان و برخی دانشمندان اخوان الصفا اهل صیمره بوده اند.
جونعلی حسنوند؛ به لهجه ادبی محلی ، که گویا لهجه ی گورانی باشد ، شعر می سروده است.
یک بیت از اشعار ایشان به شرح زیر است:
ناف آهو پیچ ختن پرورن
بافه تازه چن گل نو سحرن
ترجمه:
نافی بسان آهو خوشبو دارد بسان دسته ای گل است که صبح زود آن را چیده باشند.
شاعران محلی آن زمان ( دوره ی صفویه ) ، به نظر می آید اهل دل بوده، و مفهوم طراوت و زیبایی و خوش بویی زنان

و دختران را در ک می کرده اند و در اشعارشان به مظاهر و لطایف آنها پرداخته اند . زنان ایلیاتی آن روزگار که همراه ایل و طایفه مسیر ییلاق ( الشتر ) و قشلاق ( سیمره ) راطی می کرده اند. بازهم نظیف و زیبا و خوش قیافه بوده اند . از همین یک بیت ملاحظه می شود که شاعر نسبت به وجود زنان دیدگاه مثبتی داشته است ، بی ربط نیست که شاعران این خطه حتی در زمان صفویه اهل کمال و کمتر جنسیتی فکر می کرده اند . و در ذهنشان قدر و منزلت و تراوت و زیبایی و طنازی زنان را درک می کرده اند. البته نظم و انضباط و کاردانی پادشاهان برجسته ی صفوی هم در امنیت و وضعیت بهتر اقتصادی و رونق بازار و فاصله از فقر بنیان کن بوده، که مردم به فرهنگ و ادب و شعر و عشق نیز پرداخته اند و زیباییهای زندگی ایلیاتی را برزبان دل و قلم آورده اند. همه ی عوامل فوق در دیدن زیبایی های محیطشان بی تآثیر نبوده است.
۲ - صیدمحمدحسن_کولیوند
صید محمد حسن کولیوند سیمری ( سیمره ای ) از شعرای اواخر عهد صفویه سیمره است.
وی ساکن سیمره ( دره شهر ) و مدتی در دهلران می زیسته است. ( نقل از استاد زینی وند در کانال تاریخ و فرهنگ مردم دره شهر )
آنچه مشخص است، صید محمد حسن کولیوند در اواخر صفویه در سیمره زندگی ییلاق و قشلاق راشبیه سایر ایلات و طوایف انجام می داده اند.
این طایفه یا ایلی که صید محمد حسن کولیوند به آن وابسته بوده است گاها" برای دامداری تا دهلران و حتی مرز ایران و عراق پیش می رفته اند. مهمتر ان است که ردپای ایل سلسله مانند حسنوندها، قیاسوندها و کله مردها و ریزه وند ها و معزماری های قلایی یا قلاوند و کولیوندها و کلهرها و موسیوندها و. . . . که بیشتر آنها سببی و نسبی با طوایف و ایلات سلسله در ارتباط بوده اند. آنها در نقاط مهم ردپا داشته اند . ازجمله شیخ مکان و تنگه ی دره شهر و سیکان می توان اشاره کرد. مثلا" تُووَه
زینتی در پشته ی شیخ مکان نام زن یا دختر نورمحمد خان کولیوند بوده است ، یا دوول نقی در پشته ی شیخ مکان به نام نقی کولیوند بوده است در پشته ی دره شهر ، پیر جافر کله مرد، وابسته به کولیوند ، و حسینعلی خان سوره میری متولد ۱۱۷۰ ه. ق و متوفای سال ۱۲۳۵ ه. ق فرزند صفرعلی خان سوره میری و وابسته به ایلِ کولیوند بوده است .
صید محمد حسن کولیوند پس از فوت در منطقه بانکله کان پشته ی شیخ مکان، و نام محلی باکله در پشته ی ِشیخ مکان به خاک سپرده شده است، واین نشانی دفن شدن را در آن کتاب خطی که در سلیمانیه، نگهداری می شود ، نوشته شده است.
اشعار باقی مانده از او در قالب مثنوی و به لهجه محلی ست. . . که انشاء الله در کتاب استاد زینی وند به طور مشروح خواهیم خواند. یک بیت از اش

عار وی چنین آمده است:
زانای بی همال دریای کرم
زاده تاقانه کعبه ی معظم
ترجمه:
ای علی؛ ای دانای بی همتا وای دریای جود و بخشش
ای تنها فردی که در کعبه زاده شدی
در این بیت شعر علوی و شیعه بودن شاعر استنباط می شود. آن شاعر کولیوند تبار به تولد حضرت علی در خانه ی خدا به عنوان یک تولد منحصر به فرد ، و مسآله ی جود و بخشش و کرم حضرت علی ( ع ) یعنی خیرات به گدا درحال نماز و . . . دربیت اول این مناجاتنامه اشاره کرده است.

۳ - کربلایی حیدر کولیوند سیمره ای

کربلایی حیدر کولیوند سیمره از شاعران دره شهر در عهد قاجاریه است. . . این شاعر هم شبیه شاعرانی مانندکربلایی ملا نور محمد خان کولیوند و کربلایی ملا منوچهر خان کولیوند ، در مسیر ییلاق و قشلاق بین الشتر و سیمره در حال زندگی و رهبری طایفه یا ایل بوده اند . البته در مسیر زندگیشان با طوایف آبدانان ودهلران و رومشگان و کوهدشت و چگنی و نورآباد و . . حشر و نشر داشته اند ، در هر صورت از او چند شعر به گویش لکی یاکردی گورانی به یادگار مانده است.
متآسفانه ما از زندگی وزمان مرگ او اطلاعی در دست نداشته، و در نسخه ی خطی، اورا از شاعران قاجاریه معرفی کرده اند. کولیوند یکی از ایلات بزرگ لک است که قرن هاست که در دره شهر و الشتر زندگی می کنند. ودر مسیر ییلاق و قشلاق دودمانها و تیره هایی نیز در بدنه ی طوایف لک و لر و کر دارند از جمله در کوهدشت و پران پرویز و رومشکان ونهاوند و خاوه و. . . . وچمچمال و بیستون و ماهیدشت، البته مهاجرت اجباری هم بی تآثیر نبوده است.
از اشعار کربلایی حیدر کولیوند، دوبیت شعر ذکر می شود.
۱ - روژان هام نه فکر غمزه نازاران
وَه یِه هَو چطور دل مَکَن تالان
۲ - شوان هام له فکر سرنیش خاران
سوهان کاریشان کی مکن یاران
ترجمه:
۱ - روزها در فکر غمزه زیبا رویانم.
درتعجبم که چطور به ناگاه دل را به غارت می برند.
۲ - شب ها در فکر نیش خارغمم که چطور زیبارویان آن را به گاه شب تیز می کنند.
در اینجا شاعر؛ زیبا رویان دل بر و دل آر را می ستاید ، که چگونه با کرشمه و نازشان و خرامان راه رفتنشان به نا گاه دل از آدم می ربایند ، و شبها از فراق دیدن آنها نیشتر غم را سوهان می زنند، و آتش تیغ عشق را شعله ورتر و تیز تر می نمای

ند. باتوجه این دوبیت شعر می توان اظهار نظر کرد، که شاعر کولیوند غزلسرا بو ده است. با توجه به آن که شاعر دردوره قاجاریه می زیسته است احتمالا" برخی مدهای اواخر قاجاریه به برخی از زنان جامعه ی آن روزگار سرایت کرده باشد . ( الله اعلم )
دکتر زینی وند فرموده است؛ مافعلا دوبیت شعر از این شاعر کولیوند را به عنوان نمونه ذکر می کنیم. در زمان چاپ همه اشعار شاعران با ترجمه منتشر خواهد شد.

۴ - محمدجافرکلمه ای ( کله میرد، مرد ) کلهر سیمره ای

محمد جافر کلمه_ای یا کُله مهی ( کُلَه مهدی ( کله میرد، کله مرد ) کلهر سیمری، از شاعران عهد افشاریه وزندیه دره شهر است .
طایفه کله مه - ای یا کله مرد که ازحواشی کرمانشاه یا حُمیل واطراف شهرستان شاه آباد غرب آمده اند آنها را کلهر گویند ، به احتمالی که آنها را برادر سوره میری میدانند ، جزو ریزه وند هستند، ولی خودشان معترفند که جزو کولیونده هستند. همانطور که سوره میری ها و ریزه وندهای سیمره از وابستگان کولیوند هستند ، حداقل خویشاوندی آنها با کولیوندها پیوند خویشاوندی "هالو خویر زا" دارند . یعنی یکبار کله مردها دایی هستند و یکبار هم کولیوندها دایی آنها محسوب می شوند ، یکی از زنان نور محمد خان کولیوند از طایفه کله مرد بوده است. کله مردها درروستای کله مرد در شرق بدره و چغاپوکه و هومان و چمنمشت زندگی می کنند ، بزرگان آنها در سیمره کربلایی آواختی و کدخدا یاره و کدخدا حاجعلی یاری در چغاپوکه بوده است حاجعلی کله مه - ای مدتی در الشتر معلم بوده است. ملاحاجعلی یاری قبرش در قبرستان فلکین اسلام آباد ( کرمشه ) است . نام جدید این قبرستان الان گلزار شهید هادی کرمشاهی می باشد. زن کدخدا خدایار ( کدخدا ( گَزو ) چگنی از کله مردها بوده است. و مادر کدخدا گَزو ( خدایار ) از هواسعلی های کولیوند می باشد،
از محمدجافر کله مهی، چند شعر زیبا به زبان محلی به یادگار مانده است که استاد احمد زینی وند در تاریخ ادبیات دره شهر به آن خواهد پرد خت. یک شعر از این شاعر وابسته به کولیوند در اینجا ذکر می شود :
۱ - هوشم مدهوشن. . . هوشم مدهوشن
ژه دس اَو لیله هوشم مدهوشن

۲ - مانگ نوخجل تاق ابروشن
دل گیردوه دس هردوجادوشن

۳ - وسر مل وشان فوج گیسوشن
خیلی پشیویی هر دو لیموشن

۴ - وصل او لیله دل آرزوشن
دل له فیراقش هروه خروشن

۵ - روژان وشوان مدام رو روشن
وینه بایه قوش هر قوا قوشن

ترجمه:
۱ - مدهوشم یاران. . . مدهوشم یاران
از دست آن زیبا رو هوش وحواسم را از دست داده ام

۲ - قوس ماه خجل از طاق آبروی اوست
ودل اسیر جادوی هر دو چشمانش

۳ - برروی شانه وگردنش لشگر گیسویش خودنمایی می کند

۴ - دل آرزومند وصال آن زیبارو است
دل در فراقش در آتش هجران است



۵ - شب و روز دل در فراقش مشغول آه وناله است
بسان جغد شب وروز می نالد
شاعر گرانمایه غزلسرا ی زبر دستی است و تشبیهات جالبی را در ادبیات محلی سیمره و الشتر خلق کرده است.
۵ - حسینعلی خان سوره میری ( متولد۱۱۷۰ه. ق - متوفی۱۲۳۵ه. ق ) :
ابتدا سه بیت شعر ا ز حسینعلی سوره مهری ، ذکر می شود. بعد ا ترجمه شرح مختصری ارائه می شود.
۱ - ار جمشیر آسا کل کارت بوجور
طلسم دیوان بشکنی وه زور
۲ - یاسلیمان بوین هومدم ژه گل مور
اگر زر دار بوین وینه ی شاه تیمور
۳ - آخر یش زانی ای دونیا هویچن
عیش و بار دونیاکل هویچو وپوچن
[حسینعلی خان سرخه میری]
ترجمه:
۱ - اگر مانند جمشید جم پادشاه پیشدادیو کیانی دنیا بر وفق مرادت باشد ، وطلسم دیوان جنی وانسی را با زور بشکنی.
۲ - ویا[اگر مانند] سلیمان پیامبر ( ع ) زبان جن و انس بلد باشی و باموران هم کلام باشی، ویا[اگر] مانند تیمور لنگ گور کانی قدرت و شوکت زیادی داشته باشی
۳ - [در آخر و نهایت] و عاقبت مرگ وفنای دنیوی فرا می رسد ، وبا چشمان بصیر خویش می بینی، که دنیا هیچ است و کار وبار دنیا هیچ و پوچ می باشد.
درتوضیح مختصر باید گفت؛ حسینعلی خان سوره میری ابن صفرعلی خان در سال ۱۱۷۰ ه ق متولد و در سال ۱۲۳۵ ه ق در اثر حمله ی برخی از ریزه وندها در منطقه لارت یا حواشی میش خاص کشته می شود، این فرمانده و بزرگ منطقه و شاعر سترگ طبق فرمایش دکتر احمدزینی وند ، از شاعران خواص واهل ادب و عرفان بوده است. وی ناپایداری دنیا را در این سه بیت شعر مطرح می کند و به شکلی نصیحت آمیز خودش و دیگران را به بی ارزشی قدرت وثروت
دنیا هشدار می دهد، که دنیا وآخرِ حیات ما انسانها مرگ است و آدمی چیزی را از دنیا و امکاناتش با خود به گور نمی برد.

Ahmad Lotfi:
چهارشنبه, 17 مرداد 1397
09:34 ب. ظ


"مسائل اجتماعی در جامعه"



نگارنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
مسئله اجتماعی ، زمانی به عنوان مشکل و مسئله در جامعه مطرح می شود که رفتارها و شیوه هایی از زندگی ، چنان از کیفیت و حالت عادی خود خارج شده باشد، که آن پدیده ها یا رخدادها برای اکثر افراد جامعه دغدغه ی فکری و عملی ایجاد نماید، و همه از وضعیت پیش آمده ناراحت و متاءثر شده باشند ، و جامعه از آن مسئله یا مسائل، رنج ببرند. بعبارتی دیگر حل مسئله اجتماعی ، دل مشغولی و دغدغه ی همه ی افراد
جامعه می باشند.
از بین تعاریف موجود، تعریفی که ویژگی های عمده مسئله اجتماعی را در جهان معاصر مطرح می کند، تعریف "هورتون ولزلی" است که سه ویژگی �عام بودن�، �ضرورت رفع مسئله� و نیز �اهمیت فرد یا سازمان در حل مشکل� از نکات مهم آن هستند. "هورتون ولزلی" مسئله اجتماعی را امری می داند که اولاً بخش قابل توجهی از جامعه آن را ناخوشایند بدانند؛ ثانیاً معتقد باشند که برای حل آن باید کاری کرد و ثالثاً براین باور باشند که فرد یا سازمان یا افرادی مسئول برطرف کردن و حل مشکل اجتماعی هستند. � [1]
جامعه شناسی مسائل وسیعی ای را مورد بررسی قرار می دهد ؛ و این مسائل را یا به شیوه ی علمی، مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد ، و یا این مسائل را به شکل عرفی و اجتماعی، و تاحدودی غیر علمی و ناقص برای رفع مشکلات و مسائل اجتماعی دست به اقداماتی زده می شود.
جامعه شناسی به مسائلی چون خودکشی، فقر، سالخورده شدن سن ازدواج، جنایات، فساد در تمام زمینه ها، طلاق، اختلافات نژادی و فرهنگی، دزدی و اختلاس، اعتیاد، و. . . . . می پردازد و هدف جامعه شناشی بیشتر کشف علل و بدست آوردن راه حلی برای حل، یا کاهش آسیبهای اجتماعی است.
"لارنس فرانک"، یک مساءله اجتماعی را به منزله ی هر اشکال و یا رفتار نامناسب و نامطلوب گروه کثیری از افراد می داندکه ما میل داریم مرتفع کنیم ، و یا آنرا اصلاح نمائیم. [2]
جامعه شناسی مسائل وسیعی ای را مورد بررسی قرار می دهد ؛ و این مسائل را یا به شیوه ی علمی، مسائل را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد ، ویا به شکل عرفی و اجتماعی، و تاحدودی غیر علمی و ناقص برای رفع مشکلات و مسائل اجتماعی دست به اقداماتی زده می شود. جامعه شناسی به مسائلی چون خودکشی، فقر، سالخورده شدن سن ازدواج، جنایات، فساد در تمام زمینه ها، طلاق، اختلافات نژادی و فرهنگی، دزدی و اختلاس، اعتیاد، و. . . . . می پردازد و هدف جامعه شناشی بیشتر کشف علل و بدست آوردن راه حلی برای حل، یا کاهش آسیبهای اجتماعی است.
"لارنس فرانک"، یک مساءله اجتماعی را به منزله ی هر اشکال، و یا رفتار نامناسب و نامطلوب گروه کثیری از افراد می داند، که ما میل داریم مرتفع کنیم ، و یا آنرا اصلاح نمائیم. [2]
"هارُلد فلیز"؛ در کتاب مسائل اجتماعی معاصر ، مسائلی که ناشی از نواقص فردی و گروهی باشد، را ناشی از منابع اقتصادی و جانی و روانی و فرهنگی می داند. در این طبقه بندی مسائلی که ناشی از منابع اقتصادی است با سُاخصهایی چون فقر، ، بیکاری ، و نیاز مندی را می توان نام برد.
در میان مسائلی که از منابع روانی سرچشمه می گیرد، امراض روحی، و کُند ذهنی، افسردگی ، اختلالات شخصیتی، اعتیاد، نا امیدی، خودکشی و. . . را می توان ذکر کرد.
از میان مسائلی که ناشی از منابع فرهنگی است، مسائل افراد بی خانمان، کارتن خوابها، سالمندان ، افراد مطلقه، زنان بی سرپرست و بیوه، بچه های کار و طلاق، فرار از خانه و مدرسه و بطورکلی مسائل فساد و جنایت، وقتل و کودک آزاری، اختلالات نژادی و مذهبی و آزار و اذیت دیگران، و. . . . را می توان نام برد.
از میان مسائلی که زائیده ی منابع جانی است، بیماری های جسمانی، بیماریهای لا علاج، بیماریهای ناشی از نقص عضو و نواقص مادر زادی و. . . . را می توان ذکر کرد. [3]
هرکدام از منابع چهار گانه مسائل اجتماعی ، در جوامع شهری و صنعتی از پیچیدگی فراوانی برخوردار است . در مسائل اقتصادی افزایش و شکاف بیشتر فقیر و غنی رامی توان ملاحظه کرد. در مسائل جانی هم باید به مسائل بهداشت اجتماعی و سلامت عمومی پرداخت. در بُعد فرهنگی ، با ایجاد تاسیسات رفاهی و فرهنگی و رفع تبعیض و رعایت شایسته سالاری از فرار مغزها جلوگیری کرد. رسیدگی به تعلیم و تربیت برای پرورش استعدادها و نهادینه کردن هنجارها و ارزشهای مورد قبول جامعه و حفظ محیط زیست و توانمندی در برقراری روابط اجتماعی و فردی سالم با همدیگر و حتی در روابط بین المللی همه از شاخص های یک تعلیم وتربیت کم آسیب است ولی عدم وجود تاءسیسات فرهنگی و کمبود نیروهای انسانی کار آمد و پارتی بازی و تبعیض و فساد اداری، و عدم رعایت شایسته سالاری در ابعاد فرهنگی و اجتماعی و مسائلی از این قبیل راه را برای آسیبهای فرهنگی هموار می کند . درچنین شرایطی جامعه از شهروندان مسئولیت پذیری برخوردار نیس

ت.
جامعه شناسان بد کارکردی نهادهای یک جامعه را عاملی برای بی نظمی های اجتماعی و رواج هرج و مرج می دانند.
ساموئل کنیگ ، اختلال اجتماعی را عبارت ازعدم هماهنگی در میان تاءسیسات مختلف بطوری که بر اثر آن نیاز مندیهای افراد بطور رضایت بخش تاءمین نمی گردد. [4]
هرگاه هماهنگی لازم بین تاءسیسات مشاهده نشود، در آن زمان سخن از بی نظمی و اختلال اجتماعی به میان می آید.
امیل دورکیم، در کتاب تقسیم کار اجتماعی، هرج و مرج و بی نظمی اجتماعی را به منزله ی یک نوع عدم تعادل و یک نوع نقصان همدردی اجتماعی و یا همفکری بین اعضای یک جامعه می داند. [5]
دردنیای نا آرام ، پر تغییر کنونی، فساد و تبعیض و زیاده خواهی غوغا می کند و آنها که بر اریکه قدرت سوارند چنانچه نظارت دقیقی صورت نگیرد، همه به این اپیدمی مال اندوزی دچار می شوند ، و در این مسابقه دنیا طلبی، زندگی نابرابری رقم می خورد و اعتراضات بلند می شود.
فردی که متولی کار و مسئولیتی می شود ، شایسته است خوب آنرا انجام دهد و رضایت خدا را بر رضایت نفس اماره ترجیح دهد، اما مشکل تربیت، و آماده کردن چنان فردی است، که از اغوائات شیطان و نفس اماره در امان باشد ، به قول مولو ی؛
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
من بدنبال مردی اینچنینم شهر به شهر و کوبه کو
وبه عبارت صحیح؛
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
طالب مردی دوانم کو به کو
اختلال و بی نظمی عبارت از نقصان تطابق و هماهنگی بین قسمتهای مختلف فرهنگ یک جامعه است. [6]
"اوگبورن" در کتاب تغییرات اجتماعی اش، اختلال و بی نظمی را ناشی از عدم هماهنگی سرعت تغییرات، در قسمتهای مختلف فرهنگ است، که در نتیجه موجب ایجاد اختلاف و اصطکاکی بین آنها می گردد. [7]
قدر مسلم هر رخداد و مسئله اجتماعی دارای علت واحد نیست، بلکه مجموعه ای از علل و عوامل مختلف است که یک مسئله و یا بحرانی که مجموعه ای از پدیده ها و مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و خانوادگی و حتی مذهبی می شود. به قول سعدی شیخ العالمین ؛ " به نقل از انوشیروان عادل، ظلم اول اندکی بود هرکه آمد مزیدی بدان کرد ، تا بدین غایت رسید"[8]
در اینجا تداوم کجرویهای کوچک به حدی گسترده می شود، که گاه بسان آن چوپان آب در شیر می ریخت و می فروخت و چنان در طمع دنیا گرفتار شد که ان ابهای در قالب سیلی تمام سرمایه ی او که گوسفندهایش بودند را باخود برد . بنابرای از مکافات عمل نباید غافل شد . سالها پیش معلمی دروس مدهبی و قران در یکی از مدارس تدریس می کرد و در سرصف گاها" حدیثی می گفت . رئیس محترم مدرسه نوشت بدون کسب اجازه از ریاست مدرسه کسی حق سخنرانی ندارد. این ابتدای انحصار یک مدیر در مقیاس کوچک را نشان می دهد، حال اگر همینطور این مسآله شیوع و گسترش یافته باشد. درسطح کلان کشور لااقل در نهاد آموزش و پرورش ، بحران زاخواهدبود، وجلوی سایر استعدادها و گفتمانها را سدّ می کند.
جان گیلین در کتاب بیماریهای اجتماعی ، فقر را وضعی می داند که در آن شخص نمی تواندخویشتن را با سطح زندگی گروهش هماهنگ سازد. [9]
در اینجا راه ها طوری بسته شده است که فقط عده ی خاصی می توانند به حداکثر ثروت و احترام و قدرت نایل شوند. و در هرکجا انسان نتواندوسایل رفاه و آسایش و مال و دارایی لازم را بدست آورد جامعه ی طبقاتی بوجود آمده، و به عبارت دیگر در جامعه فقیر و ثروتمند وجود دارد. در نتیجه افراد فقیر احساس تبعیض و بی عدالتی در جامعه می نمایند . چنانچه صبر و تحمل آنها بسر آید، ابراز نارضایتی کرده، وممکن است دست به شورش و هرج و مرج بزنند.
نتیجه:
با وجود آنکه مسائل و آسیبهای اجتماعی در دنیا زیادند، و در کشور ماهم از این آسیبها و مسائل در امان نمانده است. بنظر می آید افراد و نهادهای مختلف نتوانسته اند در طول این چهل سال که از انقلاب اسلامی گذشته است از آنتروپی مثبت و قدرت جذب به طرف انقلاب اسلامی ناتوان عمل کرده ایم، لذا دیگران با تبلیعات و بیان ضعفها و عملکرد ضعیف ما و گاها" غلط ما با ایجاد آنتروپی منفی نسبت به انقلاب اسلامی، کشور را بحرانی و آسیب پذیر کرده است. امید است طبق دیدگاه صاحب نظران کارکرد گرا با تاءکید بر ایده نظم و هماهنگی کارکردی عناصر و موءلفه های نظام اجتماعی، مسائل اجتماعی را کژکارکردهای خرده نظام های اجتماعی دانسته، و آنها را صرف نظر از تغییرات اساسی و بنیادی قابل حل می دانند.
نطریه های پست مدرن هم بر عوامل ذهنی و عنصر آگاهی و نسبیت تآکید دارند. [10]
بنابراین مسایل کشور را با کمک از محققان و پژوهشگران کشور باید حل کرد و استاندارها و فرماندارها با استفاده از متخصصان و طرح های مطالعاتی برنامه ریزی و عمل نمایند. انشاءالله
۱۶ مرداد ماه سال ۱۳۹۷ شمسی

منابع و پی نوشته ها:
[1] - حسینی نثار ، مجید - مقاله ی مسئله اجتماعی از منظر جامعه شناختی - فصل نامه رشد آموزش علوم اجتماعی، شماره ۶۷، تابستان ۱۳۹۴

[2] - کنیگ، ساموئل - جامعه شناسی؛ ترجم

ه ی مشفق همدانی - انتشارات امیر کبیر، ( کتابهای سیمرغ ) - چاپ پنجم سال ۱۳۵۵، صفحه ۳۴۳

[3] - همان ماءخذ شماره [2] صفحات ۳۴۳ و ۳۴۴

[4] و [5] - همان ماءخذ شماره[2] ، صفحه ۳۴۵

[6] و [7] - همان ماءخذ قبلی - صفحات ۳۴۷ و ۳۴۸

[8] - سعدی ، مصلح الدین - سایت گنجور، گلستان سعدی - باب اول حکایت شماره ۱۹ - در سیرت پادشاهان

[9] - همان ماءخذ شماره ۲ صفحه ۳۵۳

[10] - همان منبع شماره ۱

این اساتید دانشگاه که هر روز ایل لر لک را به قومی نسبت می دهند یک روز می گویند ایل
لک لر و کرد. یک روز دیگر ایل لک کرد. روز دیگر قوم لک لکستان جعلی . و امروز ایل لک پارت واقعا کدام دانشگاه تاریخ به شماها مدرک داده است.
حکومت محلی اتابکان لر از زمان سلسله سلجوقی تا اوایل سلسله صفوی بیش از 400 سال بر نواحی لر نشین لرستان. همدان. کرمانشاه. لرستان پشت کوه*ایلام* حکم راند
در زمان حمله شاه عباس صفوی به بغداد طایفه ایی از ایل لر لک در قلعه لک در نزدیکی شهر مندلی عراق سکونت داشت که به سپاه
صفوی پیوست که امروزه با نام طایفه کوسه لر لک در ایل شاهسون بغدادی
زندگی می کنند و هنوز با وجود زبان ترکی
و فرهنگ جدید . هنوز نام ایل لر لک را بر زبان می آورند

اتابکان لر از نسل خورشید از نوادگان جمشید کیانی هستند
ایل کی لر*کلهر*::کی لهراسب کیانی

******
تاریخ نشان داده نام هیچ قومی از بین نمی رود مگر آنکه آن قوم به کلی نابود شود . .
در زمان سلسله پارس زبان ساسانیان ایالت آسوران*آسورستان در شمال عراق و شرق و شمال سوریه و جنوب ترکیه واقع شده بود که از بازماندگان قوم آشور بودند و فقط زبان پارسی آریایی ، را به ارث بردند. .
نام کشور سوریه از نام قوم آشور گرفته شده آسوریه*آشوریه*
امروزه مردم کشور سوریه با اینکه به زبان عربی
صحبت می کند ولی نژاد خود را از قوم آشور می داند
ایل سورانی ( آسورانی. آشورانی. سورانی.
شورانی ) در عراق و ترکیه

:::جد ایلات کرمانج. بختیار است و نام قدیم کرمانشاه *کرمانجاه* باختران *بختیاران*بود
و از قوم لر بختیاری

ایل کر منجزی *کر منجی *بختیاروند
طایفه شاکی*شاقی . شقاقی*بختیاروند
طایفه حسنکی بختیاروند
طایفه زنگنه بختیاری
تیره اورامه خلیل منجزی و اوروند بختیاری

***
طایفه شقاقی کرمانج
طایفه حسنلو
طایفه زنگنه کرمانشاه
تیره بختیاروند طایفه زنگنه کرمانشاه
طایفه اورامی



Ahmad Lotfi:
ایل کولیوند و فراز و نشیبها
ایل کولیوند ، مردمی زحمتکش و قهرمانانی بدون گزاف و به عبارت لکی بدون هوفل و شانتاژ و دروغ هستند . اگر مبالغه نکرده باشم اکثریت فرد عمل و کار هستند . در اقتصاد کشوربر روی زمینهایی که دارند ، نهایت تلاش و بهره وری را دارند . آنها به شوق کار و کسب روزی حلال سحر خیزند و کوچک و بزرگشان دارای همبستگی هستند . در مراسم شادی و شیون شبیه طوایف و قبایل شایسته با تمام وجود به همدیگر کمک می کنند . آدم هایی بدون حاشیه و بی برداشت و افتاده و خاکسار هستند. راستگو و اخلاق دوست هستند . آنها افرادی هستند که در سوار کاری و شکار و تیر انداز ی گرچه در ظاهر برای طوایف و قبایل همجوار خیلی شناخته شده هستند ولی در وقت ضرورت جامعه و ایلاتی را خوشحال می کنند ، که از دید اهل خرد کتمان نیستند ، کولیوندها مصداق این ضرب المثل هستند که ؛
" زنان گویند و مردان کنند. " یعنی زنان در تبلیغات یا تشر زدن و نهیب زدن به فرزندانشان می گویند؛ این خطا را کردی بگدار پدرت بیاید و یا چنان ترا تنبیه کنم ، مفهوم آن است که فقط تبلیغ می کند و کمتر منجر به عمل می شود. ولی مردان کمتر می گویند و بیشتر عمل گرا هستند. در زمان نظرعلی خان طرهانی مسابقه نشانه گداری برای تیر اندازان سیمره و طرهان و یکسری از مناطق پیشکوه و پشتکوه ر ا ترتیب می دهند، در این بین کدخدا بگشیر آمکه یا کدخدا بگشیر یاری در مسابقه ی تیر اندازی اول می شود، لرها ی حاضر در جلسه و مراسم ، و لکها و خوانین حاضر از بزرگان سیمره می پرسند ، این اهل کدام ایل و طایفه بود که همه ی تیر اندازان زبر دست ما راشکست داد؟ بزرگان سیمره می گویند این کدخدا مادرش رنگینه هابیلی کولیوند است ، و پدرش از دلفانهای سر ناوه است . با شنیدن این سخن همه خوشحال می شوند و می گویند این فرد از سلسله و دلفان خودمان است.
نمونه ی دیگر مسابقه ی اسب دوانی درحضور ناصرالدینشاه قاجار ، و خوانین پیشکوه و پشتکوه ازجمله والی حسینقلی خان صارم السلطنه و نور محمد خان کولیوند و حاج مقصودعلی سوره میری و ده هانفر از بزرگان ایلات و طوایف برگزار می شود ، ودر این میان ازبین ده ها سوار کار غزال یا خزئل پسر کوچک نور محمد خان کولیوند است که در چم جای اردو ، روبری جلگه ی چمکلان و قلعه ی زینل کلانتر برنده می شود ، و خود نور محمد خان کولیوند باورش نمی شود که نو جوانش شبیه اولین جنگ رستم با افراسیاب است. وقتی افراسیاب مخفیانه اور می بیند می گوید؛
ندیدی که با گرز سام آمده ست
جوان است و جویای نام آمده ست
تا برنده می شود پادشاه ایران می گوید ؛ نژاد از دوکس دارد این نیک پی
زافراسیاب و زکاووس کی
نورمحمدخان کولیوند که دوست داشت پسران بزرگش و یا یکی از فرزندان والی وسایر خوانین پیشکوه و پشتکوه برنده می شد در پاسخ ناصرالدینشاه اهانتی به غزال کرد ویک بیت شعر هم سرود
نژاد از دوکس دارد این بدگُهر
زکاسه تراش و زکولی خر
در اینجا به مادر غزال که سیاه پوست بوده ، اورا به مطرب و کاووِلی تشبیه کرد و اورا را بد نژاد دانسته است . البته ادبیات محاوره ای آن زمان در دوره قاجار خیلی هجو و تحقیر، وجو د داشته است. نگارنده از طایفه ی شریف و هنرمند لوطی پوزش می طلبد . اما در سخن و گفتگوی آن زمان سخنانشان هم طبقاتی بوده است.

Ahmad Lotfi:
"معرفی خاندان نور محمد خان کولیوند"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه


ایل کولیوند ، یکی از ایلات لک می باشد ، که در استانهای لرستان، ایلام ، کرمانشاه، مرکزی ، تهران، فارس و بختیاری و جنوب همدان ساکن و پراکنده هستند، تا آنجا که پراکندگی آنها در حواشی سمنان و برخی شهرها و روستاهای عراق قابل شناسایی می باشند.
کولیوندهای لرستان در شهرستان الشتر و منطقه خاوه و کوهدشت وخرم آباد، و روستاهای ازنا و الیگودرز وبروجرد و پلدختر و رومشگان سکونت یافته اند.
کولیوندهای آبدانان از مناطق شمال غربی لرستان و جنوب شیروان و چرداول به آنجا آمده اند. انها در زمان والیگری غلامرضا خان وارد پشتکوه می شوند ، و در منطقه ی زرین آباد هم جوار با طوایف پیرانی و شهلاروند ( شهریار وند ) و جایروند ساکن می شوند. و هم جریش طایفه جایروند می شوند. [مرادی مقدم:۲۲۶:۱۳۸۵]

کولیوند در سال ۱۳۰۸ به روستاهای "چم کبود" و شهر آبدانان و "وچ کبود" و "ژیور " مهاجرت می کنند، و بعد از چند سال ییلاق و قشلاق در همان آبادیهاسکونت پیدا می کنند . البته این گروه و کوچ سیاسی به این خاطر بوده است که به جای ایلات و طوایف قبلی که برخی از آنها به ساوه وقم و خراسان تبعید شده اند، جایگزین می شوند . بطور مثال چم کبود آبدانان قبلا" جایگاه طایفه شاهیوند و زینیوند بوده ، وکدخدای آنها احمد بگ نیاز ی زینیوند بوده، که دولت مرکزی وی و طایفه اش را تبعید می کند، دلیل تبعید هم چون مادرش بیرانوند بوده، و دولت پهلوی عزم بر تبعید و قلع و قم بیرانوندها و طوایف همراه آنها می نماید . در هرصورت از سال۱۳۰۸ شمسی آن روستاها جایگاه کولیوندها می شود.

کولیوندهای آبدانان از طوایف کرمشاهی، فرخ شاهی و بماشاهی ( بمانشاهی ) هستند.
کولیوندهای سیمره که روزی روزگاری از شرق دهستان ارمو تا چشمه شیرین بدره متعلق به بزرگان کولیوند، و زیر مجموعه های آنها در شیخ مکان و چمکلان و چم ژاب و چم نمشت و تنگه ی دره شهر و تنگه ی سیکان بوده است. شاخص ترین خوانین کولیوند در سیمره مرشد خان و گل محمد خان و نورمحمد خان و صید محمد خان کولیوند و اعقاب آنها بوده است. البته در سیمره کلهرها ، کلانترها ، سوره میری ها و اولادها و فرخشه ها و کرمشه ها و عبدالشه ها و بماشه هاو جافرها و مسگرها و سور سورها و موسیوندها و. . . . همه تحت فرماندهی نورمحمد خان کولیوند زندگی مسالمت آمیزی داشته اند. از شرق قبرستان قنبر بگ تا امامزاده شاه احمد ( ع ) تحت فرماندهی خدایخان حسنوند بوده است.

معرفی مختصر ایل کولیوند:
ایل کولیوند که قبلا جمعیتش کمتر بود طایفه محسوب می شد، و جزو ایل سلسله محسوب می شدند در حدود صد سال پیش ایل سلسله شامل پنج طایفه عمده بوده اند :
۱_ طایفه حسنوند
۲_ طایفه کولیوند
۳_ طایفه یوسفوند
۴_طایفه قیاسوند
۵_طایفه ترکاشوند
این طوایف که شغل عمده ی آنها دامداری و کشاورزی بوده معمولا در نقاطی که از لحاظ دولتی جزو املاک خالصه بوده و در جاهایی که از قدیم الایام دارای حق نسق بوده اند و از طرف پادشاهان گذشته، افرادی را به نام خان و بگ و تشمال و کلانتر به عنوان پیشکار دولت انتخاب می کردند بر روی این زمین ها کار می کردند و حق حسابی را هم به نمایندگان دولت و والیان تقدیم می کردند در بین ایل کولیوند افرادی مثل کیقبادخان عبدالشه ، در منطقه بسطام از طرف نادرشاه افشار دارای زمین ها و امکاناتی در بسطام الشتر شد و مرشد خان کولیوند هم که از بزرگان اصلانشه بودند، به همراه اعقاب برادرش یوسف جان بر قسمت عمده ای از الشتر و خاوه و حواشی نورآباد به انضمام منطقه دره شهر در اختیار بزرگان کولیوند خصوصا مرشدخان و جانشینانش بوده است .
پراکندگی ایل کولیوند در خاوه و الشتر:
الف ) - طوایف ساکن خاوه، عبارتند از؛
1 - طایفه کرمعلی و تیره هایش از جمله اولادها و. . . . .
2 - طایفه فلک الدین ( فلکین ) و تیره هایش از جمله موسیوند و خسرو بیگی و. . . .
3 - طایفه ایرانشاه و تیره هایش
ب ) - طوایف ساکن بخش فیروز آباد، عبارتند از؛
۱ - طایفه فرخ شاه ( فرخ شه ) وتیره هایش [ خیرالله - شکر الله - بیرو - هابیل - طالب - کرکر]
ج ) - طایفه اصلانشاه وتیره هایش:
این طایفه که به طایفه ی خوانین مشهور است دارای تیره های زیر می باشد
۱ - تیره نورمحمد خانی
۲ - تیره اسداللهی
۳ - تیره فرج اللهی
۴ - تیره چنگیزی
لازم به ذکر است ، که به تیره فرج اللهی و صولت پور و چنگیزی روی هم ، تیره فرج می گویند.
ن ) - طایفه بماشه و تیره هایش
ل ) - طایفه عبدالشه و تیره هایش
ق ) - طایفه کرمشه، که بیشتر در سیمره و نقاط دیگری سکونت دارند ، چند خانوار از آنها به صورت پراکنده در روستای محمد علی آباد و سایر روستاهای الشتر به صورت پراکنده زندگی می کنند .
در الشتر جافرها و سوره میری ها در ده آقا زندگی می کنند . سوره میری ها ی ده آقا جزو طایفه لشگری سوره میری هستند .

رزم آرا گویا در کتاب جغرافیای نظامی اش ، منطقه سلسله رامکان حکمران

ی یکی ارسران ساسانی در دوره ساسانیان دانسته اند.
ودر متون تاریخی داریم که نماینده وحاکم ساسانی درلرستان ازخاندان فیروزان ساسانی بود ه است . وجه تسمیه ی بخش فیروزآباد کولیوند الشتر ، احتمالا"از تبارخاندان فیروزان ساسانی گرفته شده باشد. ( الله اعلم بالصواب )
کولیوندها؛ طایفه ای بزرگ و ایرانی اصیل می باشند . . [آنها] در بین طوایف لرستان دارای استعداد در تسلط برادبیات و دانش ذاتی، معروف و زبان زد بوده، و هستند. [انجوی شیرازی:۳۱۵:۱۳۶۹]

[در دوران گذشته] تا دوران حکومت محمد رضا پهلوی، مردم ایلات غرب کشور [از جمله کولیوندها و وابستگانشان] به صورت سیّار ، ییلاق و قشلاق زندگی می کردند و مسیر پشتکوه تا نهاوند را متناسب با وضعیت جوّی به صورت ایل و کوچ در حال ایاب و ذهاب بودند آنها بهار و تابستان را در مسیر چگنی و الشتر و خاوه و نهاوند، و پائیز و زمستان رادر مناطق دره شهر ( سیمره ) و پشتکوه و رومشگان و پلدختر و دشت عباس تا دهلران به دامداری و کشاورزی می پرداختند، ولی کشاور زی کردن کولیوندهابیشتر در سیمره و الشتر و خاوه و گاهی نیز در نهاوند به کشاورزی مبادرت می ورزیدند.

شجره نامه ی خوانین مرشد خانی کولیوند:
با توجه به این که مرشد خان فرزندنفس فرزند هوس فرزند قبس ( قفس ) فرزند ویسقلی ( ویسکُلی ) . . . فرزند اصلانشاه . . . . فرزندکُلیوند ( کولیوندیاقُلی وند ) . . . . از خوانین برجسته ، و باسواد و اهل ادب و وطن دوست ، و شاهنامه خوان، و عالیجاه و مشهور در پیشکوه و پشتکوه ( لرستان و ایلام ) بوده است . قدر مُسَّلَم ، مرشد خان دردوران نادرشاه افشار و کریم خان زند زندگی می کرده است.
💠کریمخان زند، و مرشد خان کولیوند:
کریمخان فرزند ایناق که خاندانش از اعضای ایل سلسله می باشند و همانطور که قدمت اسامی برخی از افراد و ایلات به قهرمانان و اشخاص و ایلات باستانی بر می گردند ، از جمله کولیوند و دریکوند و زند و سله سله و سلسال و سورن و مهران و سرخاب و . . . . . . . به دوران هخامنشی و ساسانی واشکانی برمی گردند، زندیه هم ازالقاب قدیمی است . مرشد خان سنش نسبت به کریمخان چنان بیشتر بوده است که در ملاقات این دو مرد بزرگ باهم، کریمخان زند پادشاه عادل لک زبان ایران ، مرشد خان را پدر خطاب می کند . وبه استقبالش می اید ، از طرفی نیز از این استاد خردمند می خواهد که به رسم قدیم و زمانی که کریم خان طفل بوده و از شاهنامه خوانی مرشد خان کولیوند لذت می برده است و روح وطن دوستی و مبارزه با بیگانگان خصوصا" مبارزه با فتنه ی افاعنه و ازبکها را در نوجوانان و جوانان آن زمان تقویت می کرده است. در اینجا نکته ای از مقدمه ی ترجمه ی کتاب کریم خان زند به قلم جان"ر" پری توسط شادروان علی محمد ساکی با ویرایش نگارنده، آورده می شود.
کریم خان زنددر سال ۱۰۸۳ خورشیدی در�روستای پری، ملایر به دنیا آمد، ، ودر سال ۱۱۵۷ خورشیدی ( شمسی ) در�شیرازچشم از جهان فرو بست ، ایشان ۷۴ سال عمر کرد ، که در این ۷۴ سال سربلند و تلاشگر و با کیفیت و متعادل و خداترس زندگی کرد.
کریم خان زند سی سال فرمانروای�ایران بود ، آن پادشاه عادل�از سال۱۱۶۳هجری قمری تا سال ۱۱۹۳ ه‍. ق برکشور بزرگ ایران حکومت کرده است. وی بنیان گذارحکومت �زندیه�بوده است.
کریم خان زند، از ناحیه ی پدری به ایل حسنوند می رسد ، واز ناحیه ی مادری جزو ایل کولیوند بوده است.
در دوران کودکی، وقتی پدر خودرا ازدست می دهد، باتوجه به نسبت مادری که با کولیوند داشته است، در خانه ی مرشدخان کولیوند ( از نیاکان ملا منوچهرکولیوند شاعرلک ) بزرگ می شود، و روحش با تعالیم معنوی مرشد خان بالنده می گردد.
مرشدخان که فردی اهل علم ودانش
وتقوا بود، ضمن آموزش دینی به کریم خان و فرزندانش ، همواره شاهنامه فردوسی را با آهنگی حماسی درخانه می خواند، و کریم خان زند هم با شوق وذوق فراوان به اشعارحماسی فردوسی که توسط مرشد خان کولیوند خوانده می شد، گوش فرا می داد، و همین تعالیم مُرشد خان سبب ایجاد روحیه ی حماسی
در کریم خان شده بود.
در یکی از روزها مرشد خان به دلیل درگیری معمولی درون خانوادگی بین کریم خان ویکی ازپسرانش، برمبنای رسم بزرگتری، هردوی آنها را با چوب دستی تنبیه کرده بود ، تا دیگر باهم ستیزه و درگیری نکنند. البته زمان در حال گذر بود ، وکریم خان بزرگ وبزرگتر می شد تا اینکه وارد دستجات نظامی نادرشاه افشار شد.
نادرشاه پیش ازپادشاهی نادرقلی
ملقب به طهماسب قلی بود، وی
ازسال 1112 تا 1126 پادشاه ایران شد
حکومت نادرشاه 14 سال بود وبسیارکوتاه ، اما تاثیری که درتاریخ ایران برجای گذاشت بی همتا وبی نظیزبود. نادرشاه یک نابغه ی نظامی بسیار باهوش بود، به گونه ای که شاهکاری در تاریخ ایران زمین پدید آورد، که هرگز تکرار نخواهد شد.
آنچه سبب پیروزی های درخشان او در سرکوب افغانها واتحاد ایران و فتح هندوستان شد، اتکا به نیروی مردم ایران
وهوش و ذکاوت خود، و ف

رماندهان نظامی قدرتمند او همانند کریم خان زند بود . این ارتش منظم و مردمی با مرگ نادر شاه افشار، روحیه ی قدرت و رهبری را در فرماندهان چنان تقویت کرده بود ، تا آنجا که فرماندهان نظامی نادرشاه در جاهای محتلف ایران قصد شورش وایجاد حکومت داشتند.
کریم خان زند که فردی شجاع وبا هوش بود با جمع کردن نیروی بزرگی
لک زبانها وکردها ولرها و نیروهایی که بیشتر واز قبل فرمانده آنان بود، اسب و استر و آذوقه و تجهیزات نظامی فراهم کرد، و برای نجات ایران و در دست گرفتن قدرت، با سرکوب دیگرفرماندهان شورشی، وسرکوب افغانها و. . . شیراز را فتح کرد، و نهایت به پادشاهی ایران رسید پس ازمدتی کریم خان زند دسته ی سواره نظام نزد مرشد خان کولیوند فرستاد، و او را ا حضار نمود، مرشدخان کولیوند ابتدا فکر کرد، دلیل احضارش
به خاطر تنبیه دوران کودکی وی از کریم خان بوده است و حالا کریم خان زند قصد مجازات او را دارد ، اما وقتی به نزد کریم خان زند رفت، دریافت که هدف کریم خان زند سپاسگزاری ازاو وخواندن شاهنامه برایش، به شیوه ی قدیم بوده است. جریان از این قرار بود، وقتی مرشد خان کولیوند به شیراز رسید کریم خان زند به پیشواز او امد
مرشد خان را پدر خطاب کرد، و از اوخواست بجای او برتخت پادشاهی بنشیند. سپس ضمن روبوسی با مرشد از وی خواست، به رسم قدیم، دوباره ازاشعارحماسی فردوسی برایش بخواند.
مرشد خان هم شروع به خواندن شاهنامه کرد:
. . . همه یکدلانند یـزدان شناس�
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شــود�
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد�
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم�
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم�
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
سپس کریم خان زند گفت: بله پدر؛
چو ایران نباشد تن من مباد
دراین بوم وبر زنده یک تن مباد
پدر ای کاش در هنگام پیروزی ، درشیراز
در کنارم بودی، وبرایم شاهنامه می خواندی، و می گفتی؛
دریغ است ایران ویران شود
کنام پلنگان وشیران شود
[اقتباس از کتاب تاریخ ایران و زندیه،
خاطره مرشد خان کولیوند
مولف : حسن پیر نیا. عباس اقبال اشتیانی]

شجره نامه ای در ختی، خاندان مرشد خان که خیرالله نور محمدی و همسرش بانو زهراء ساکی گرد آوری و تنظیم کرده اند به شرح زیر است:

تصویر و شرح مختصر ی در باره ی تهیه کنندگان شجره نامه:

تصویر خیرالله نورمحمدی
خیرالله نور محمدی فرزندجعفرخان فرزند سرتیپ خان فرزندمصطفی قلی خان فرزندصید محمد خان فرزند نور محمد خان فرزند گلمحمد خان فرزند مرشد خان

تصویراستاد منوچهرنورمحمدی ( منوچهر دوم ) فرزند علی خان فرزند ملا منوچهر خان کولیوند ( منوچهر اول ) فرزند خسرو فرزند نورمحمد خان کولیوند می باشند.
ایشان دبیر پیشکسوت و بازنشسته ی دبیرستانهای خرم آباد لرستان هستند دارای طبع لطیف و شاعری گرانمایه می باشند. و باید ایشان راخلف واقعی پدر بزرگش، ملامنوچهر کولیوند نامید . از این شاعر توانمند یک قطعه شعر در این نوشته مرقوم می گردد.

《غزلی از منوچهر نورمحمدی》
برخیز و بیا مقدم نوروز رسید
با عشوه و با ناز، با وعد ونوید

از خانه برون شو بنشین بر لب جوی
با خنده و با شادی و با نقل و نبید

خواب سحرت حیف بود فصل بهار
خبر آورده چنین بر من و تو حضرت عید

گل سرخ آمده و خیمه زده بر در و دشت
نرگس سرمه زده آمده با شکل جدید

همه گویند سحر خواب حرام است ببین
بلبل از لانه برون آمده بر شاخه پرید

آهو از کوه به دشت آمده با عشوه و ناز
تیهو از کوه شنیده است خبر عید سعید
[خرم آباد ساعت 2 شب هفتم فروردین سال 1397]
دیدگاه حاج منوچهر نورمحمدی در باره ی زینتی :
نام پسران نورمحمدخان از دختر کردی کله مهی عبارتند از صید محمدخان ، کریم، رشید، میرزا، باقر، جعفر، و بهرام که اولی به سمت ریاست ایل
ودود مان رسیده است.
زینتی دخترخدایی خان ( ایلخان ) و رئیس ایل حسنوند
بوده است . ایشان همسر اول کربلایی نور محمدخان کولیوند بوده، و دو پسر به نامهای نقی و خسرو بدنیا آورده است. نقی فرز ند ارشد نور محمدخان کولیوند، بوده است، که ایشان ومادرش بعنوان کُرگروی ( گروگان ) به دربار قاجاریه می برند ودر غیاب مادر و پسر که به دربار رفته اند ، جهانبخت دختر کُردی کُله مهی چهار پسر از هفت پسر خود را بدنیامی آورد. البته جهانبخت همسر دوم نور محمد خان کولیوند در مجموع هفت پسر به دنیا می آو رد. که همه شایسته و ارزشمند بودند ، وجزو عموهای ملا منوچهرخان کولیوند شاعر پر آوازه ی غرب کشور بوده اند. صید محمد خان نورمحمدی پسر جهانبخت بعد از مرگ پدرش نور محمد خان کولیوند، رئیس ایل کولیوند می شوند.
[تلخیص مصاحبه ی تلگرامی که با استاد منوچهر کولیوند در فروردین ماه۱۳۹۷ انجام شده است]
۲ - جهانبخت کُله مهی ( سوره مهری ) :
ایشان همسر دوم نور محمدخان کولیوند بوده است، زنی شایسته و با درایت بودند ، ودر غیاب زینتی حسنوند خدایی ، مادری نمونه و همسری با کمال و مدیر بودند . ایشان دختر کُردی کُلَه مهی بوده است کله مردها از کولیوند و سوره میری جدا نیستند. آنها ابتدا در ماهیدشت بوده بعد به سیمره و الشتر رفت و آمد داشته اند مردان بزرگ آنها کُردی کله مهی و کدخدا آواختی و یاره و حاجعلی کله مهی را میتوان نام برد. و الان نیز علی اکبر ملکی فرماندار سابق خرمشهر و ساکن تهران، و علیداد یاری ساکن روستای چغاپوکه دره شهر و مرادعلی غلامی ساکن دره شهر و خاندان رضایی و الماسی در اسد آباد از بزرگان کله مرد می باشند.

ملا حاجعلی یاری - از طایفه کله مهی سیمره ، که در الشتر و نور آبار معلم قران بوده، و گویا مکتب داشته است . ایشان حدود صد سال عمر کرد ، و از اقوام جهانبخت کله مهی می باشد . قبرش در ضلع شرقی قبرستان فلکین سابق و گلزار شهید هادی کرمشاهی اسلام آباد ( کرمشه ) می باشند.

شجره ی ملاحاجعلی یاری :
ایشان معلمی آگاه وبه آنچه از قرآن و متون دینی آموخته بود، واقعا" عامل بودند یک روز در مجلس فاتحه ای وارد می شود که پسری رشید از خانواده ای شناخته شده از دنیا رفته است ، برای پسرش در فصل گرما به رسم روزگار کُتَل درست کرده بود ، شخصی قدرتمند هم به فاتحه می آید ، هنگام تشکر ، پدر ی که فرزندش مرده بود رو به فرد قدرتمند می کند و می گوید: قبله منطقه زحمت کشیدی، که به مراسم فاتحه خوانی آمده اید ، ملا حاجعلی کله مهی به شدت ناراحت می شود و به صاحب عزا می گوید؛ " مافقط یک قبله داریم که خانه ی خدا می باشد ، این چه طرز سخن گفتن است، و در این فصل گرما چرا بر این حیوانات بسته زبان کتل بسته اید ؟ به خدا در این گرما کتل کردن حیوانات گناه دارد. فوری بلند می شود، و کتلها را از روی حیوانات بر می دارد. این یک نمونه از شجاعت و درایتش بود ، که نوشته شد.
ملاحاجعلی پسر نداشته و فقط چهار دختر داشته است و الان یکی از آنها زنده است. شجره اش به قرار زیر است:
علیداد و مهرداد هردو فرزند سلطان بانو فرزند ملا حاجعلی یاری فرزند یاره فرزنداحمد فرزند مختار فرزند حقداد فرزندعینل فرزند زینل کله مهی هستند.

مصاحبه با نظام الدین ( بهمن ) نور محمدی در باره ی زنان نورمحمد خان کولیوند ، به شرح زیر است ؛
نورمحمد خان آنچنان که از اقوال گذشتگان برمی آید در طول عمر شصت وچند ساله ی خویش، چهار همسر اختیار نموده است. همسر اول که زینتی خانم دختر مرحوم خدایی خان دوم ( ایلخانی ) بزرگ ایل حسنوند بوده است. که از ایشان دو فرزند پسر به نامهای نقی و خسرو داشته است.
همسر دوم نور محمدخان کولیوند ؛مرحومه جهانبخت خانم بوده ، که بنده بارها از مرحوم پدرم ونیز سایر بزرگان تیره نورمحمدخانی شنیده ام که جهانبخت از طایفه سوره میری پشتکوه بوده است ، در هرصورت چه از طایفه کله مهی و چه از ایل سوره میری ، وی شش فرزند ذکور داشته است، و دخترش ستاره خانم همسر ایلدرم میرزا قاجار عموی ناصرالدین شاه قاجار بوده است و گویا این شخص حاکم لرستان نیز بوده است، و بعد عزل می شوند. کریم خان کولیوند ، برادر ستاره به دربار می رود ، واعتصاب و تحصُن می کند ، وبا هر زحمتی طلاق خواهرش را از آلدرم میرزا قاجار می گیرد ، و خواهرزاده ی کوچکش ملک زاده خانم را هم با خواهرش به الشتر ویا سیمره می آورد. بعد از مدتی ستاره خانم را به صادق خان حسنوند، فرزند عبدالعلی خان حسنوند شوهر می دهند، و مادر جد تمام صادقی های حسنوند، از بطن آن علیا مخدره بوده است.
همسر سوم خان والا ، نور محمد خان شاه پرر خانم بوده که آنچنان که از قول بزرگان سبنه بر سینه به ما رسیده ، از سنجابی های هرسین وکرمانشاه بوده که از زیبایی زائد الوصفی برخوردار بوده است. این موضوع نزد خاندان نورمحمدخانی زبانزد بوده است . این خانم به همراه جوانی عاشق پیشه که والدین شاه پرر با ازدواج وی با دخترشان مخالف بوده اند ، ترک دیار نموده و پناهنده دستگاه خان کولیوند در الشتر میگردند.
دوسال از زندگی مشترک وی همراه ایل کولیوند بیشتر نمیگذرد که جوان بر اثر یک بیماری با دار دنیا وداع نموده ، و شاه پرر سنجابی ، بی کس وتنها در ایل کولیوند سرگردان میگردد. آن زن جوان نه روی بازگشت به میان ایل وتبار خود را دارد و نه پای ماندن در ایل کولیوند، به همین خاطر نورمحمدخان کولیوند ، برای حفظ آبرو و تآمین آرامش ان زن تنها با وی ازدواج می کند . البته شاید هم زیبایی وجمال شاه پرر، اورا مجذوب خود نموده بود. ( الله اعلم بالصواب ) ، درنهایت شاپرر، پس از مدتی که از مرگ شوهرش می گذرد ، بر مبنای عرف روزگار ، نور محمد خان او را به عنوان همسر سوم خود انتخاب و به عقد رسمی خود در می آورد.
از شاه پرر دو فرزند ذکور بنام های زکی خان وحیات خان نصیب خان کولیوند گردید، که حیات خان در عنفوان جوانی وفات یافته است ، اما زکی خان رشد ونمو نموده، وبا علاقه وافری که به رمه داری داشته به ثروت ومکنت بسیاری دست پیدا نموده است. به همین خاطر است که اعقاب وی از داشتن اراضی زیاد ومرغوب محروم هستند. وی دارای گله های فراوانی از بز و گوسفند بوده است. اراضی وی در اطراف روستا های شاهپور آباد و محمد علی آباد الشتر بواسطه وجود چراگاه های پر آب و علف این ادعا را اعتبار می بخشد.
اما همسر چهارم نورمحمدخان، که بنا برشواهد و قرائن ازدواجی ناخواسته بوده با گل طلا نامی از خانواده های کولی یا مطرب بوده، واین امر به واسطه بیماری خان بوده است. ظاهرا در زمان پا گذاشتن نورمحمدخان به سن پیری ایشان از ناحیه زانو وکمر دچار بیماری ودرد

شدید میگردد و در زمانی که ایل در گرمسیر بوده، به شهر دزفول عزیمت نموده ویکی از اطباء ضمن پیچاندن نسخه های متعدد، برای خان کولیوند ، از جمله بستن پوست خرگوش به مدت شش ماه بر پاهای وی ، و همچنین پیشنهاد مینماید با شخصی کاکا سیاه ( کولی ) ازدواج نماید . خان نیز به ناچار به این امر تن در داده، وبا گل طلا ازدواج مینماید . حاصل این تزویج فرزند ذکوری بنام غزال ( غزئل ) بوده که در سنین نوجوانی و با بی مهری هایی که از ناحیه برادران بواسطه تبار دون مادرش، متوجه وی میگردد، پس از ارتحال خان در سال۱۲۸۴ قمری و تدفین وی در قبرستان وادی السلام نجف ، به ناگاه آن پسر از ایل کولیوند جدا شده، و برای همیشه در بین طایفه مادرش کوچ مینماید. با توجه به نظام طبقاتی و کبر و نخوتهای برادران غزال، طبعاًِاز این اقدام وی آنها خوشحال شده اند، که برادری از طبقات پایین جامعه نداشته باشند . به همین خاطر ، آنها هرگز سراغی از وی نمیگیرند.
به همین علت کسی از سرنوشت وی اطلاعی ندارد. [ مصاحبه تلگرامی با نظام الدین ( بهمن ) نورمحمدی - فروردین۱۳۹۷]

تصویر نظام الدین ( بهمن ) نورمحمدی

شجره ی نظام الدین نور محمدی:
ایشان فرزند اسماعیل خان ( متولد۱۳۰۴در رماوند ) فرزندحاج کاظم خان فرزند بهرام خان فرزند نور محمد خان کولیوند و جهانبخت کله مهی ( سوره مهری ) می باشند.

نظام الدین نورمحمدی سر دفتر ثبت و اسناد بوده، و درامور کشاورزی مشغول فعالیت هستند. وی فردی خوشنام وبا کمال، و از خانواده ای فرهنگی می باشند، و پدر گرانقدرش جناب اسماعیل خان نور محمدی شاعر و نویسنده و دبیری برجسته از خاندان نور محمدی می باشند

دختران نور محمد خان کولیوند :
۱ - ستار ه نور محمدی ، که مختصری در مورد آن مرقوم گرددید.

۲ - قدم خیر ؛ وی همسر جهانگیر خان نورعالی دلفان بوده، که رئیس ایل میربگ بوده است. جهانگیری های دلفان ازنسل آن دختر با کفایت می باشند. [نورمحمدی:۱۳۱:۱۳۸۱]

۳ - جهان سلطان؛ زن داغر خان توشمال کُرد بودند، وداغر خان اصالتا" از اعراب حنانه ( چنانه ) بوده است ، و الان تمام توشمالهای مرادخانی ها و طهماسبی از نسل این زن والامقام می باشند.

از فرزندان قدمخیر؛ می توان طهماس خان و ایمان خان را نام برد.
ملک زاده خاتون ( شاهزاده ) نوه ی نورمحمد خان و دختر ایلدرم میرزا را به عالیخان سگوند شوهر می دهند.

۴ - نورمحمد خان کولیوند یک دختر هم به اسماعیل خان والی پشتکوه می دهد و
نوه اش را هم به یکی از پسران اسماعیل خان والی میدهد ، نگارنده احتمال قوی می دهد که نوه ی نورمحمدخان زن حسینقلی خان صارم السلطنه بوده است، زیرا لطفعلی خان بالاوند و نورمحمدخان کولیوند و حاج مقصود علی سوره میری در به قدرت رسیدن وی نقش داشته اند. همچنین با وی حشر و نشر صمیمی داشته اند. البته گذشته از نور محمدخان کولیوند و پسرانش ، حاج مقصودعلی سوره میری نیز با حسینقلی خان والی حشر و نشر داشته، و والی برای خان کولیوند وحاج مقصودعلی احترام زیادی قائل بوده است . شاید هم این صمیمیت به دلیل خویشاوندی نور محمد خان کولیوند با وی در این رابطه بی تآثیر نبوده است . از طرفی نیز به قول مرحوم ملا گلمحمد خان نور محمدی، حاج مقصودعلی با نور محمد خان دوست و مثل برادر بوده اند.

تصویر اسماعیل خان نورمحمدی پدر آقایان نظام الدین و حسام الدین و هوشنگ نور محمدی

تصویر حاج کاظم خان نور محمدی پدر اسماعیل خان نور محمدی و پدر بزرگ نظام الدین ( بهمن ) نور محمدی
ایشان از بزرگان خاندان نور محمدی هستند ، فردلایق و شجاع و با کمال می باشند.

" ایل کولیوند و فراز و نشیبها "
ایل کولیوند ، مردمی زحمتکش و قهرمانانی گمنام، بدون آوازه ، وگزاف و به عبارت لکی بدون" هوفلی" و شانتاژ و دروغ هستند . اگر مبالغه نکرده باشم اکثریت آنها فرد عمل و کار هستند . زن و مرد در دوران ایلیاتی و زمان یکجانشینی، در اقتصاد کشور بر روی زمینهایی که داشته ، و دارند ، نهایت تلاش و بهره وری را انجام داده اند، و اکنون نیز از دست رنج خویش بهره مند هستند.
کولیوندها و وابستگانشان از قدیم دامدارانی شایسته و کشاورزانی ماهر بوده اند ، بطوری که انبار و آذوقه ی آنها همیشه پر از انعام و برکات الهی بوده است. باتوجه به تلاشگری و داشتن ثروت و روحیه ی جمع گرایی و اعتماد به نفسی که دارند ، مردمی میهمان نواز و عاطفی و خوش زبان هستند . آنها به شوق کار و کسبِ روزی حلال سحر خیزند و کوچک و بزرگشان دارای همبستگی همه جانبه هستند . در مراسم شادی و شیون شبیه طوایف و قبایل شایسته، با تمام وجود به همدیگر کمک می کنند، ودر انجام آن مراسمات حضوری فعال دارند. البته نقش رهبران و خوانین ایل کولیوند به ویژه پی ریزی آن د دوران مرشد خان و نورمحمد خان کولیوند بی تآثیر نبوده است.
ایل نیمه پراکنده ی کولیوند؛ دارای اشخاصی بدون حاشیه و بی برداشت و متین و موقر و افتاده و خاکسار می باشند. راستگویی و رعایت اخلاق و ادب، و سادگی و پاک دلی و نیک سرشتی از ویژگی های مهم این ایل می باشند. آنها افرادی هستند که در سوار کاری و شکار و تیر انداز ی گرچه در ظاهر برای طوایف و قبایل همجوار خیلی شناخته شده نیستند، ولی در وقت ضرورت آنها با هنر نمایی و عمل گرائیشان درایت خود را به جامعه ی غرب کشور و ایلات ساکن در آن ، خصوصا" زاگرس نشینان اثبات کرده، و گاها" آنها را خوشحال و به تعجب وا می دارند . از سخنوری و قلم و شعر و ادبیات تا پزشکان بزرگی که در جای جای زاگرس و مراکز استانهای بزرگ تحویل جامعه داده اند، همه ی آن افراد تآثیر گذارچه در رده بالای کشوری ، و مجلس شورای اسلامی مانند نماینده ی فعلی کرج ، همگی از دید اهل خرد کتمان نیستند.
کولیوندها مصداق این ضرب المثل هستند که ؛ " زنان گویند و مردان کنند. " یعنی زنان در تبلیغات یا تشر زدن و نهیب زدن به مخاطبشان تهدیدهایی می کنند، ولی ان سخنها کمتر به عمل در می آید ، به طور مثال زنان به فرزندانشان می گویند؛ این خطا را کردی بگذار پدرت بیاید و یا چنان ترا تنبیه کنم ، که مرغان هوا به حالت گریه کنند ، مفهوم آن است که فقط تبلیغ می کند و کمتر به عمل منجر می شود. ولی مردان واقعی کمتر می گویند و بیشتر عمل گرا هستند. در زمان نظرعلی خان طرهانی مسابقه نشانه گداری برای تیر اندازان سیمره و طرهان و یکسری از مناطق پیشکوه و پشتکوه ر ا ترتیب می دهند، در این بین کدخدا بگشیر آمکه یا کدخدا بگشیر یاری از شهرستان سیمره ( دره شهر ) در مسابقه ی تیر اندازی اول می شود، خوانین لر و لکِ حاضر در جلسه و مراسم تیر اندازی، از بزرگان سیمره می پرسند ، این اهل کدام ایل و طایفه بود که همه ی تیر اندازان زبر دست ما راشکست داد؟ بزرگان سیمره می گویند این کدخدا بگشیر فرزند آمکه فرزند یارکه است، که مادرش رنگینه هابیلی از طایفه فرخشه و ایل کولیوند است ، و پدرش از دلفانهای سر ناوه است . با شنیدن این سخن همه خوشحال می شوند و می گویند این فرد از سلسله و دلفان خودمان است.
نمونه ی دیگر مسابقه ی اسب دوانی درحضور ناصرالدین شاه قاجار ، و خوانین پیشکوه و پشتکوه ازجمله والی حسینقلی خان صارم السلطنه و نور محمد خان کولیوند و حاج مقصودعلی سوره میری و ده هانفر از بزرگان و کدخدایان ایلات و طوایف برگزار می شود ، ودر این میان ازبین ده ها سوار کار غزال یا خزئل پسر کوچک نور محمد خان کولیوند است، که در چم جای اردو ، روبری جلگه ی چمکلان و قلعه ی زینل کلانتر از همه ی سوار کاران جلو می زند ، وبرنده می شود ، و قتی برنده مشخص می شود، و به نزد پادشاه شرفیاب می شود، خود نور محمد خان کولیوند باورش نمی شود که نو جوانش شبیه اولین جنگ رستم با افراسیاب چنان درخشیده است، شگفت زده می شود. در اولین نبرد رستم ، وقتی افراسیاب مخفیانه او را می بیند به لشگرش می گوید؛
ندیدی که با گرز سام آمده ست
جوان است و جویای نام آمده ست
تا خزئل ( غزال ) برنده می شود پادشاه ایران می گوید ؛
نژاد از دوکس دارد این نیک پی
ز افراسیاب و زِ کاووس کی
نورمحمدخان کولیوند که دوست داشت پسران بزرگش و یا یکی از فرزندان والی وسایر خوانین پیشکوه و پشتکوه برنده می شد در پاسخ ناصرالدین شاه اهانتی به پسرش غزال می کند ، و شاید برای جلوگیری از خشم بزرگانی که سوار کاران قابلشان برنده نشده است، فوری در پاسخ پادشاه یک بیت شعر هم سراید ، و می گوید قربانت شوم؛
نژاد از دوکس دارد این بدگُهر
زکاسه تراش و زِکولی خر
در اینجا به مادر غزال که سیاه پوست بوده ، اورا به مطرب و

کاووِلی ( کابلی ) های قدیم تشبیه کرده ، و اورا را بد نژاد دانسته است . البته ادبیات محاوره ای آن زمان در دوره قاجار خیلی هجو و تحقیر، وجو د داشته است. نگارنده از طایفه ی شریف و هنرمند لوطی پوزش می طلبد . اما در سخن و گفتگوی آن زمان سخنانشان هم طبقاتی بوده است. وجامعه برمبنای تعلیم و تربیت خان خانی و پادشاهی بوده، لذا گفتگو و بر زبان راندن چنین ادبیاتی رایج و مرسوم بوده است.
در ییلاق و قشلاق ایلات زاگرس نشین به ویژه ایل کولیوند حوادث تلخ و شیرین فراوانی اتفّاق افتاده است چه غارتها توسط سر گردنه گیرها به وقوع پیوسته چه عروسیها و چه مرگها که در مسیر ایل و کوچ اتفاق افتاده است ، و چه میهمان نوازی ها و دوستی ها و برادری ها که در بین مسیر با مردمان مختلف ملاحظه شده است . کولیوند با تحمل سختی های زندگی ییلاق و قشلاق خود را در زمان متحول ساخته و الان فرزندانشان در صحنه های دیگر خدمت رسانی و به حیات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و مذهبی و . . . . . ادامه می دهند. امیداست فراز و نشیبها موجب افزایش تجربه و بالندگی افراد جامعه شود.
نور محمد خان کولیوند در زندگی شخصی فقط به فکر خود نبوده است . ایشان خانی به معنای عدالتخواه و میهمان نواز بوده است مآمن مردم فقیر هم بوده است . سفره داریش طوری بود که به جز زمینهایش نقدینگی خاصی نداشت چند بار به عتبات عالیات رفته بود ، تا امروز وی را کربلایی خطاب می کنند . زیردستان و رعایا را دوست می داشت یکبار و شاید اولین جنگ برادری درسلسله بخاطر قدرت نمایی حسنوندهای خدایی در برابر قیاسوندها به زمینهای آنها که در زیر مجموعه ی نورمحمد خان کولیوند بود ، این شکایت رعایا به خان کولیوند ، تمام کولیوندها و سوره میری ها و اولادها را جمع می کند و آن شب جوانان باچهل جفت گاو و قاطر زمینهای شرق شیخ مکان را شخم می زنند و میمنه و میسره ی این جنگ بدست پیرولی سوره میری و پیرولی اولاد بوده است در آن جنگ سخت گویا دونفر کشته و چند نفر زخمی می شوند . اما خان کولیوند با اقتدار حدود حسنوند با قیاسوندها را چاله هایی پر از زغال می کنند و سر انها را می پوشند. پیرولی سوره میری با اقوام درجه اولش بعدا"به طرهان و الشتر می روند. واسطه ها مراسم خون بس راه می اندازند و مساله حل می شود البته در آن جنگ از گرز و شمشیر و اسپر و تفنگهای آماتور استفاده کردهاند. باشاخ گاو و شاخ بز شیپور جنگ درست کرده بودند و انطور که معمرین می گفتند از دهل هم در جنگ استفاده شده است . نور محمد خان کولیوند فرماندهی نابغه بودند اهل شعر و سخنوری و محبوب دلها بود . یکی از خوانین جز که با خبر می شود خان کولیوند از الشتر به سیمره امده وبازدیدی هم از اقوام شرق دره شهر به عمل می اورد وقتیبه خدمت خان شرفیاب می شود به صمیمی بودن افراد دور و برخان و چگونه گوسفند سربریده اند و بساط چای ومیهمان نوازی بر قرار است رو به خان می کند و می گوید من مثل خروس لاری هستم" پر وپوت" ندارم یعنی شخص دلسوز ندارم من به پای شما نمی رسم شما هم فامیل زیاد داری و هم ترا ازته دل دوست دارند الان با آمدنت منطقه برای دیدارت شلوع شده است.
خان کولیوند اگر اقوام و همنوعانش بعضی وقتها فرمانش را دیر انجام دهند باز ناراحتی و انتقام فیزیکی نم گرفت با درایت همدلی و همخونی را حفط می کرد شاید اواخر عمرش به کدخدا مهره اولاد در چمژاب پیام می فرستد برادر زاده از الشتر امده ام ، بگو بچه ها و جوانان آنجا از چشمه شیرین آنطرف رودخانه ی سیمره برایم چند بار نی بیاورند . جوانها تنبلی می کنند و فرمان خوب اجرا نمی شود مهره با حداقلی از نی به خدمت خان میرسد و می گویدوالله عمو کسی به من گوش. استاد سخن جناب نورمحمد خان شعر هجوی برای اولادها می فرستد و از مهره هم با شعر تشکر و تقدیر می کند . شاید از ان شعرها ولو هجو هم بوده احساس خوشحالی کردند که بزرگشان عیب انها را اشکار کرده است. در هر صورت این الفبایی در مورد این خاندان با فضیلت است که امیدوارم دیگران ان را تکمیل نمایند.
از این خاندان بزرگوار حسینقلی خان و آقایان پرویزی و دیگر بزرگوارانی که بنده اطلاع ندارم انشاء الله در فرصت دیگری معرفی خواهند شد .
شجره ی علی اصعر پرویزی:
ایشان فرزند حاج علی اکبر ( حاج باوه ) فرزند علی اکبر فرزند کریم فرزند نور محمد خان کولیوند.

مرحوم علی پسر ملامنوچهر کولیوند، شاعر پرآوازه لک وپدرمنوچهردوم ( ثانی لرستانی )

پیرجد، آرامستان ملامنوچهرخان کولیوندشاعرپرآوازه لک و تیره های نورمحمدخانی - اسدالهی - فرج الهی

مهندس سامان ( روح الله ) نورمحمدی فرزند یارالله نور محمدی

رضانورمحمدی فرزند عبدالله فرزندنظرعلیخان فرزند تراب فرزند مصطفی قلیخان فرزندصیدمحمدخان ابن نورمحمدخان، قاضی ( مستشار ) دادگاه تجدید نظر استان لرستان

زنده یادحاج رستم نورمحمدی فرزند نقی ( خانه ) فرزند جهانگیرخان فرزند نقی خان فرزندنورمحمد خان رییس سابق آموزش وپرورش الشترودبیردبیرستانها آن شهرستان ساکن شهر الشتر آدم بذله گو حاضر جواب بسیار بامعلومات وپدر آقایان دکتراحمد، ومهندس ناصرو، مسعوددبیربازنشسته می با شند که در آینده بیشتر معرفی خواهد شد.

نفراول از راست حاج رستم نورمحمدی،

افشار نورمحمدی ؛رییس سابق دانشسرای الشتر

Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
کلام آخر:
نور محمد خان کولیوند؛ که متولد سال ۱۲۲۱ ه. ق بود، در سال ۱۲۸۴ هجری قمری از دنیا رفت ، و چشم از جهان فرو بست. گرچه عمرش کم بود ، اما عمرش دارای کیفیت بود، تا آنجا که باغ وقفی برای رعایا و رهگذران داشت. در مشکل ها و در گیری های فامیلی و قبیلگی جانب حق و عدالت را داشت. به قول خودش هرچه داشت، عوامل منزل در دیگ بزرگ می ریخیتند و خلایق و میهمانان و رعایا و اهل خانهاز ان استفاده می کردند . به جمع مال گرایش نداشت ثروتش را در راه سر بلندی ایل و تبار بکار گرفت سالهاست از دنیا رفته است ولی یاد و ردپا و زحمات و رهبری او زبانزد خاص و عام است جسم این مدیر با کفایت و دارای عزت و صلابت توسط فرزندان لایقش به نجف اشرف برده شد، ودر جوار مولایش حضرت علی ( ع ) برای همیشه مسکن گزید. . روحش شاد و یادش گرامی باد.
منابع :
۱ - حیدری ، حجت الله - ایل حسنوند - انتشارات افلاک - سال ۱۳۸۱
۲ - حیدری، حجت الله - تبار شناسی لرستان جلد اول - انتشارات افلاک - سال ۱۳۸۴
۳ - نورمحمدی، منوچهر - دیوان ملا منوچهر خان کولیوند - انتشارات افلاک - سال ۱۳۸۱
۴ - رضایی، علی - ادیبان و سخن سرایان لرستان جلد اول - انتشارات افلاک - سال ۱۳۸۷
۵ - پری، جان ر - کریم خان زند - ترجمه علی محمد ساکی - انتشارات فراز - سال ۱۳۶۵
۶ - غضنفری امرایی ، اسفندیار - گلزار ادب لرستان - انتشارات کاوش - چاپخانه دانش خرم آباد - سال ۱۳۶۴
۷ - مصاحبه با منوچهرنورمحمدی
۸ - مصاحبه با نظام الدین نور محمدی
۹ - مصاحبه با خیرالله نور محمدی

Ahmad Lotfi:
" به یاد پدرم، مرتضی لطفی "

نگارنده : احمد لطفی

مشهدی مرتضی لطفی در سال ۱۳۰۳شمسی، در روستای سوره مهری چمکلان به دنیا آمد . نام مادرش قدم ( قدمخیر ) خدایاری دختر کدخدا خدایار ( گَزُوGazou ) چگنی ، و نام پدرش چراغعلی فرزند لطفعلی فرزند کدخدا حاج مقصودعلی سوره مهری بوده است.
مرتضی لطفی؛ مردی رنجدیده بود، که سختی کشیدن، و یتیمی و یتیم نوازی، و مبارزه با حرف و حرکات نادرست را با تمام وجود حس کرده بود. ایشان کمتر از ۱۶ سال داشت، که پدرش را از دست داد ، و بامادری پیر و دو برادر و یک خواهر کوچکتر از خود ، روح مسئولیت پذیری و نقش پدری را پیش از موعد برای برادران و خواهرش ایفا می کرد . در آن ایام سخت که جنگ جهانی دوم واقع شده بود ، و سختی و فقر درکشور ایران حاکم شده بود، و منطقه ی سیمره در سالهای ۱۳۱۸ شمسی تا ۱۳۲۳ نیز آنطور که معمرین می گفتند، از وضعیت نابسامانی برخوردار بود. این نوجوان یتیم ، با سن کم، باید کشاورزی می کرد ، و برای سوخت تشگاه، و فصل سرما هیزم تهیه می نمود ، و ی برای اعضای خانواده می بایست لباس تهیه می کرد ، و گذشته از آن امرار معاش هم نیاز به در آمدی ولو اندک داشت. بنابراین غیرت و مردانگیش، او را مرد کار و تلاش و تجربه اندوزی کرده بود.
مرتضی لطفی بزرگتر که شد، کارگری در بندر خرمشهر و معامله گری را نیز از ده کوچک غلام آباد آغاز کرد . بعد در پلدختر مغازه داری نمود ، اما شرایط اجتماعی آن زمان اجازه نمی داد که به کلی به خرمشهر یا پلدختر برود. وی با ماندن در روستا و کشاورزی و دامداری برای برادرانش نیز زن گرفت. و در سال ۱۳۲۵ شمسی با خانم طلا دختر کربلایی کریم عبدالشه ازدواج کرد و حاصل این ازدواج ۵ پسر و دو دختر بود .
ایشان در دهه ی چهل شمسی با افکار نویی که داشت، منزل و حیاط آبرومندی در سطح روستای غلام آباد ایجاد کرد . بعد هم در شهرستان تازه تآسیس دره شهر ، که در سال ۱۳۴۵ به لحاظ سیاسی تبدیل به شهرستان شده بود ، زمین مسکونی خرید. سه تا از فرزندان خود را به آموزش و پرورش جدید سپرد ، درحق آنها پدری و مادری نمودند. بامغازه ی کوچکی که در شهر ایجاد کرد، فرزندانش را به جایی رسانید که برای ادامه تحصیل آنها را به خرمشهر بردند ، آنها دیپلم طبیعی ( تجربی ) را در آن شهرگرفتند، و بعداز چند سال محمد و احمد لطفی دبیر شدند، و علی اکبر لطفی نیز مهندس شد .
و ی در سال ۱۳۵۹ طعم مرگ زمینی را چشید و به دیار حق شتافت . عمر کمی نمود، ولی همان عمر کم با کیفیت بود ، زیرا به دیگران و اقوام کمک می کرد . سر رشته در بنایی و کشاورزی داشت ، و به مسائل روز و تغییرات اجتماعی و سیاسی زمانش آگاه و بصیرت داشت. وی در منزلش و حواشی روستا درخت غرس نمود. و اولین فردی که سرویس بهداشتی را در روستا ایجاد کرد تا زندگی ایلیاتی و فضای باز کوچروی به محیط روستایی و نوگرایی و رفتار مدنی کم کم ایجاد شود.

تصویر سمت چپ، کدخدا علی مقصودی سوره مهری از بزرگان سیمره،

مشهدی مرتضی لطفی، با پسرعمویش کدخدا علی مقصودی ( متوفی به سال ۱۳۴۷ ) همکاری می کرد . تا آنجا که کدخدا علی مقصودی، بر اثر درایت و رهبری ای که داشت، و کمک اقوامی مانند مرتضی لطفی، بهترین کدخدای سیمره شناخته شد. البته همه ی افراد آبادی سوره مهری در حد توانشان کدخدا علی را یاری می دادند. ولی نقش مرحوم مرتضی لطفی در برخی امور پر رنگتر بوده است، ازجمله؛ در تحویل گرفتن قباله ی زمینهای کشاورزی روستای غلام آباد، از ثبت اسناد شماره ۸ خرم اباد ، که با امضاء و اثر انگشت وی و کدخدا علی مقصودی بوده است. همچنین مرتصی لطفی ، در تقسیم اراضی روستا، باطناب و سررشته ای که داشت، زمینهای پدری خانوارهای روستای غلام آباد را به کمک کدخدا علی مقصودی، بطور عادلانه تقسیم کردند.
وی تا آنجایی که می توانست ، در سایر امور کدخدا را یاری می کرد. در تقسیم زمینها همه ی سی خانوار سوره مهری زمینهایشان را بطور تفکیکی تحویل گرفتند. آنطور که نگارنده، از کربلایی محمود محمد زاده شنیده است، ایشان گفت؛ به چشم خود دیدم که تمام زمینها را مرتضی لطفی با تدبیری که داشت ، زمینهای مرغوب و غیر مرغوب را عادلانه باهم جفت و جور می کرد.
ایشان مرد کار و زحمت بود و برای آبادانی و سربلندی روستا همکاری فراوان نمود، و نهایت در ۱۹ دی سال ۱۳۵۹ چهره در نقاب خاک کشید. و مردم بسیاری در تشییع جنازه اش شرکت کردند. روحش شاد و گرامی باد.
به تاریخ: ۱۳۹۷/۱/۱۵

Ahmad Lotfi:
" مختصری در معرفی ایل سوره میری "

ایل سوره میری�یا�سرخه مهری�یکی از ایلات لک با داشتن تیره ها و طوایف و شاخه هایی از مردم کرد و لر ساکن غرب و جنوب غرب�ایران�و بخش هایی از شرق�عراق�است. [۱] البته برخی هم سوره میری های ساسانی را به خاطر همجواری و خویشاوندی با اکراد ، آنها را کُرد می دانند . در سیصد سال اخیر هم و عموم مردم سوره میری در مناطق سیمره و دره شهر و رومشگان و خرم آباد و اندیمشک و الشتر و نور آباد و برخی از روستاهای نهاوند، ایل سوره میری را جزو ایل کولیوند می دانند.
سوره میری ها گذشته از زبان لکی و فارسی و کردی ، با گویشهای ترکی و لری و سایر زبانها و گو یشهایی که سوره میری ها با آن ایلات و استانهاو حتا کشورهای دیگر زندگی می نمایند ، به شیوه ی آنها سخن می گویند.

سکونتگاه:

سوره میری ها در بخش هایی از استان همدان، لرستان، ایلام و کرمانشاه و خوزستان در ایران و خانقین و بغدادو. . . در عراق پراکنده هستند. [۱]در دوره حکومت کریم خان زند عده ای از سوره میری ها در استان فارس ساکن شدند. [۱]�هنری راولینسون�در سال ۱۸۳۶ میلادی جمعیت این ایل را ۲۰۰ خانوار و سکونتگاه آنها را اطراف کوه های هلیلان معرفی می کند. [۱]

طوایف ایل عبارتند از:[1]
طایفه پنج ستونی�ساکن استان ایلام
برخی از طوایف دهلران و شهرستان مهران مانند میمه ای، ملکشاهی و زرین آبادی ها
طایفه مه میه وند
طایفه قطبین
طایفه بازگیر، تیره خربزانی
طوایف عالی بدره ای
طایفهٔ لشگری شهرستان سلسله استان لرستان
مومیوند ( از طایفه لشگری ) مستقر در نهاوند
سورمیلی یا سرومیلی های مهاجر به روستای الوند کمر نهاوند که کمتر از یک قرن پیش با صدور شناسنامه صاحب اسم فامیل جدید شدند
تاریخچهایل کولیوند:
ایل سوره میری ( سرخه مهری ) از ایل های قدیمی اند که قرن ها پیش در مناطقی از استان ایلام تا محدوده ای از عراق می زیسته اند. اصل و نسب این طایفه از ۱۲ قرن پیش به شیعه روی آوردند و حب علی و فرزندانش را در دل پروراندند. در روایات گوناگونی نقل شده است که بقایای این ایل هنوز در قالب تیره های پراکنده در برخی از نقاط غرب کشور حیات دارند. یادآوری می شود که لکها ولرها چون دیگر ایرانیان با پذیرفتن اسلام بخشی از فرهنگ باستانی نیاکان خود را که وابسته به کیش زردشتی بود تغییر دادند. با این حال زبان و بعضی از جنبه های فرهنگی قدیم را نگه داشتند.
آنچه در پی می آید مقاله ای است به قلم احمد لطفی که وضعیت ایل سرخه مهری را در درازنای تاریخ به اختصار مورد بررسی قرار داده است. و این مقاله در شماره ی ۲۰۰ کیهان فرهنگی در سال ۱۳۸۲ چاپ شده است. واکنون با مختصر ویرایشی برای خوانندگان ارائه می گردد.
ایل یا طایفه �سوره میری� ( سرخه مهری ) یکی از طوایف قدیمی ایران در غرب کشور است که سرگذشتی عجیب با نقل و قول های فراوان دارد. اگر بگوییم ایلی پراکنده با زیرمجموعه های نامشخص است شاید چندان بیراهه نگفته باشیم.
زیرا این ایل قدیمی ریشه دار و پراکنده است که به عللی سیاسی اجتماعی و فرهنگی برای بقاء خویش در دسته های کوچک زیسته اند و در هر منطقه ( شهر - روستا - عشایر ) حداقل سی و حداکثر صد خانواری زندگی روزمره خود را دنبال کرده اند. بعضی می گویند افرادی انقلابی بوده اند که در اثر اعتراض به طواغیت بخصوص در عصر والیان پیشکوه و پشتکوه متواری شده اند. در هر صورت این ایل در نهاوند ( منطقه حمیدوند ) کوهدشت ( تنگه سیآو ( woaiS ) لرستان ( الشتر حواشی نورآباد ) دره شهر اسلام آباد غرب و نور اباد، گیلانغرب ایلام چمچمال و حواشی کرمانشاه خانقین عراق زرباطیه علی غربی و علی شرقی عراق و حتی از دوران کریمخان زند جمعی از آنها در فسای شیراز و حواشی خوزستان پراکنده هستند.
وجه تسمیه سرخه مهری :
۱ - سرخه مهری را از آن جهت سوره میری ( سوره مهری و سوره مهدی ) گفته اند زیرا اولین کسانی اند که به مذهب تشیع گرایش یافتند و گسترش تشیع علوی در غرب کشور از درویشگری و دوستی اهل بیت چنان مردمی بوده است که در بین عوام و خواص شدت یافته اند. به طوری که تا امروز عده ای از دراویش بابا بزرگ سید ابراهیم بن موسی کاظم ( ع ) هنوز گرزکل ( ezrog elak ) بابا بزرگ را در منزل خویش نگهداری می کرده اند و مردم روستای سرخه مهری در دره شهر هم تا حدود پنجاه سال پیش نیز همین رسم را در نگهداری گرز سفید رنگ که مظهری از هواداری آن امامزاده بزرگ بوده است پاس داشته اند.

سرخه مهری را به این جهت سوره مهری نامیده اند که جد این مردم از زرخریدان و غلامان و تابعان دوآتشه و سرسخت حضرت امامزاده سید ابراهیم بن موسی الکاظم مشهور به بابا بزرگ بوده اند. مرقد مطهر این امامزاده که به پیر و مراد سوره مهری معروف است در روستای تشکن ( nekhsaT ) نورآباد لرستان واقع شده است و به قول راولینسون؛ در شمال شرقی کوه باوالین ( nilawaB ) دره ای است که مقبره بابا بزرگ در آن واقع است و آن را مقدس ترین نقطه لرستان دانسته اند و سندی دیگر برآمد

ن سید ابراهیم بن موسی کاظم به منطقه پشتکوه این است که دراویش این طایفه اشعاری دارند و می گویند:
یا بابای بزرگ یا شای دالاهو
برام چیه جنگ زوربیته بازو
ترجمه:
ای بابابزرگ ( سید ابراهیم ) ای پادشاه کوه ( منطقه ) دالاهو[در ایلام]برادرم رفته برای جنگ زور بده به بازویش

یا بابا بزرگ! بزرگ پیرل
برس و داد ژار و فقیرل
ترجمه:
ای بابا بزرگ بزرگ پیرها و امامزاده ها به فریاد افراد فقیر و مسکین برس

یا بابای هنای یه دلیای نیله
مسلمان ژدس کافر ذلیله
ترجمه:
یا بابا بزرگ! صدای مرا بشنو این دریا و آب نیل است ( که سپاه اسلام در حال جنگ است ) مسلمانها از دست کافرها ذلیل هستند ( خودت آن ها را یاری بده ) .

۷. پا بنه رکا و اسب سفیدت

و حرکت بکه له مأوای زیدت

ترجمه:
پا را در رکاب اسب سفید قرار بده و حرکت کن از جایگاهی که زندگی می کنی.

۸. برگ نورانی بکیش تو ای سر

موجز بنما تو چی موجز حیدر

ترجمه:
لباس عبا و پرده نورانی و پر فضیلت خویش را به سر بکش و ( به میدان بشتاب ) و معجزه و کرامت بنما همانند معجزه و کرامت حیدر ( حضرت علی )

۹. یا بابای هانای سرکشتی نشین

بزرگ هر و دَس ای دشمن بشین

ترجمه:
ای بابا بزرگ! فریاد مرا بشنو ای کسی که در تشکن ( و کوهی که کشتی نوح در آن جای گرفته است ) نشسته ای و قرار داری!

ای بابا بزرگ! ( ما از دست دشمنان ذلیل و اسلحه ای نداریم ) تو با دست هم که شده بر دشمن حمله ور شو ( و حق ما را بگیر ) .


۳ - نقل قول پیرمردهای طایفه سرخه مهری ساکن دره شهر:این طایفه که از نسل نوروز علی سرخه مهری به حساب می آیند، از اواخر قرن یازدهم هـ. ق یا اوایل قرن دوازدهم هـ. ق بر اثر جور والیان یا اختلافی که در منطقه پشتکوه ایجاد شده بود به منطقه سیمره آمدند آنها بر طبق اقوال گذشته داستانی را نقل می کنند که سرخه مهری ها از نوادگان بهرام گور بود. در زمان سید ابراهیم بن موسی کاظم یعنی در قرن دوم هـ ق پسر یک پیرزنی در منطقه پشتکوه ( جبل - یا زرین آباد ) زندگی می کرده است که سپاه عباسی او را به اسارت می گیرند از آن جا که این مادر و پسر از مریدان سید ابراهیم بن موسی کاظم بوده اند؛ پیرزن استغاثه به امامزاده ابراهیم می آورد او نیز در منطقه پاچین ( ماژین یا ماجین ) با اردوی سپاه عباسی به شکل و شمایل تاجران برخورد می کند و پسر این پیرزن را با زر سرخ می خرد از آن تاریخ به بعد به این ها سرخ مهری می گویند که ما در این جا به ذکر دو قول بسنده می کنیم:

الف ) چون این پسر و نوادگانش از علویان دو آتشه و متعصب به حساب می آمده و بعداً اعقاب او از منتظران حضرت مهدی بوده اند آنها را سرخ مهدی با معرب شده سرخ مهری نامیده اند.

ب ) قول دیگر:چون مادرش مهری بوده است گفته اند سرخه پسر مهری که این نیز قابل تأمل است ولی قول اولی صادق تر است.

بنابراین از همان زمان آن جوان و مادرش به آیین تشیع مشرف می شوند و شدیداً به آل علی گرایش پیدا می کنند. اینان آنچنان در علم تشیع و تعلیمات سید ابراهیم فرزند موسی الکاظم ( ع ) غرق می شوند که گویا پا در جای پای بزرگان گذاشته اند. ود این راه جدشان سوره میر در امر دین جزو قدیسان و عرفا قرار گرفته و احتمال می رود همین شهره میر ، قبر سوره میر باشد ( الله اعلم بالصواب )

اشتیاق و علاقه مندی شان به آل علی ( ع ) آنان را به سرخ و آتشین در مهر علی ( ع ) معروف می گرداند و به زبان محلی چنین طایفه و ایلی که عشق فراوان به آل علی ( ع ) دارند به سور مهر علی مشهورند.

به طور قطع و یقین می توان گفت که ایل یا طایفه سرخ مهری حداقل یکهزار و دویست سال است که شیعه اند و جزو اولین دراویش و هواداران آل علی ( ع ) هستند.

آنچه از داستان ریش سفیدان سرخ مهری برمی آید این است که این فرد و اقوامش توسط حضرت امامزاده سید ابراهیم ( بابابزرگ ) به آیین تشیع مشرف شده اند و این طایفه یا ایل به خاطر آشنایی با تفکر شیعی در مقابل ستمگران ایستادگی کرده اند و سپس پراکنده شده اند یا دست به مهاجرت زده اند.

طبق گفتار جعفر خیتال نویسنده ایلامی و همچنین با توجه به کتاب �ایلام و تمدن دیرینه� به قلم آقای ایرج افشار سیستانی حاکمان اواخر صفویه و اوایل زندیه نهایت ستم را بر ساکنان پشتکوه ایلام روا می دارند و در دوران شاه وردیخان دوم و پسرش اسماعیل خان والی نیز بعضی ایلات و طوایف انقلابی متواری می شوند. یا آنچنان که علی محمد ساکی در کتاب �جغرافیا و تاریخ لرستان� نوشته است: �اسماعیل خان والی، مردی بی باک - تندخو و شجاع بود در زمان او برخی از طایفه ها از این منطقه کوچ کردند از جمله طایفه دلفان که در اثر بدرفتاری پسران او لرستان را ترک گفتند و به چمچمال رفتند. � ( ساکی ص ۳۰۵ )

اصل و نسب سرخه مهری ها:
عده ای می گویند؛ �سوره میری� از نوادگان �سری گری� یا سنباد از فرزندان بهرام گور ساسانی بوده اند و از آنجا که اینها قبلاً مهر و آناهیتا را پرستش می کرده اند به این نام ملقب شده اند.
برخی نیز آنها را از نسل بهرام فرزند یزدگرد سوم می

دانند ، و سایر ایلات ساسانی آنها را به صورت مخفیانه در بین خودشان حمایت کردند، تا ازبین نروند ونسل وی به عنوان آخرین پادشاه ساسانی از بین نرود .
در یک بررسی که دربین مردم الشتر داشتم فردی از روستای کهریز نزدیک بتکی برایم تعریف کرد، فردی خردمند و باسواد که اکثر قباله ها را ایشان

می نوشته ، فرموده است سله و سوره برادر بوده اند . سله و بعدا" سله سله یا سلیمان یاسلسال جد طوایف و ایلات سلسله بوده است ولی سوره جد سرخه مهری ها و طوایف زیر مجموعه اش به نطر می رسد سخن گلمحمد نورمحمدی از نوادگان نورمحمدخان کولیوند حرف اول و آخر را زده است، وبه همین دلیل است که سلسله و دلفان برادرند . زیرا سوره میری و تیره ها و طوایفش مانند سهرانی ها ، کاکاوندها ، ریزه وندها و چمکلانیهای وراینه و سورمیلیها و شهرانیها و ذوالفقاریهای حواشی نهاوند و عالی ویها و هلوشی ها و هلسم ها هلشی ها و مار گیرها و. . . همانه بدوشها و ملکشاهی ها و ویسها و. . . . و جلالوندها و کاکاوندها و مومه وندها و میربگها وشاهی وندها و ایتوندها و آزادبختها و لروندها وآدینه وندها و سوره میریهای عراق و خانقین و گیلانغرب و خوزستان و فارس و بختیاری و آنها که محقق نمی داند، همه وابسته به این ایل باستانی سوره میری هستند، و واقعا" با کولیوندها و قیاسوندها و حسنوندها و یوسفوندها و ترکاشوندها و بالاوندها و بالوی ها و بایه وندها و. . . . و طوایف دیگری که نگارنده، نمی داند برادرو پسر عمو هستند.
بعضی هم گفته اند:جد بزرگ این ایل سرخه ( سوره ) و نام مادرش مهری بوده است. به این دلیل این مرد به نام مادرش مشهور شده است؛ یعنی سوره ای ( سرخه ای ) که پسر مهری است و در زبان محلی لکی �سوره ( سرخ ) کار مهری� یا در بین حسنوندها هنوز خیلی از افراد به نام مادرانشان مشهور هستند.

بعضی نیز سرخه مهری ها را از نوادگان سرخاب عیار یا از بنی عیار یا از حاکمان و بزرگان آل حسنویه که قبل از اتابکان در منطقه پشتکوه دارای قدرت بوده اند منتسب می دانند زیرا آل حسنویه و بنی عیار نیز از حاکمان شیعه در منطقه بوده اند. از طرفی هم به خاطر همین بزرگ زاده بودن آنها را در پشتکوه ایلام سایه میری یا سوره میری نامیده اند چون لقب میر در پشتکوه و بخصوص زرین آباد ایلام و مهران به منزله رئیس یا بزرگ است.

خیتال نیز در کتاب �اقوالی دربارهٔ ایلات و عشایر استان ایلام� نوشته است:تیره های اصلی یا ( محور ) در رأس آنها را، میر یا رئیس که برخی از عشایر می گویند در طایفه وجود داشته که بعداً به توشمال تبدیل شده است.

جایگاه اصلی سرخه مهری ها:

آنچه مسلم است جایگاه اصلی آنها در استان ایلام شرق عراق و پشتکوه ایلام و حوالی استان های خوزستان - کرمانشاه و همدان و لرستان بوده است که در اثر ظلم های بعضی حکام محلی و از طرفی نیز چون این ( طایفه ) یا ایل مردمی متهور و عدالتخواه بوده اند زیر بار زور نرفته و برای نجات از خشم ظالمان در نقاط گوناگون به صورت دستجات کوچک پراکنده شده اند. البته در نبرد با قزلباش و طرفداری از کریمخان زند باعث انتقام صفویه و بعد قاجاریه از این ایل شجاع شده است . این ایل در چهارصدسال اخیر به صورت دستجات کوچک دربین طوایف کولیوند و یک طایفه هم در بین حسنوندها و بقیه سرزمین دلفان را که ملک آباء و اجدادیشان بوده ، طوایف لشگری به انضمام کاکاوند و میربگ و مومه وند و ایتیوند، و شاهیوند و آزادبخت و مهکی و ملکشاهی و نورعالی وآدینه وند و بلوران که خاستگاه شاه خوشین و اولین کتابت بعد از اسلام در قرن سوم ه. ق در همین بلوران گویا بدست امده است ( نگارنده آن را از سعید لرستانی که خودش مطالعه کرده بود، شنیدم )

برای تأیید این مطلب جعفر خیتال گفته است: سوره میری ها طایفه ای از سکنه بسیار قدیم در سرزمین پشتکوه ایلام اند که در گذشته ها از قدیم در مناطق زرین آباد - ایلام تا حدود شهر زرباطیه ، کوت و اماره و بدره وخانقین عراق سکونت داشته اند ولی به مرور زمان منقرض شده و ( به صورت دستجات پراکنده ) در ایلام و ( دره شهر و کوهدشت لرستان - فساء شیراز نهاوند و حرصین و چمچمال و الشتر اسلام آباد غرب و کرمانشاه ) زندگی می کنند. ( * )

علل انقراض ایل سوره میری:

گرچه لفظ انقراض صحیح نیست و لفظ پراکنده مناسبت تر است اما آقای جعفر خیتال علل انقراض ایل سوره میری را اینطور شرح می دهد: �احتمال می رود علت انقراض این طایفه بسیار قدیم مانند ریزه وند همان مخالفت و عدم اطاعت از والی های پشتکوه یا عدم پرداخت مالیات که منجر به پراکندگی یا مهاجرت شده است باشد. چون مردم زرین آباد معترفند تمام زمین های این منطقه متعلق به طایفه سوره میری بوده که عده ای از مردم میمه نیز از همین نسل است. ( ** )

همچنین سر هنری راولینسون سرخامری ( سرخه مهری ها ) را به نقل از میرزا بزرگ مباشر والی جزو طوایف وابسته هلیلانی آورده که در آن زمان ( ۱۸۳۶ میلادی ) دویست خانوار بوده و در اطراف کوه های هلیلان سکونت داشته و مبلغ

پانصد تومان مالیات سهم سرخه مهری ها ( سرخامری ) بوده است. البته این طوایف ( عثمانوند جلالوند داچیوند و بالاوند و سرخامری ) در آن زمان جزو کرمانشاه بوده اند. پانصد سرباز پیاده نظام در خدمت حاکم آنجا داشته اند. ناگفته نماند اگر بالاوند را هم که از نسل بهرام گور هستند جزو ایل پراکنده سرخ

ه مهری به حساب آیند و به جمعیت سرخه مهری ها اضافه کنیم در مجموع سیصد خانوار بوده اند.

دیدگاه ید اله خان علوی دربارهٔ پراکندگی سرخه مهری ها:

آنچه از ملاقات فروردین ماه سال ۱۳۷۱ شمسی اینجانب ( نگارنده ) با یدالله خان پسر غلامرضا خان پسر حسینقلی خان والی پشتکوه برمی آید:اکثر زمین های سرخه مهری ها را جدم نامبرده به نام حسن خان والی از بزرگان سرخه مهری خریداری [ به زور غصب]کرده و قواله آنها نیز موجود است. از طرفی نیز یکی از بزرگان سرخه مهری به نام نوروز ( نوروزعلی ) پسر کلبعلی خان که جد دو تیره یا دودمان[حسین و حسن]که در دره شهر و حواشی ایلام ( چالسرا وبانقلان و . . . ) زندگی می کنند در سال ۱۱۰۰ هـ. ق یا ۹۵۰ ه. ق به بعِد ، مقبره امامزاده ناصر الدین ( معروف به ناصر جن گیر ) در حواشی پهله زرین آباد، از توابع شهرستان دهلران تعمیر و تجدید بنا کرده است. وی ( یداله خان علوی ) می گوید:خودش سنگ نبشته ای مربوط به تعمیر این امامزاده توسط نوروز سرخه مهری را دیده و خوانده است. البته در سال ۱۳۷۲ ش برای زیارت امامزاده ناصر الدین به زرین آباد رفتم به علت بازسازی و نوسازی آن مکان مقدس نتوانستم آن سنگ نبشته را پیدا کنم. یدالله خان والی دربارهٔ پراکندگی طایفه سرخه مهری می گفت: �سرخه مهری ها طایفه ای بزرگ در پشتکوه ایلام و لرستان بودند که نزاع خونین در بین آنها پیش آمد و در اثر این اختلافات مهاجرت کردند.

طوایف و تیره های وابسته به ایل سوره مهری ( سرخه مهری ) ؛ �ریزه وند� �عالیبیگی� و �سوره میری� از قدیمی ترین ساکنان ایلام و پشتکوه بوده اند که شواهد عینی و تاریخی حکایت از قدمت سرخه مهری ها بر سایر طوایف دارد. تا آنجا که در یک سنگ نبشته در مسیر رودخانه چنگوله حواشی مرز ایران و عراق آسیایی متعلق به شخص با فامیلی ریزه بند ( ریزه وند ) بود و خود را متعلق به طایفه سرخه مهری دانسته است. به طور خلاصه طوایف و تیره های وابسته به ایل سرخه مهری عبارتند از:

طایفه ملخطاوی:این طایفه از طوایف قدیم ساکن مهران محسوب می شود و تیره ناصر که قدیمی ترین تیره ساکن مهران به حساب می آید از طایفه سرخه مهری است که در منطقه سکونت داشته اند.

طایفه پنج ستونی:که شامل دو تیره پنج ستونی و کلاه پهن است. بسیاری از ساکنان روستاهای چالسرا مهدی آباد با نقلان هفت چشمه فاطمیه از توابع ایلام و چماب لوزن از توابع بخش صالح آباد از همین ایل قدیمی به حساب می آیند.

بسیاری از طوایف دهلران و مهران بخصوص ملکشاهی و میمه ای و زرین آبادی های غیر سید اکثراً از نسل ساسانیان - بهرام گور - بوده اند و سرخه مهری ( سوره میری ) هستند که امروزه در قالب تیره های کاوری، میمه ای و باپیروند و… وجود دارند. برای تأیید چنان مطلبی به آثار باستانی پشتکوه بخصوص قلعه فرود قلعه ماشاب ( bahsaM ) و قلعه شهاق ( hkahS ) -
تپه گریرون ردپا داشته است . روستای محمدعلی آباد الشتر وابسته به ممدالی ( محمد علی ) سوره میری پسر حاج مقصود علی سوره میری بوده است.

دلیل دیگر ایرانی الاصل بودن چنان منطقه ای است که در همان اوایل اسلام با وجود تبلیغات بنی امیه و بنی عباس این مردم تیزهوش ایرانی توانسته اند به تشیع که مولود طبیعی اسلام است گرایش پیدا کنند و به حقانیت اهل بیت ( ع ) پی ببرند. در حالی که خیلی از مردمان معاصر آنها در منطقه عرب و عجم از تشخیص چنان مهمی عاجز بوده اند.

۴ - از طایفه مه میه وند ( haM haim dnaw ) تیره کاکاعلی از سرخه مهری اند. تیره ایسوند و باپیروند و مارگیر هم احتمالا" سوره مبری باشند.

همچنین جماعتی از اکراد ( احتمالا ساسانی ) به خاطر شیعه بودن آنها و علاقه شدید به اهل بیت معروف به کردعلی ( کردلی ) بوده اند.

طایفه قطبین از جمله تیره های قطب الدین و خلیل بخصوص تیره فرعی �میا� ( aiM ) و اصل تیره نوری ( سند ) نیز از طایفه سرخه مهری ( سوره میری ) اند.

طایفه میمه و تیره های آن هواس و ملیک و آدینه و قوای ( قرجه ) از سرخه مهری هایند که لک میر و سایه میر و کاکعلی و برامسین همه از زیر مجموعه های این ایل به حساب می آیند.

طایفه بازگیر - تیره خربزانی که این تیره هم شامل تخمه های قربانی، مهرابی و عیدی است و از بومی های قدیم منطقه اند که در گذشته جز طایفه شهریاروندیاشهلاروند ( dnavralhahS ) بوده و در اصل از اعقاب طایفه ( ایل ) سرخه مهری هستند.

طوایف عالی بدره ای - طایفه مغیله ( مغیره ) و طایفه سنل ( سنلی ) و طایفه با طولی عده ای گفته اند جزء طوایف گلال زیری ( yerezlaleG ) و عده ای معتقدند در اصل از نسل سرخه مهری اند.

بسیاری از تیره های ملکشاهی و بومیان قدیمی آن از نسل سوره میری ها هستند و شاید تا

امروز نیز قرابت فامیلی بین آنها با طوایف منسوب به سرخه مهری ریشه در همان نیای مشترک دارند. گرچه افراد مهاجر هم در بدنه ایل از اطراف یا نقاط دوردست آمده باشند.

جمعی از تیره های ملکشاهی از جمله کلاه پهن که لقب کلبعلی خان سوره میری بوده ، و ایوشه، خیرشه و ساده میری و هنبانه بدوش و گرزینوند و باولک و گلگه و جمعه و خمیس احتمالاً از ایل سرخه مهری هستند.

اصل تیره شرف که از شوهان محسوب می شود از تیره های قدیم مادر ملک اند از بومی های منطقه به شمار می آیند و از نسل سوره میری ها هستند و بعضی معتقدند از نسل ساسانیان اند.
در پهله زرین آباد اجداد قطب الدین ها و نوروزوندها را مالکان قدیمی و صاحب پشتکوه می نامند ( الله اعلم )

در چمچال کرمانشاه و ( چال زورد ) و محمودآباد اعقاب سرخه مهری هستند.

در روستای ورینه ( haniraW ) از منطقه حمیدوند و در نهاوند فامیلی سوره مهری و شهرانی و سهرانی و زرینی ، وسور میلی که امروزه جمعی از آنها در خاک سفید تهران زندگی می کنند باز هم از ایل سرخه مهری اند.

سرمیلی یا سرومیلی های مهاجر به روستای الوند کمر نهاوند که تا کمتر از یک قرن پیش همچنان به همان نام فامیلی شناخته می شدند اما به واسطه اخذ شناسنامه و اجبار به انتخاب نام فامیل جدید برای جلوگیری از گسترش و قدرت گیری طوایف به خاندان ها و خانواده های کوچکتر با اسم فامیل جدید تقسیم شدند.

( * ) گرزکل:چوبی سفید به صورت گرز که سری پهن و گرد از جنس درخت بلوط زالزاک یا ارجن ( nagrA ) ساخته می شده است. سرخه مهری ها برای این گرز سفید کرامتی مانند عصای موسی قائلند زیرا این گرز در دست امامزاده مبدل به مار سفید یا افعی یا اژدها می شده است.

( ** ) اصل طایفه بالاوندی ها در روستای دول گلاب بدره از توابع شهرستان دره شهر است. آنها گرچه جزو طایفه هیندمینی به حساب آمده اند؛ ولی در اصل از تیره های قدیمی و بومی منطقه و از اعقاب طوایف ساسانی در تنگه �دربند� هستند و بعضی معتقدند که از نسل بهرام گور و به احتمال قوی دارای آیین زرتشتی بوده اند.

۱۴ - طایفه لشگری شهرستان سلسله که هم اکنون اکثراً با فامیلی اسدالهی در آن منطقه زندگی می کنند. از بزرگان این طایفه کشکول، برانازار، اسدخان، یوسف خان و… هستند

منابع

۱ - �سفرنامه راولینسون� ( از سرپل ذهاب تا خوزستان ) . ترجمه سکندر امان اللهی - صص ۱۴۳ ۱۵۲.

۲ - �اقوال و روایات دربارهٔ ایلات عشایر استان ایلام� جعفر خیتال صفحات ۱۵۴ ۱۵۷ ۱۵۸ ۱۸۲ ۲۰۷ ۲۵۶ و۲
منبع:پایگاه فرهنگی لر ویر و کیهان فرهنگی بعد از ویرایش جدید

Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
"حکومت پول بجای حاکمیت قانون"
گرد آورنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه

مقدمه:
سالهاپیش در روستایمان پیرمردی خوش سخن، برای جمعی سخن می گفت بنده هم در حلقه ی درس شفاهی و ارادتش بودم، ایشان داستانی شفاهی که از بزرگترها شنیده بود، نقل کرد که به یک پیشگویی از حضرت پیامبر ( ص ) شباهت دارد، آن پیرمرد نقل کرد؛ در زمان پیامبر ( ص ) از ان حضرت پرسید ، یا رسول الله ما هر مشکلی و یا دعوایی داشته باشیم با وجود نصیحت و قضاوت شما حل می شود اگر شما نباشید مردم چگونه دعاوی و مشکلات خود را حل وفصل میکنند، حصرت فرمود باقسم خوردن به قرآن یا آنچه در بطن قرآن هست مشکل حقوقی آنها راحل می کند ، آن فرد پرشید اگر مردم به قرآن معتقد نباشند ، تکلیف چیست؟ آن حصرت فرمود ؛ ان زمان عزیزالله مشکل را حل می کند ، پرسشگر پرسید عزیزالله چیست فرمود درهم و دینار ( پول ) نتیجه ی سخن آن بوده مردم تادر محضر پیامبرند برای رفع مشکلشان از رسول الله بعد از مرگش کتاب الله و نهایت از عزیزالله یا پول مشکلاتشان را حل می کنند.
بعد از گذشت روزگار؛دنیای استکباری حکومت پول ( ploutocratie ) را جانشین حکومت قانون نمود ، دستاورد بورژوازی ، به سیستم سرمایه داری مُبَدل گردید؛و سرمایه داری به جای آزادی، یک نوع بردگی جدید، بردگی در مقابل دلار. . . و پول. . را باخود به همراه آورد. بجای مساوات ، اختلاف فاحش طبقاتی، امتیازات شوم طبقه حاکمه و محرومیت طبقات ضعیف و آسیب پذیر ، بجای سعادت و برخورداری از حداکثر رفاه و آسایش بود ، از آثار عملکرد استکبار جهانی، جنگ، بحران، بیکاری ، اضطراب، یآس و ناامیدی، و. . . همه مشکلات و جنایاتی که انجام داده اند، ظلمهای فراعنه و قیصرها و سلاطین در مقابل ستمگری آنها خیلی کمتر جلوه می نماید امروزه آدم کشی ، ترور ، تجاوز ، زن و کودک کشی و به خاک و خون کشیدن افراد بیگناه و دخالت بیجا در امور کشورهاو. . . همه از آثار شوم مستکبران و زیاده خواهان عالم است. امید است حکومت عدل مهدی موعود ظهور یابد ودست متجاوزان را با سپاه جرارش از سر موحدان و مظلومان عالم کوتاه نماید.
[ اقتباس از مقاله دموکراسی، کتاب چند مسئله اجتماعی و مطالعات نویسنده]

Ahmad Lotfi:
"دوران گذار اجتماعی ایل کولیوند"
گرد آورنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه


ایلات سلسله به ویژه ایل کولیوند، از قدیم با تمام مایملکشان، در دل کوههای گرین و کبیرکوه و سایر کوه های زاگرس گله داری و باهمدیگر و با سایرطوایف تشریک مساعی داشته اند. آنها در مراسم شادی و شیون ، در جشنها، و در سوگواریها چه تلاشها و تجاربی را در حافظه و عملکرد تاریخی خویش به ودیعه و یادگار گذاشته اند. ایلات و عشایر ما چه دشمنی ها و کینه هایی را به صلح و ثبات و دوستی و همکاری مُبَدل کرده اند . و گاهی نیز درگیری های برادری، بین ایلات و طوایف سر می گرفت ، و برخی رسوم غلط طایفه ای از جمله انتقام و تداوم جنگ وستیزه دربین آنها شکل می گرفت ، وجوامع روستایی و عشایری ما را با مشکلات زندگی و سختی ها و دلمشغولیهایی مواجه می کرد. در این راستا ایل کولیوند، در مقایسه، باسایر ایلات کشور از درگیری و خشونت و آدم کشی و سرگردنه گرفتن و احیانا" دزدی و سایر آسیبها ی اجتماعی و روحی روند بالایی نداشته است، و به عبارت امروزی کجروی و نابهنجاریهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و مذهبی ایل کولیوند ، با توجه به جمعیتش نسبت به چنین ویژگی هایی در سطح جامعه، کمتر است.
طایفه ی فرخشاه ( فرخشه ) هم گرچه از داشتن چنین مشکلاتی بی نصیب نبوده، و بدیهی است، که عاقبتِ هر تخاصم و درگیری ای قطعا" به صلح و سازش و برادری تبدیل می شده است، بنابراین در بین ایلات و طوایف ایران و غرب کشور اکثرا" به صورت ریشه ای دارای قرابت و خویشاوندی هستند. و برخی از این درگیری ها ریشه در تعصب و افراطی گری داشته است.
در بین ایلات و طوایف و دودمانها و تیره های مختلف ، چنین مشکلات وشادمانی هایی بوده، و افراد و اعضای ایلات و عشایر در طول تاریخ آنها را به چشم خود دیده اند.
عشایر و طوایف ایران ، جنگ با بیگانگان ، و جنگ سر کرده های مناطق مختلف ایران با همدیگر برای رسیدن به قدرت، و دیگران را به اطاعت خود در آوردن را دیده و یا شنیده اند ، و ایلات ما همه را در تجربه ی تاریخی خود دارند، و بیشتر آن جنگها در بین ایلات و طوایف رقم خورده است.
طایفه ی فرخشه هم مانند طوایف فلک الدین ( فلکین ) و کرمعلی و ایرانشه عبدالشه و بماشه و قلایی و. . . . و اصلانشه و کرمشه و ایمانشه و. . . . که در زیر مهر و عطوفت نیای مشترکشان یعنی قلی ( کُلی وند ) زند گی شاد و ناشادی را سپری کرده اند . زنها و دختران ایلیاتی چه رونقی به جشنها و اعیاد و در مراسم عزا و سوگواری، و یا در جنگهای قبیلگی و فعالیتهای کشاورزی و دامداری دوشادوش مردانشان حضور فعال و جانانه داشته اند. بُعد هنری زنان در صنایع و ساختن لوازمات زندگی ایلی و کشاورزی و ایجاد تعاونیهای سنتی شبیه "شیر وهره" و . . . همه موجب رونق و شور و شوق زندگی درجامعه شده اند . برآیند این همه فداکاری و فعالیتهای هزار ساله وبلکه بیشتر همین ایلات و عشایر و طوایف با سلسله مراتب قدرتی که داشته اند ، کشور را اداره کرده اند، و به عبارت دیگر این آب و خاک را بدست جامعه ی امروز ایران رسانده اند. یاد دوران گذشته و زندگی ایلیاتی از چشم اهل هنر و شاعران ایل پنهان نمانده است ، که در ذیل مقاله به اشعار یکی از شاعران محلی فرخشه اشاره خواهد شد.

تصویر حجت دولتشاهی هابیلی فرخشه

حجت دولت شاهی، شاعری خوش قریحه است، که اصالتا" اهل روستای تملیه و ساکن بومهن ِ تهران می باشند، وی شاعری طبیعت گرا و شیفته ی زندگی ایلیاتی است.
ایشان مانند اکثر عشایر و روستائیان ایران دوران گُذار از جوامع سنتی به سمت جوامع غیر سنتی را طی می کنند.
گرچه دوران ایل و کوچ ، و ییلاق و قشلاق، و زندگی به شیوه ی طایفه ای و ایلی قدیم عمرش به سر رسیده است، ولی این یادها وخاطره ها از حیات اجتماعی ایلی، زیباییهای خاص خود را دارد ، که از نظرگاه شاعر تیزبین فرخشه پنهان نمانده است. وگویی در غم دوری از جامعه سنتی و فراموش شدن یکسری از رسمها و ارزشهای سالم ایلیاتی شاعر داد سخن می دهد و آشفتگی های فرهنگی دوران گذار را به خواننده ابلاغ می کند.
نگارنده، ابیاتی از اشعار این شاعر نغز گو را از کانال ایل بزرگ کولیوند انتخاب کرده است ، که آرزوی پنهان زنان و مردان میانسال را بیان کرده است. و در سوز و گداز وفراق از جامعه ی ایلیاتی را به ما گوشزد می کند.

"خوزگال و اَسگه شو نشینی بی
چای هواردن وَ پیاله چینی بی
مَنیشتِن ویَک و چیکه چیکه
فال چل سُرُو بی آخر بیتکه

☆☆☆☆☆
درینم سوزیا ارا گرینم
اراجامالگه وهار نشینم
ارا لاوه لاوطفل شیرخوارم
ارا نون ودو نوم سیاه مالم
ارا شریقه ی برناو دُورِم
ارا ی کینی مُدام شُرشُرم

☆☆☆☆☆

نه سیاه مال هس نه بوی نون داغ
نه چورک روین هس نه بو پیازداغ
نه او کینی هس دسی بشوریم
نه کدخدا هس اگر بِتُورِیم

☆☆☆☆☆
وَیای تُونَه مای نون داغ وَ روی ساج
جور ایسگه نَوی وَ پیل نون محتاج
هر شوصو ناشتا نون داغته مَهوارد
جور ایسگه نوی بچیمه خرید آرد
اَر روی ساج تاوه نون داغ توم داشتی
وه زغال بلی زنگ کاواو توم داشتی
کس مریض نَووِی کُل سالم بیمو
جور ایسگه نَوویاِه هوش بِچیمو

☆☆☆☆☆
دِلِم لَک داسی اَرا دیارم
اَرا اَه دیار گُل گُلَه زارم
اَرا سیاه مال اَر پا گَرینم
اَرا بُزُرگل قصه شیرینم
ای دویری یاران مِدوم پریشم
هِی مَرِی آگِرهای ای درینم

☆☆☆☆☆
بازیمو گرزون و چال پشگلی بی
نه خور اه قلیون نه قلقلی بی
گله گوشت بز منیاتیر گیونمو
گوشت مرغ نوی بشگی سخونمو

☆☆☆☆☆

Ahmad Lotfi:
ای خدای مهربان و دادگر
ای انیس خلوت ذکر بشر
از تو دارم التماس و دعا
عفو کن تقصیر این غرق گنا
کرده ام توبه ببخشا تو مرا
تا شوم آزاد چون عبد خدا
درگه تو بندگی سلطانی است
عاشقی در ره تو سربازی است
مرگ مافیض جهان آرای توست
شعرما یک پرتو از آوای توست
احمد - ل ۲۱/۵/۱۳۷۷

Ahmad Lotfi:
"شیعه ی علی ( ع ) و رستگاری"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه


شیعه در لغت به معنی پیرو و طرفدار است ، و شیعه به کسی می گویند، که پا بر جای پای کسی می نهد، و رفتار و کردار آن شخص یا گروه راتآیید و عمل می نمایند ، به عبارت امروزی فردی که هوادار و معتقد به شخص یا گروهی است. بسان آنها عمل کرده، و دوستدار حقیقی آنهاست.
شیعه در اصطلاح به پیروان حضرت علی ( ع ) و فرزندان طاهرینش ( ع ) گفته می شود، که معروف به شیعه ی دوازده امامی هستند.
جماعتی هم مانند زیدیه ، شیعه ی پنج امامی، و گروهی نیز مانند اسماعیلیه، شیعه هفت امامی هستند ، آنها را شیعه ی اسماعیلی ( اسماعیلیه ) می گویند. البته شیعیان دارای فِرق مختلف هستند، اما منظور نگارنده ، در این نوشته ، شیعه ی دوازده امامی است.
در برخی از منابع شیعه و سنی آمده که ؛ پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است: " تنها شیعیان علی ابن ابیطالب رستگارند"
[دریابیگی: ۱۳۹۰: ۲۷ و ۲۸]
به راستی شیعه ی واقعی کیست؟ که رستگارو بدون حسابرسی وارد بهشت می شوند. مطالعات ادبیات چنان پژوهشی، نشان داده است، که فرد اگر شهید هم باشند حق الناس سرجای خودش است. یعنی شیعه به تمام شئون زندگی توجه دارد. و حق الله و حق الناس را مدِّ نظر قرار می دهد.
انسانها طبق آیات قرآن در سوره ی واقعه به سه دسته تقسیم می شوند ؛
۱ - اصحاب المیمنه ( اصحاب مبارک )
۲ - اصحاب المشئَمه ( اصحاب شوم )
۳ - والسابقون السابقون ( اصحاب مُقَرَّب )
بهترین دسته باید سومین دسته باشد ، که بتوان آنها را جزو کسانی قرار داد که بدون حساب ، وارد بهشت می شوند و رستگار می گردند. [ینابیع الموده ص۱۸۰ و ۱۸۱] و به تعبیر قرآن سوره ی واقعه آیات۱۰ و ۱۱ و ۱۲ و۱۳ و ۱۴ خداوند حکیم فرموده است؛
سومین گروه پیشگامان پیشی گرفتگان، آنها مقربانند، دربهشت پر نعمت، گروهی از امت های نخستین می باشند، و اندکی از آخرین[ امت].
گروه سوم اصحاب صراط المستقیم هستند. و شیعیان واقعی جزو این دسته خواهند بود. قران در سوره ی بینه، آیات ۷ و ۸ به نیکویی پیرو راستین خدا و پیامبر و ائمه ی معصوم را ذکر می نماید ، عمل به این دو آیه راه سعادت و رستگاری انسان موحد و شیعه ی مرتضی علی ( ع ) را نشان می دهد. قرآن در آن دو آیه۷و۸ سوره بینه فرموده است؛
"وکسانی که ایمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات اند؛پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهای بهشت جاویدان است، که نهرها از زیر درختانش جاری است، همیشه در آن می مانند؛ خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا خشنودند؛ و این برای کسی است که از پروردگارش بترسد".
در سوره ی نساء آیه ی ۶۹ قرآن فرموده است؛
"و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند ، همنشین کسانی خواهد بود، که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران و صدیقان و شهداء و صالحان و آنها رفیق های خوبی هستند. "
نتیجه:
نهایت سخنانی که از قرآن و روایت در این نوشته آمد ه است؛ شیعه ی واقعی را کسی می داند که وظیفه شناس و خداترس و متقی است. شیعه ی واقعی شخصی است که دارای روحی لطیف می باشد، که با خوبان خدا از جمله انبیاءعظام خصوصا" پیامبز اسلام ( ص ) و ائمه ی اطهار ( ع ) روحش در ارتباط و پیوستگی است. این قرابت روحی موجب شده ، که برمبنای روایت و سخن پیامبر اسلآم که فرموده است؛ سلمان منّا اهل البیت، می توان گفت؛ شیعیان واقعی جزو اهل بیت عصمت ( ع ) هستند.

منابع:
۱ - قران مجید
۲ - نهج الفصاحه
۳ - دریابیگی، محسن - تلخیص موضوعی امام شناسی - چاپ ششم - سال۱۳۹۰ - انتشارات سوره مهر
۴ - سلیمان ابن ابراهیم قندوزی ( متوفی۱۲۹۴قمری ) - ینابیع الموده

Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
این سرنوشت تلخی است . . .
احمدلطفی - دره شهر


" سرمای سرد "
سرما زوزه کشان ؛
برلبان رنجیده ی برف،
طوفانی شلاق می زند
رهگذر خسته ی کوهستان
در میش و گرگ اول شب
به امید کلبه ی ناپیدا از برفش
گامها را با تردید و ضعف بر می دارد
کور سوی چراغ ده
در میان دشت ؛
پائین تر از کوه ،
به شکل شبه ای ،
از دور خودنمایی می کند
مسافر خسته بدنبال آذوقه ای
امروز به دل کوه زده بود.
باد و برف و بورون
و
سوز سرمای زمستان
امانش را بریده بود
تنها و دست خالی
در اسارت زوزه ی باد وتندر
هوش از سر مسافر پرانده بود
حیوانات کوچک جنگل
دلشان برای مسافر می سوخت
باخود می گفتند ؛
از این شب سرد برفی و کولاکی،
عمر این مسافرگرفتار شده در سرما امشب به سر خواهد آمد
و این سرنوشت تلخی است . . .
احمد لطفی - دره شهر




" به کجا باید بروم "
به کجا باید بروم که بگیرند دستم را
جز تو کسی نمانده که گیرد دستم را
مرا دریاب، سیه رو و محتاج ونالانم
ایّام عمر چنان دهانم را کوفته است
که دندان ریخت و سیه شد استخوانم
غم و رنج چنگ زده به اعصاب داغانم
دریاب مرا که رسواومحتاج آن آستانم
در این دنیای دون و پر شرّو شورآدمها
به کنج اتاقی سرد، تنها و ژولیده افتادم
اگر آن یار دیرینه مدد نرساند برمن بیمار
رسوا و انگشت نمای خلایق شوم بی یار
بارالهادستم بگیر ازاین منجلاب گمراهی
که خوار شدم بدست کینه ورزان عدوانی
احمد لطفی - دره شهر


" به کجا باید بروم "
به کجا باید بروم که بگیرند دستم را
جز تو کسی نمانده که گیرد دستم را
مرا دریاب، سیه رو و محتاج ونالانم
ایّام عمر چنان دهانم را کوفته است
که دندان ریخت و سیه شد استخوانم
غم و رنج چنگ زده به اعصاب داغانم
دریاب مرا که رسواومحتاج آن آستانم
در این دنیای دون و پر شرّو شورآدمها
به کنج اتاقی سرد، تنها و ژولیده افتادم
مددگر نرسد، ناامید و افسرده به زندانم
اگر آن یار دیرینه مدد نرساند برمن بیمار
رسوا و انگشت نمای خلایق شوم بی یار
بارالهادستم بگیر ازاین منجلاب گمراهی
که خوار شدم بدست کینه ورزان عدوانی
احمد لطفی - دره شهر


" این همه عاقل "
درمیان این همه عاقل
منم دیوانه ای لا یعقل
کار از کار گذشته و ندارم چاره
برحال مجنونانی چومن
گریه باید کرد
و
دم به دم در زیر این طاق کبود
هوار و ناله براین بیچارگی نمود
برمن و این پریشانحالان سرگشته
استغاثه و دعا پیش خدا باید کرد
دراین اوضاع نابسامان قمر در عقرب
جمعی طغیان کرده اند چون مرحب
مردی چوعلی کجاست؟تاکشد مرحب
من دیوانه اکنون بسان بیماری زارم
ازفقر به کنجی افتاده ام و نالانم
باطنم خراب و درد آلود ز بدبینی
کجاروم؟تاعلاجم کند طبیبی روحانی
احمدلطفی - دره شهر


ای دونالد ترامپ مرد دیوانه
کل خلیج فارس ملک ایرانه

ای دونالد ترامپ مرد دیوانه
خزرتا خلیج فارس مرز ایرانه


" تکرارم نکنید"
مرا تکرار نکنید
آشوب و دلهره فزونی می یابد
جوهره ی وجود مرا با غم سرشته اند
غم در این روح سرگردان متجلی است
مرا به نسیم و طوفان نسپارید
که غم هایم بنیان زندگی را
ازجا می کَنَد.
ودر گسنره زمین،
درخت غم می روید .
احمد لطفی - دره شهر


"مِردِن ها ریمو"
وه راگه ی مچیم نا دیاریه
سرای خاموشان وه تنیائیه
وه قوری مچیم تاریک سرایه
جای مل و موران بسه زوانه
وه حکم خودا لشمونه میرن
ای کل له شل سخونه میلن
ای مردم برزخ هایی نووامو
ارگن بچیمودوزق مآو جامو
مردم وه خدا مردن ها ریمو
بو دُریس بچیم خطا نکیمو
احمد لطفی - دره شهر


" زتدگی بی تو"
بی تو زندگی چه سخت است
وقتی خود را بی تو می کنم
دلهره و اضطراب و نا امیدی
سر تا سر وجودم را می گیرد
زیبایی زندگیم د ر زیر آسمان
بسته به توجه و نگاه توست
اگر این توجه تو به من نبود
تاکنون فسرده و مرده بودم
ظُلُمات است هر کجا بی تو
روشنایی است هر کجا با تو
دل به یادت به وجد می آید
درتخته بند وجودم مهر توجاریست
ای بهتر ازهر بهترین مرا دریاب
این خانه بی تو سوت و کوراست
البته از نور ت، نه فقط این خانه
بلکه سرتاسر هستی، نورانیست
احمد لطفی - دره شهر


"ظلم ظالمل"
یاران ای دوره، دور نسناسه
دور زور گویل خودامشناسه
ناس و شبه ناس اسیر ظلمن
افتاده ی زمین وه دس کفرن
کفرظالمل بی حد و حصرن
ژه دس ظالمل طاقتمو طاقن
یاعلی برس وه فریادمان
دنیا خراوه ژه کردار آوان
دس صهیونل ژه ظلم دیاره
آمریکا و داعش شریک قصاوه
احمدلطفی - دره شهر


"همدلان هاوار"
همدلان هاوار پر دلم خمه
دوما نازارل، زِنَی رای چمه
اَنازارل چوین گل ای باخم
بای خزان آمی بِردِی وِهارم
جَورِ نازاران، باخاوان بَردَن
بای فنای آمی نازاران بَردَن
همدلان هاوار رنجم بیوَربی
باخ وه دَس ِوا ژیر و زَوَربی
ای باخ نازارم وهار شیوه بی
خزان کاری کَردعقلم لیوه بی
یارب صبر دَه، وَه دل خَمینِم
تو وُژِت کوراکَه، آگرل درینم
احمد لطفی - دره شهر


اَر بزناستام: اگر می دانستم
اَر بِیم: اگر بخواهم
اَر بوشِم: اگر بگویم
اَر بِگِستام: اگر می خ

واستم
اَر بِچ

یام:اگر می رفتم
اَربِچِیم:اگر می رفتیم
اَربِچِی: اگر می رفتی
اَر دُوس بِزانی: اگر دوست می دانست
""""""""":::::::::::""""""":::::::::

یارَب وَه عِزَت خُوبانِ دینِت
وَه آَ شهیدَل کُل مَه جَبینِت
وَه آَپیخمبرِ خَیر مُرسَلینِت
وَه خُوین شَهیدَل نَینَوائِیِت
وَه نُورِ دِلِ سَید ساجِدینِت
ِبِوَخش تو اُمَتِ کُلِ زَمینِت
احمد لطفی - دره شهر





" سرمای سرد "
سرما زوزه کشان ؛
برلبان رنجیده ی برف،
طوفانی شلاق می زند
رهگذر خسته ی کوهستان
در میش و گرگ اول شب
به امید کلبه ی ناپیدا از برفش
گامها را با تردید و ضعف بر می دارد
کور سوی چراغ ده
در میان دشت ؛
پائین تر از کوه ،
به شکل شبه ای ،
از دور خودنمایی می کند
مسافر خسته بدنبال آذوقه ای
امروز به دل کوه زده بود.
باد و برف و بورون
و
سوز سرمای زمستان
امانش را بریده بود
تنها و دست خالی
در اسارت زوزه ی باد وتندر
هوش از سر مسافر پرانده بود
حیوانات کوچک جنگل
دلشان برای مسافر می سوخت
باخود می گفتند ؛
از این شب سرد برفی و کولاکی،
عمر این مسافرگرفتار شده در سرما امشب به سر خواهد آمد
و این سرنوشت تلخی است . . .
احمد لطفی - دره شهر




" به کجا باید بروم "
به کجا باید بروم که بگیرند دستم را
جز تو کسی نمانده که گیرد دستم را
مرا دریاب، سیه رو و محتاج ونالانم
ایّام عمر چنان دهانم را کوفته است
که دندان ریخت و سیه شد استخوانم
غم و رنج چنگ زده به اعصاب داغانم
دریاب مرا که رسواومحتاج آن آستانم
در این دنیای دون و پر شرّو شورآدمها
به کنج اتاقی سرد، تنها و ژولیده افتادم
اگر آن یار دیرینه مدد نرساند برمن بیمار
رسوا و انگشت نمای خلایق شوم بی یار
بارالهادستم بگیر ازاین منجلاب گمراهی
که خوار شدم بدست کینه ورزان عدوانی
احمد لطفی - دره شهر


" به کجا باید بروم "
به کجا باید بروم که بگیرند دستم را
جز تو کسی نمانده که گیرد دستم را
مرا دریاب، سیه رو و محتاج ونالانم
ایّام عمر چنان دهانم را کوفته است
که دندان ریخت و سیه شد استخوانم
غم و رنج چنگ زده به اعصاب داغانم
دریاب مرا که رسواومحتاج آن آستانم
در این دنیای دون و پر شرّو شورآدمها
به کنج اتاقی سرد، تنها و ژولیده افتادم
مددگر نرسد، ناامید و افسرده به زندانم
اگر آن یار دیرینه مدد نرساند برمن بیمار
رسوا و انگشت نمای خلایق شوم بی یار
بارالهادستم بگیر ازاین منجلاب گمراهی
که خوار شدم بدست کینه ورزان عدوانی
احمد لطفی - دره شهر


" این همه عاقل "
درمیان این همه عاقل
منم دیوانه ای لا یعقل
کار از کار گذشته و ندارم چاره
برحال مجنونانی چومن
گریه باید کرد
و
دم به دم در زیر این طاق کبود
هوار و ناله براین بیچارگی نمود
برمن و این پریشانحالان سرگشته
استغاثه و دعا پیش خدا باید کرد
دراین اوضاع نابسامان قمر در عقرب
جمعی طغیان کرده اند چون مرحب
مردی چوعلی کجاست؟تاکشد مرحب
من دیوانه اکنون بسان بیماری زارم
ازفقر به کنجی افتاده ام و نالانم
باطنم خراب و درد آلود ز بدبینی
کجاروم؟تاعلاجم کند طبیبی روحانی
احمدلطفی - دره شهر


ای دونالد ترامپ مرد دیوانه
کل خلیج فارس ملک ایرانه

ای دونالد ترامپ مرد دیوانه
خزرتا خلیج فارس مرز ایرانه


" تکرارم نکنید"
مرا تکرار نکنید
آشوب و دلهره فزونی می یابد
جوهره ی وجود مرا با غم سرشته اند
غم در این روح سرگردان متجلی است
مرا به نسیم و طوفان نسپارید
که غم هایم بنیان زندگی را
ازجا می کَنَد.
ودر گسنره زمین،
درخت غم می روید .
احمد لطفی - دره شهر


"مِردِن ها ریمو"
وه راگه ی مچیم نا دیاریه
سرای خاموشان وه تنیائیه
وه قوری مچیم تاریک سرایه
جای مل و موران بسه زوانه
وه حکم خودا لشمونه میرن
ای کل له شل سخونه میلن
ای مردم برزخ هایی نووامو
ارگن بچیمودوزق مآو جامو
مردم وه خدا مردن ها ریمو
بو دُریس بچیم خطا نکیمو
احمد لطفی - دره شهر


" زتدگی بی تو"
بی تو زندگی چه سخت است
وقتی خود را بی تو می کنم
دلهره و اضطراب و نا امیدی
سر تا سر وجودم را می گیرد
زیبایی زندگیم د ر زیر آسمان
بسته به توجه و نگاه توست
اگر این توجه تو به من نبود
تاکنون فسرده و مرده بودم
ظُلُمات است هر کجا بی تو
روشنایی است هر کجا با تو
دل به یادت به وجد می آید
درتخته بند وجودم مهر توجاریست
ای بهتر ازهر بهترین مرا دریاب
این خانه بی تو سوت و کوراست
البته از نور ت، نه فقط این خانه
بلکه سرتاسر هستی، نورانیست
احمد لطفی - دره شهر


"ظلم ظالمل"
یاران ای دوره، دور نسناسه
دور زور گویل خودامشناسه
ناس و شبه ناس اسیر ظلمن
افتاده ی زمین وه دس کفرن
کفرظالمل بی حد و حصرن
ژه دس ظالمل طاقتمو طاقن
یاعلی برس وه فریادمان
دنیا خراوه ژه کردار آوان
دس صهیونل ژه ظلم دیاره
آمریکا و داعش شریک قصاوه
احمدلطفی - دره شهر


"همدلان هاوار"
همدلان هاوار پر دلم خمه
دوما نازارل، زِنَی رای چمه
اَنازارل چوین گل ای باخم
بای خزان آمی بِردِی وِهارم
جَورِ نازاران، باخاوان بَردَن
بای فنای آم

ی نازاران بَردَن
همدلان هاوار رنجم بیوَربی
باخ وه دَس ِوا ژیر و زَوَربی
ای باخ نازارم وهار شیوه بی
خزان کاری کَردعقلم لیوه بی
یارب صبر دَه، وَه دل خَمینِم
تو وُژِت کوراکَه، آگرل درینم
احمد لطفی - دره شهر


اَر بزناستام: اگر می دانستم
اَر بِیم: اگر بخواهم
اَر بوشِم: اگر بگویم
اَر بِگِستام: اگر می خواستم
اَر بِچیام: اگر می رفتم
اَربِچِیم:اگر می رفتیم
اَربِچِی: اگر می رفتی
اَر دُوس بِزانی: اگر دوست می دانست
""""""""":::::::::::""""""":::::::::

یارَب وَه عِزَت خُوبانِ دینِت
وَه آَ شهیدَل کُل مَه جَبینِت
وَه آَپیخمبرِ خَیر مُرسَلینِت
وَه خُوین شَهیدَل نَینَوائِیِت
وَه نُورِ دِلِ سَید ساجِدینِت
ِبِوَخش تو اُمَتِ کُلِ زَمینِت
احمد لطفی - دره شهر





یارَب وَه عِزَت خُوبانِ دینِت
وَه آَ شهیدَل کُل مَه جَبینِت
وَه آَپیخمبرِ خَیر مُرسَلینِت
وَه خُوین شَهیدَل نَینَوائِیِت
وَه نُورِ دِلِ سَید ساجِدینِت
ِبِوَخش تو اُمَتِ کُلِ زَمینِت
احمد لطفی - دره شهر


"از زمانه خسته ام"
من از دست این زمانه، دگرخسته ام
دست نیاز م را به سویت گرفته ام
چون تو عیب پوش، ومحرم رازهایی
دستها ، دوربین ها ، فکرها، مبایلها
ماشینها، همسایه ها، دورها ، نزدیکها
شرکتها ، مغازه ها ، کارگاه ها، دوستها و دشمنها ، وهرچه غیر از هدف توست
همه خطرناک ، نا خالص و ترسناکند
به توپناه آورده ام ، چون یکرنگی ، مهربانی ، وخالص و قابل اعتمادی
در بین جامعه، که ظاهر می شویم
فرد از مبایل خویش نیز در خوفست
امروز افعال واسرار همه ی ماآشکارند
دیگر رازی در این زندگی عینی نمانده
ای مهربان ؛ اسرارم را تو می دانی
امروز هیچ سرّی دیگر سرّ نیست
از دوربین زمانه کارها پنهان نیست
من اسرار و خیالاتم را با تو می گویم
چون تو حافظ آبروئی و دوربینهایت، شعور دارند و اگر خطا گر حاشا کند فیلمها را فقط به خودش نشان دهند
هرچه کرده و گفته و فکر و خیال کرده
همه را مخفیانه نشانش می دهند
اما وای بر این زمانه ی هتاک و بی چشم و رو
هرطور که بجنبیم عده ای ما را قربانی
و رسوا می کنند
ازاین زمانه خسته شده ام ، وبی تو
همه چیز راوحشتناک و ترسناک می بینم
مهربانا یاریم ده تنهای تنهایم ،
گویی که مال این زمانه نیستم
احمد لطفی - دره شهر


"ترا می شناسم"
ترامی شناسم ، با تاریخ بنیادت را
همه ی وجود و تمام خاطراتت را
در سرگذشت هزار تویت مانده ام
بارهاجدالت را برای بقا مرور کردم
دشمنِ خائنی برای مرگت تلاش می کرد
اما تو با تنِ زخمیت دشمن شکن بودی
ازفریاد و خروشت صخره ها لرزیدند
کوه ترسید ، اما تو محکمتر از کوه بودی
رخنه در ذاتِ قادرت کار هرکس نبود
پشت به اراده یِ مُصَمَمَت داشتی
ومرگ را تسلیمِ زندگی ِخویش کردی
تادشمن به جاودانگیت ایمان بیاورد
وخاکِ تنت را نیز همواره مقدس بداند
کاش همه تاریخِ ترا مرور کنند، مرور
احمد لطفی


"یک روز بهاری "
بهار راخوبان درک می کنند .
که زیبا شناس
ِ دستگاه صنعتگرِ
نقاش پیرند
و دست پرورده ی اویند
سبزه ها ، چهچه مرغان سرمست،
صدای خوش بلبل، آن گاه که؛
برشاخسار گل محمدی
غرلسرایی و نغمه آرایی می کند.
خطبه های آتشین عشقم را
برایت تداعی می کند.
ما هم هرچه بودیم
جز یادی و یادگاری
در دل زمان و مکان
چیزی دیگر نبوده و نیستیم
به شوق بهار باتراوت،
زجایت برخیز
و مرا در آینه ی شبنم بین
که چگونه درخیال ،
مبهوت تماشایت ،
به نظاره نشسته ام
برای رفتن، وقت باید صرف کرد
تا با تلاشت چیزی بسازی
ویا به جایی برسی
اما وقتی رسیدی ،
ساختی یا نساختی
دل به ماندن می سپاری
اما برای ماندنت ،
وقتی به آخر خط رسیدی
وقت ها محدودند
و می سوزند و تمامند
آنهاازحدِّتعیین شده ،
تجاو ز نمیکنند .
جدال با مُقَدَّرات ناممکن
پس امروز را غنیمت دان
که یک روز مطبوع بهاری است.
احمد لطفی


"شور و شوق زاوار "
یه قیام کِی بِی مَحشر وَه پاکَرد
ریشه ی ظالمل اژ بیخ جییاکَرد
ژه هرلای زوّار چی جُو جاریین
عازم وَه دیدار شای شهیدانَن
وه خِذمَت مَچِن کُل پایارییَن
صَف ریکِردِنُودُوشمَن هِراسَن
هرکی عاقل بو عقل باوژِیه کار
شور حسینی دُوشمَن کِردی زار
شورو شوق زاوار وه شِعارَلُون
امنیت و وحدت مارِن اَرینمون
"وارسته" وُژ نوکر ایموم حسینه
خِذمَت وه زاوار لی کُل افتخاره
" احمد لطفی"


" خم میمونمه"
مِه چِی اَودالان یاهو یاهومَه
ای داخ ای دُنیا گرِیه و زاریمه
شاوار تا وَه صو خَم میمونِمه
بیه سه مرضی داسیه گیونمه
احمد لطفی


" روز سرنوشت "
روز رزمت در رزمگاه
روز سرنوشت بود
روز قدر امت بود
آن روز رزم ،
روز سرنوشت بود
البته ، نه برای تو
که هدفِ زندگی
و
مرگ را می دانستی
آن روز حادثه، برای تو
روشنتر از روز بود
امّابرای ما
که بلا تکلیف بودیم
آنروز قیام، تکلیف مارا
تا قیامت مشخص کرد
روزحماسه سازی شما
روز درس بود
درسی به همه ی مردم تاریخ
به موءمنان ، مشرکان و منافقان
از آن روزِ واقعه تا قیامت
درستان به ما
درس دلیری و

حرکت بود
مشق زندگی ما را
جهاد، دشمن شناسی
و
خروش علیه ستمگر
معرفی کردی
و ترس و گریه را
کمترین کار ما
" احمد لطفی"

باغِ خزان زده ی این روزگارم
زمین خورده ی جور ِظالِمانم
من زِ دنیا فقط غم شد نصیبم
کنون افسرده و خوار و پریشم
اگر عالم بگردی با دیده ی دل
چو من آشفته ای دردهر نباشد
احمد لطفی


"مولا کِی دییِه"
مولا کِی دییِه دُونا نایون بو
علم و عملی یکسر ویرون بو
مولا کِی دییِه آییم بی شرم بو
اَدو رِها کَی رُووِی بی چَرم بو
رِی رَوَن وِل کَی، راسی رها کَی
چِی بِرا مِردی، هَی وا هَی وا کَی
دشمِنَلِ بی دین، هانَر کَمینمُو
مِیا خارَت بِکَن، دین و ایمونمو
مولا ایمه فقیرل ، بی دَسلاتیم
همه مون شیفته ی دینِ خداتیم
رحم بِکَر شییعلِ کل در خطرِت
نجات ده مردمل کل بی یاورِت
"احمد لطفی"

مرز ایرانم رو مرز ایرانم رو
جنگ زلزله وه مرزانم رو
یه چه امتحان مال رمونی بی
مرز ایرون وعراق چمرونی بی
جنگ زلزله وه گرد مرزدارانم رو
سه ساعت ونیم بعد، غروبانم رو
ای هاوار قومل مالل خراو بین
لش نوجوانان وژیر خاپو چین
ای قومل هاوار آخر دنیامه
استان کرماشون وه یک خُلیایه
خداصبر بیه وه داخدارانو
همیش رحم بکی و جسه و حالو
احمد لطفی - دره شهر

مرز ایرانم رو مرز ایرانم رو
ای زلزله هَتِن وه مرزانم رو
یه چه زلزله مال رِمُونِی بی؟
ژه ایرون وعراق چمرونی بی
جنگ زلزله وه گرد مرزدارانم رو
سه ساعت ونیم بعد غروبانم رو
ای هاوار قومل مالل خراو بین
لش نوجوانان وژیر خاپو بین
ای قومل هاوار، آخر دنیامه
کُل کرماشون وه یک خُلیایه
خداصبر بیه وَه داخ دارانو
رَمی هم بکی وه حالِزارو
احمد لطفی - دره شهر


اَوَالله برال حرفتو حساوه
اِمرو کرماشوشیوَن و واوه
بیلا بگیرم عسرین وه چیما
دُما مرگ قومل هرواویلاوه
احمد لطفی


"یادداشتی بی نام "
من نادانم، همه گویند؛
" از نادان خیر بر نمی خیزد "
نادان اکر به خودسازی بپردازد، نوانمند می شود.
و توانمند اگر با جاهل بنشیند
براو تآثیر مثبت خواهد گذاشت.
باز می گویم ؛ نادانی دردی بزرگ است .
ازنادان بلا و شرّ بر می خیزد.
امّا از دانایی صفا و خیر برمی خیزد
من اراده کرده ام،
که از نادانی فاصله بگیرم ،
ودر یک دوره ی خودسازی،
وَلَو در زمان پیری شرکت کنم،
ودراین را ه مُمارِسَت نمایم.
احمد لطفی


وه فصلِ سرما زلزله خیزیا
یاران آشوبه ، یا زمین زلیا
جنگ دشمنل پی ملک خاور
نوم لمو بری پی گنج داور
گنج خدایی ها ملک خاور
خزانه ی خاور کلیل ملیله
دشمنِ غاصب پی سرزمینه
جنایت مه کی نفت آگره می
بارون بنه می سرما رها ماو
هر چی بلایه اژ تو پیا ماو
ای خاور زمین هر روژ بلایه
یا جنگ باظالم یا زلزلییه
آمریکا هوکه یه جا خاصانه
جا پیخمبران جا جبرائیله
مردمه موشن زلزله مه کی
خاور میانه کل خراوه مه کی
آمریکا ایران جای شیه بازانه
جای ادیان، اژاسلام تا شیعیانه
تو؛ بتِ زمانی، ایمه ابراهیم
کو بنده ی کفر و شرک و نفاقیم
حیا که ، جفا کم بکه ار خاور میانه
سپاهِ شیر شکارایران مکیت بیچاره
احمد لطفی


"ما دلسوخته ی دهریم"
ما دل سوخته ی این دنیای غدّاریم
از پا فتاده ی این روزگار بی نوائیم
الامان، از درد و رنجایی که کشیدیم
گم شده در بیابان، به شب دیجوریم
نه عالی و نه عامی، گرفتار پوچ ایم
مرغ شب می شنود ناله ما که گمرهیم
ما گمره، وفکرمان پراکنده ی زندگیست
چاره ای نمی بینیم جزاینکه باید گریست
گریه ی ما بر دردها نوعی از درماندگیست
گریه ی درماندگی ، آرامشبخش زندگیست
احمد لطفی


"ما دلسوخته ی دهریم"
ما دل سوخته ی این دنیای غدّاریم
از پا فتاده ی این روزگارِ بی نوائیم
یاران، از درد و رنجهایی که کشیدیم
گم شده در بیابان، به شب دیجوریم
نه عالی و نه عامی، گرفتارِ پوچی ایم
مرغ شب می شنود ناله ما که گمرهیم
ما گمره، وفکرمان پراکنده ی زندگیست
چاره ای نمی بینیم جزاینکه باید گریست
گریه ی ما بر دردها نوعی از درماندگیست
گریه ی درماندگی ، آرامشبخش زندگیست
احمد لطفی
همدل دِی نیه اهل وفا بو
نیت پاک و اهل صفا بو
مردم وه زاری هچایه مکن
خوشال وَکسی اهل وفا بو
احمد لطفی


هاوار همدلان آشفته حالِم
ای جور فلک نِمَگری خاوِم
یاران ای دلمه فِرَه خمینه
اَژ هُمال کمی بیمار وزارم
احمد لطفی


آرزومندی
ما در این دنیا فسردیم آرزوها را چه شد؟
پاکی مردان لک ، لرها و کردهارا چه شد؟
صدهزارران سال از عمر این مردم گذشت
پاکی ، نشاط و آرزو و امیدها را چه شد؟
احمد لطفی

"شایسته ی هر سپاس"
به نام ذات پاکِ خدای حکیم
خدای شهید و شفیع و علیم
خداوند بخشنده انس و جان
همان ذاتِ روزی دهِ مهربان
همان ذاتِ ره نما و ره شناس
که اویست شایسته هر سپاس
منم یک بنده ی سر تا پا گناه
که بر درگاه ِ پاکت آوردم پناه
پناهم بده ای ذاتِ بی منتها
که توبه پذیری و بخشی خطا
احمد لطفی


آن نشاط ترا گردش ایام کجابرد
پیری و مرگ آمدو مرا بیصدا برد
نازنینا ببین پیری با ما چه ها کرد
ترا به گل خزان زده و مرا فنا کرد
احمد لطفی

- دره شهر

" یاران چه بوشم"
یاران چه بوشم دلم پریشه
مِه اَژ ای شاره حالم غمینه
دشمنم فِرَه دوسخارم کمه
کوره ی دله کم آ تشِ خَمَه
احمد لطفی - دره شهر

دلا درد مرا داور شناسد
من فتاده در پای مرامم
شب رو هرزه کار دهر نیستم
هرچه هستم، دل سوخته ی مردمانم
دشمن شب سیرتان ، روزنمایم
رهگذر وامانده ی طریق درستیم
گمنام روزگار به دست خو د نمایانم
و نانشان در ضایع کردن دیگرانست
کفِ روی آب و سراب دروغین بیابانند
دستم بگیر ای دلآرام روزگار بی قرار
که سخت افتاده ام ازجفای بی مرام
احمد لطفی

دل خوینین
دلی دیرم که خوینین اژ زمونه
قدی دیرم که ای جور ِ کمونه
لارم بوین که ای جور دار حُشکی
وه یه طوفان کل ای بیخه مکنی
خم ای مردم خفته چی خرگوش
ای سرم بردیه عقل و فهم وهوش
برال قومل یه چوی طرز گنی که
که رخسارم ای جور ملاکتی که
احمد لطفی

"فتاده در پای مرام"
دلا درد مرا داور شناسد
من افتاده در پای مرامم
شب رو هرزه کار این دهر نیستم
هرچه هستم، دل سوخته ی مردمانم
دشمن شب سیرتان ، روزنمایم
رهگذر وامانده ی طریق درستیم
گمنام روزگار به دست خو د نمایانم
که نانشان در ضایع کردن دیگرانست
و کفِ روی آب و سراب دروغین بیابانند
دستم بگیر ای دلآرام روزگار بی قرار
که خوار شده ی جفای مردم بی مرامم
احمد لطفی



با بهاران می رسد
آنچه اکنون با بهاران می رسد
از پس هربادو باران می رسد

بوی کود از آغل همسایه است
بر مشام ما فقیران می رسد

سال سگ در راه و سگ عوعوکنان
وه صداشان از خیابان می رسد

گاه اما گله با چوپان خویش
گویی از راه خیابان می رسد

می نوازد گوش را آوای سگ
چون که بیندمردچوپان می رسد

تا شود محظوظ هر گردشگری
کز همه اقصای ایران می رسد

تا صدای بره ها، بزغاله ها
از فراز خانه هامان می رسد

می شود بیدار هر کس خفته است
راحت مردم به پایان می رسد

آمدیم از ده به شهر دره شهر
لیک بوی روستامان می رسد

کن تصور آنکه در ایام عید
آندمی ما را که مهمان می رسد

پیشوازش بانگ سگ، بانگ خران
اینچنین مهمان هراسان می رسد

می شوم سرخ از خجالت زان سبب
کاین صدا بر گوش مهمان می رسد

چندسالی می شود هرروز و شب
عیدی ما هم بدینسان می رسد.

شهروندی دردمند از میدان آزادی دره شهر
" نوروز و عیدی مرحبا "
گله و رمه بیخ گوشهای شهر ند مرحبا
مسئولین شهر گویی به خوابند مرحبا
بوی کود و پهنشان عطر شهرند مرحبا
عوعو سگانشان چه گوش نوازند مرحبا
شهر ما با گله هاچه با صفایست مرحبا
هرکه را گله نباشد بی نوایست مرحبا
هی هی چوپان شهر همراه عیدی مرحبا
شهر را آذین ببندید نوروز و عیدی مرحبا
احمد لطفی غرب کشور و استان ایلام را به بازماندگان و مردم آزادهً


یارَب وَه عِزَت خُوبانِ دینِت
وَه آَ شهیدَل کُل مَه جَبینِت
وَه آَپیخمبرِ خَیر مُرسَلینِت
وَه خُوین شَهیدَل نَینَوائِیِت
وَه نُورِ دِلِ سَید ساجِدینِت
ِبِوَخش تو اُمَتِ کُلِ زَمینِت
احمد لطفی - دره شهر


"از زمانه خسته ام"
من از دست این زمانه، دگرخسته ام
دست نیاز م را به سویت گرفته ام
چون تو عیب پوش، ومحرم رازهایی
دستها ، دوربین ها ، فکرها، مبایلها
ماشینها، همسایه ها، دورها ، نزدیکها
شرکتها ، مغازه ها ، کارگاه ها، دوستها و دشمنها ، وهرچه غیر از هدف توست
همه خطرناک ، نا خالص و ترسناکند
به توپناه آورده ام ، چون یکرنگی ، مهربانی ، وخالص و قابل اعتمادی
در بین جامعه، که ظاهر می شویم
فرد از مبایل خویش نیز در خوفست
امروز افعال واسرار همه ی ماآشکارند
دیگر رازی در این زندگی عینی نمانده
ای مهربان ؛ اسرارم را تو می دانی
امروز هیچ سرّی دیگر سرّ نیست
از دوربین زمانه کارها پنهان نیست
من اسرار و خیالاتم را با تو می گویم
چون تو حافظ آبروئی و دوربینهایت، شعور دارند و اگر خطا گر حاشا کند فیلمها را فقط به خودش نشان دهند
هرچه کرده و گفته و فکر و خیال کرده
همه را مخفیانه نشانش می دهند
اما وای بر این زمانه ی هتاک و بی چشم و رو
هرطور که بجنبیم عده ای ما را قربانی
و رسوا می کنند
ازاین زمانه خسته شده ام ، وبی تو
همه چیز راوحشتناک و ترسناک می بینم
مهربانا یاریم ده تنهای تنهایم ،
گویی که مال این زمانه نیستم
احمد لطفی - دره شهر


"ترا می شناسم"
ترامی شناسم ، با تاریخ بنیادت را
همه ی وجود و تمام خاطراتت را
در سرگذشت هزار تویت مانده ام
بارهاجدالت را برای بقا مرور کردم
دشمنِ خائنی برای مرگت تلاش می کرد
اما تو با تنِ زخمیت دشمن شکن بودی
ازفریاد و خروشت صخره ها لرزیدند
کوه ترسید ، اما تو محکمتر از کوه بودی
رخنه در ذاتِ قادرت کار هرکس نبود
پشت به اراده یِ مُصَمَمَت داشتی
ومرگ را تسلیمِ زندگی ِخویش کردی
تادشمن به جاودانگیت ایمان بیاورد
وخاکِ تنت را نیز همواره مقدس بداند
کاش همه تاریخِ ترا مرور کنند، مرور
احمد لطفی


"یک روز بهاری "
بهار راخوبان درک می کنند .
که زیبا شناس
ِ دستگاه صنعتگرِ
نقاش پیرند
و دست پرورده ی اویند
سبزه ها ، چهچه مرغان سرمست،
صدای خوش بلب

ل، آن گاه که؛
برشاخسار گل محمدی
غرلسرایی و نغمه آرایی می کند.
خطبه های آتشین عشقم را
برایت تداعی می کند.
ما هم هرچه بودیم
جز یادی و یادگاری
در دل زمان و مکان
چیزی دیگر نبوده و نیستیم
به شوق بهار باتراوت،
زجایت برخیز
و مرا در آینه ی شبنم بین
که چگونه درخیال ،
مبهوت تماشایت ،
به نظاره نشسته ام
برای رفتن، وقت باید صرف کرد
تا با تلاشت چیزی بسازی
ویا به جایی برسی
اما وقتی رسیدی ،
ساختی یا نساختی
دل به ماندن می سپاری
اما برای ماندنت ،
وقتی به آخر خط رسیدی
وقت ها محدودند
و می سوزند و تمامند
آنهاازحدِّتعیین شده ،
تجاو ز نمیکنند .
جدال با مُقَدَّرات ناممکن
پس امروز را غنیمت دان
که یک روز مطبوع بهاری است.
احمد لطفی


"شور و شوق زاوار "
یه قیام کِی بِی مَحشر وَه پاکَرد
ریشه ی ظالمل اژ بیخ جییاکَرد
ژه هرلای زوّار چی جُو جاریین
عازم وَه دیدار شای شهیدانَن
وه خِذمَت مَچِن کُل پایارییَن
صَف ریکِردِنُودُوشمَن هِراسَن
هرکی عاقل بو عقل باوژِیه کار
شور حسینی دُوشمَن کِردی زار
شورو شوق زاوار وه شِعارَلُون
امنیت و وحدت مارِن اَرینمون
"احمد" وُژ نوکر ایموم حسینه
خِذمَت وه زاوار لی کُل افتخاره
" احمد لطفی"


" خم میمونمه"
مِه چِی اَودالان یاهو یاهومَه
ای داخ ای دُنیا گرِیه و زاریمه
شاوار تا وَه صو خَم میمونِمه
بیه سه مرضی داسیه گیونمه
احمد لطفی


" روز سرنوشت "
روز رزمت در رزمگاه
روز سرنوشت بود
روز قدر امت بود
آن روز رزم ،
روز سرنوشت بود
البته ، نه برای تو
که هدفِ زندگی
و
مرگ را می دانستی
آن روز حادثه، برای تو
روشنتر از روز بود
امّابرای ما
که بلا تکلیف بودیم
آنروز قیام، تکلیف مارا
تا قیامت مشخص کرد
روزحماسه سازی شما
روز درس بود
درسی به همه ی مردم تاریخ
به موءمنان ، مشرکان و منافقان
از آن روزِ واقعه تا قیامت
درستان به ما
درس دلیری و حرکت بود
مشق زندگی ما را
جهاد، دشمن شناسی
و
خروش علیه ستمگر
معرفی کردی
و ترس و گریه را
کمترین کار ما
" احمد لطفی"

باغِ خزان زده ی این روزگارم
زمین خورده ی جور ِظالِمانم
من زِ دنیا فقط غم شد نصیبم
کنون افسرده و خوار و پریشم
اگر عالم بگردی با دیده ی دل
چو من آشفته ای دردهر نباشد
احمد لطفی


"مولا کِی دییِه"
مولا کِی دییِه دُونا نایون بو
علم و عملی یکسر ویرون بو
مولا کِی دییِه آییم بی شرم بو
اَدو رِها کَی رُووِی بی چَرم بو
رِی رَوَن وِل کَی، راسی رها کَی
چِی بِرا مِردی، هَی وا هَی وا کَی
دشمِنَلِ بی دین، هانَر کَمینمُو
مِیا خارَت بِکَن، دین و ایمونمو
مولا ایمه فقیرل ، بی دَسلاتیم
همه مون شیفته ی دینِ خداتیم
رحم بِکَر شییعلِ کل در خطرِت
نجات ده مردمل کل بی یاورِت
"احمد لطفی"

مرز ایرانم رو مرز ایرانم رو
جنگ زلزله وه مرزانم رو
یه چه امتحان مال رمونی بی
مرز ایرون وعراق چمرونی بی
جنگ زلزله وه گرد مرزدارانم رو
سه ساعت ونیم بعد، غروبانم رو
ای هاوار قومل مالل خراو بین
لش نوجوانان وژیر خاپو چین
ای قومل هاوار آخر دنیامه
استان کرماشون وه یک خُلیایه
خداصبر بیه وه داخدارانو
همیش رحم بکی و جسه و حالو
احمد لطفی - دره شهر

مرز ایرانم رو مرز ایرانم رو
ای زلزله هَتِن وه مرزانم رو
یه چه زلزله مال رِمُونِی بی؟
ژه ایرون وعراق چمرونی بی
جنگ زلزله وه گرد مرزدارانم رو
سه ساعت ونیم بعد غروبانم رو
ای هاوار قومل مالل خراو بین
لش نوجوانان وژیر خاپو بین
ای قومل هاوار، آخر دنیامه
کُل کرماشون وه یک خُلیایه
خداصبر بیه وَه داخ دارانو
رَمی هم بکی وه حالِزارو
احمد لطفی - دره شهر


اَوَالله برال حرفتو حساوه
اِمرو کرماشوشیوَن و واوه
بیلا بگیرم عسرین وه چیما
دُما مرگ قومل هرواویلاوه
احمد لطفی


"یادداشتی بی نام "
من نادانم، همه گویند؛
" از نادان خیر بر نمی خیزد "
نادان اکر به خودسازی بپردازد، توانمند می شود.
و توانمند اگر با جاهل بنشیند
براو تآثیر مثبت خواهد گذاشت.
باز می گویم ؛ نادانی دردی بزرگ است .
ازنادان بلا و شرّ بر می خیزد.
امّا از دانایی صفا و خیر برمی خیزد
من اراده کرده ام،
که از نادانی فاصله بگیرم ،
ودر یک دوره ی خودسازی،
وَلَو در زمان پیری شرکت کنم،
ودراین را ه مُمارِسَت نمایم.
احمد لطفی


وه فصلِ سرما زلزله خیزیا
یاران آشوبه ، یا زمین زلیا
جنگ دشمنل پی ملک خاور
نوم لمو بری پی گنج داور
گنج خدایی ها ملک خاور
خزانه ی خاور کلیل ملیله
دشمنِ غاصب پی سرزمینه
جنایت مه کی نفت آگره می
بارون بنه می سرما رها ماو
هر چی بلایه اژ تو پیا ماو
ای خاور زمین هر روژ بلایه
یا جنگ باظالم یا زلزلییه
آمریکا هوکه یه جا خاصانه
جا پیخمبران جا جبرائیله
مردمه موشن زلزله مه کی
خاور میانه کل خراوه مه کی
آمریکا ایران جای شیه بازانه
جای ادیان، اژاسلام تا شیعیانه
تو؛ بتِ زمانی، ایمه ابراهیم
کو بنده ی کفر و شرک و نفاقیم
حیا که ، جفا کم بکه ار خاور میانه
سپاهِ شیر شکارایران مکیت بیچاره
احمد لطفی


"ما دلسوخته ی

دهریم"
ما دل سوخته ی این دنیای غدّاریم
از پا فتاده ی این روزگار بی نوائیم
الامان، از درد و رنجایی که کشیدیم
گم شده در بیابان، به شب دیجوریم
نه عالی و نه عامی، گرفتار پوچ ایم
مرغ شب می شنود ناله ما که گمرهیم
ما گمره، وفکرمان پراکنده ی زندگیست
چاره ای نمی بینیم جزاینکه باید گریست
گریه ی ما بر دردها نوعی از درماندگیست
گریه ی درماندگی ، آرامشبخش زندگیست
احمد لطفی


"ما دلسوخته ی دهریم"
ما دل سوخته ی این دنیای غدّاریم
از پا فتاده ی این روزگارِ بی نوائیم
یاران، از درد و رنجهایی که کشیدیم
گم شده در بیابان، به شب دیجوریم
نه عالی و نه عامی، گرفتارِ پوچی ایم
مرغ شب می شنود ناله ما که گمرهیم
ما گمره، وفکرمان پراکنده ی زندگیست
چاره ای نمی بینیم جزاینکه باید گریست
گریه ی ما بر دردها نوعی از درماندگیست
گریه ی درماندگی ، آرامشبخش زندگیست
احمد لطفی
همدل دِی نیه اهل وفا بو
نیت پاک و اهل صفا بو
مردم وه زاری هچایه مکن
خوشال وَکسی اهل وفا بو
احمد لطفی


هاوار همدلان آشفته حالِم
ای جور فلک نِمَگری خاوِم
یاران ای دلمه فِرَه خمینه
اَژ هُمال کمی بیمار وزارم
احمد لطفی


آرزومندی
ما در این دنیا فسردیم آرزوها را چه شد؟
پاکی مردان لک ، لرها و کردهارا چه شد؟
صدهزارران سال از عمر این مردم گذشت
پاکی ، نشاط و آرزو و امیدها را چه شد؟
احمد لطفی

"شایسته ی هر سپاس"
به نام ذات پاکِ خدای حکیم
خدای شهید و شفیع و علیم
خداوند بخشنده انس و جان
همان ذاتِ روزی دهِ مهربان
همان ذاتِ ره نما و ره شناس
که اویست شایسته هر سپاس
منم یک بنده ی سر تا پا گناه
که بر درگاه ِ پاکت آوردم پناه
پناهم بده ای ذاتِ بی منتها
که توبه پذیری و بخشی خطا
احمد لطفی


آن نشاط ترا گردش ایام کجابرد
پیری و مرگ آمدو مرا بیصدا برد
نازنینا ببین پیری با ما چه ها کرد
ترا به گل خزان زده و مرا فنا کرد
احمد لطفی - دره شهر

" یاران چه بوشم"
یاران چه بوشم دلم پریشه
مِه اَژ ای شاره حالم غمینه
دشمنم فِرَه دوسخارم کمه
کوره ی دله کم آ تشِ خَمَه
احمد لطفی - دره شهر

دلا درد مرا داور شناسد
من فتاده در پای مرامم
شب رو هرزه کار دهر نیستم
هرچه هستم، دل سوخته ی مردمانم
دشمن شب سیرتان ، روزنمایم
رهگذر وامانده ی طریق درستیم
گمنام روزگار به دست خو د نمایانم
و نانشان در ضایع کردن دیگرانست
کفِ روی آب و سراب دروغین بیابانند
دستم بگیر ای دلآرام روزگار بی قرار
که سخت افتاده ام ازجفای بی مرام
احمد لطفی

دل خوینین
دلی دیرم که خوینین اژ زمونه
قدی دیرم که ای جور ِ کمونه
لارم بوین که ای جور دار حُشکی
وه یه طوفان کل ای بیخه مکنی
خم ای مردم خفته چی خرگوش
ای سرم بردیه عقل و فهم وهوش
برال قومل یه چوی طرز گنی که
که رخسارم ای جور ملاکتی که
احمد لطفی

"فتاده در پای مرام"
دلا درد مرا داور شناسد
من افتاده در پای مرامم
شب رو هرزه کار این دهر نیستم
هرچه هستم، دل سوخته ی مردمانم
دشمن شب سیرتان ، روزنمایم
رهگذر وامانده ی طریق درستیم
گمنام روزگار به دست خو د نمایانم
که نانشان در ضایع کردن دیگرانست
و کفِ روی آب و سراب دروغین بیابانند
دستم بگیر ای دلآرام روزگار بی قرار
که خوار شده ی جفای مردم بی مرامم
احمد لطفی
" نوروز و عیدی مرحبا "
گله و رمه بیخ گوشهای شهر ند مرحبا
مسئولین شهر گویی به خوابند مرحبا
بوی کود و پهنشان عطر شهرند مرحبا
عوعو سگانشان چه گوش نوازند مرحبا
شهر ما با گله هاچه با صفایست مرحبا
هرکه را گله نباشد بی نوایست مرحبا
هی هی چوپان شهر همراه عیدی مرحبا
شهر را آذین ببندید نوروز و عیدی مرحبا
احمدلطفی












" نوروز و عیدی مرحبا "
گله و رمه بیخ گوشهای شهر ند مرحبا
مسئولین شهر گویی به خوابند مرحبا
بوی کود و پهنشان عطر شهرند مرحبا
عوعو سگانشان چه گوش نوازند مرحبا
شهر ما با گله هاچه با صفایست مرحبا
هرکه را گله نباشد بی نوایست مرحبا
هی هی چوپان شهر همراه عیدی مرحبا
شهر را آذین ببندید نوروز و عیدی مرحبا
احمد لطفی

" من افسرده ام"
دلم، ذوق زندگی ندارد
پای همت و تلاشم پیاده است.
درگذر روزگار، وِردِ زبانم ای کاش، و ای دریغاست
ای ناجی؛ دستم را بگیر
که این دست ناتوان است،
و مردم او را به حساب نمی آورند
بکُش بت درونم را
و اصلاح کن درون و برونم را
به نظم در آور رفتار ناموزونم را
و برمن بپوشان لباس تقوا را
وبنشان مرا بر مرکب نور
تا درخت خزان زده ی زندگیم جوانه زند


Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
Ahmad Lotfi:
"نامگذاری مسیر دره شهر تا آبدانان"
نویسنده: احمد لطفی

اگر اعلام شود، قدیمی ها سنجیده تر فکر می کردند، برخی فوری موضع می گیرند ، در عصر ارتباطات و سیستم الکترونیک و دیجیتال قرار داریم کارها و فعالیتهای ما سنجیده تر است، وچرا بیخود پرت و پلا می گوئید و اظهار نظر می نمائید. نگارنده معتقد است مهندسی که پل گاومیشان را با کمک یارانش در دوران شاپور شاه ساخته است دقیقتر و کم پیچتر به راه مواصلاتی بین سیمره و شاپور خواست را دراتصال مناطق دوطرف رود به همدیگر در مهندسی سازه به کار رفته است.
در زمانهای قدیم که ما طفل بودیم راه کوهستانی و مالرو بین دره شهر و آبدانان درهر تپه ای نام بخصوصی داشت و مسافران خاطرات و ایاب و ذهاب خود را برمبنای ان نامهای قدیمی و جا افتاده برای همدیگر تعریف می کردند ولی امروزه از اسامی قدیم خبری نیست و در دنیای جدید هم تابلو و نامگذاری جدیدی صورت نگرفته است. یکی از بچه های آبدانان که محل کارش در دره شهر بود و گاه خانواده اش نگران می شدند که الان کجایی چرا دیر رسیده ای ، می گفت پیچهای جاده ی دره شهر نامگذاری نیست و برای خانواده متوجه شوند مجبور بودم از تنها نام شناخته شده بگویم بالاتر از آهن ربا یا پائین تر از آهنربا هستم. اما در قدیم کوه ها و چشمه ها و گردنه ها نام داشتند، در ابتدا تنگه ی دره شهر ، سرآو، پیر جافر، چال چزیلک ، پلنگ او خرسآو ، شالی مُرده، داره حُیلَّه ، و. . . . اما این جاده، پیچهای مختلف دارد و نیاز به نامگذاری می باشد تا بومیان و شهروندان و توریستها و میهمانهای فصل بهار و گردشگران حداقل برای نوشتن خاطرات خود و یا به همراهانشان که دیر تر حرکت کرده اند ، چگونه آدرس و نشانی بدهند . از مسئولین محترم تقاضامندم تپه ها و پیچهای جاده ی کبیر کوه را نامگذاری نمایند تا شهروندان و افراد سر در گم نمانند . حتی الامکان نامها را با تابلوهایی مشخص و نامگذاری نمایند. پیشاپیش از همکاری و مساعدت مسئولان متشکرم

اژرعیت لغزین اژ آقا بخشین
ایمه خطا کار تونین سیفالدین
این بیت در گفتمان و التماس دعا با امامزاده سید سیف الدین محمد نوه ی حصرت امام موسی الکاظم ( ع ) در دهستان ارمو شهرستان دره شهر
میباشند

Ahmad Lotfi:
"هوزمونن های رومشکان"
نگارش : احمد لطفی - مدرس دانشگاه

در شهرستان رو مشگان به مرکزیت چغابل، طوایفی چند در قالب امرایی و سهرابوند و سوری و پایروند و بازوند و. . . وجود دارند ، که قبلا" در زمان قاجاریه و ابتدای سلسله پهلوی جای ایلات سلسله و دلفان از جمله کولیوندها و یوسفوندها و. . . را می توان نام برد. هوزمانن ها یا عثمانوندهای رومشگان چهار تخمه می باشند ، یعنی فردی که از جلالوند یا هوزمانن آمده است دارای چهار پسر به نام های زیر بوده است؛
۱ - محمی بگ ( محمد بگ ) جد رحمانی های رومشکان
۲ - رشید بگ جد قنبری های رو مشگان
۳ - قمر بگ ( قنبر بگ ) جد آبادی خر سرهای بابا زید
۴ - همی بگ ( امید بگ ) که بلا عقب بوده و کسی برجای ایشان نمانده است و بر طبق ادبیات محلی اجاق کور بوده است.
خاندان رشید بگ:
رشید بگ از مردان بزرگی بوده است، که در زمان خویش از وجاهت و ثروت و بزرگواری ای قابل قبول برخوردار بوده است، تا آنجا که حاج مقصود علی سوره میری از رجال نامی سیمره و الشتر، برای پسرش لطفعلی، دختر رشید بگ هوزمونن رابه نام تُنِکَه ( شکر ) به همسری بر می گزیند.
حاج مقصودعلی سوره میری از نزدیکان ناصرالدینشاه و حسینقلی خان والی بوده است، و در آن زمان در سیمره و الشتر جزو بزرگان پیشکوه و پشتکوه به حساب می آمده است. وی دوست نزدیک نورمحمد خان کولیوند بوده است.
رشید بگ با توجه به تحقیقات نگارنده چهار دختر و یک پسر به نام قمرالی ( قنبر علی ) داشته چهار دخترش را به خانواده های اصیل شوهر داده است که محقق فقط نام محلی دو تا از آنها را می داند یکی چرمله و دیگری تنکه ( شکر ) البته از اعقاب یکی از دخترانش در روستاهای مهتابی یا بان باباجان در حاشیه جنوب شرقی پل گاو میشان افراد متشخصی بوده است، که نگارنده؛ دقیق نام و شهرت آنها را نمی داند، ولی در کودکی نسبت فامیلی آنها را شنیده بود. ( الله اعلم بالصواب )

فرزندان قمرالی ( قنبرعالی ) :
ا - حاجی گیالی ( علیرضا )
۲ - حاجیه زرکه
۳ - مادر کرم عموزاده، که مادر پدر جعفر عمو زاده است.
فرزندان گیالی ( علیرضا ) قنبری:
۱ - حاج صید محمد
۲ - دولت بانو
۳ - طلا ( طلا بانو )
۴ - ننه خانم
۵ - گل خانم
۶ - آغابانو
فرزندان حاجیه زرکه:
۱ - علی امرایی
۲ - کامران
۳ - سهراب
۴ - زیبا ( آغا زیبا )
۵ - خانمی
پسران حاج صید محمد قنبری عبارتند از :
۱ - باقر قنبری
۲ - داود باقری
خاندان رشید بگ ، خصوصا" نوه های ارزشمندش گیالی ( علیرضا ) و حاجیه زرکه وارث زمینهای زیادی در چیابل رومشکان بودند ، و در اصلاحات ارضی جماعتی می خواستند به زور آنها را تصاحب کنند ، مشهدی گیالی زیر بار زور گویی نرفت ، گرچه یکی از دوستانش نیز در این راه کشته شد ، ولی تسلیم نشد ، بلکه خوانین طرهان و کوهدشت با کدخدامنشی مسئله را فیصله می دهند. خاندان رشید بگ از خاندانهای مشهور و خوشنام هستند. اعقاب ایشان با خویشاوندیهایی که در رومشکان و پلدختر و کوهدشت و سیمره ( دره شهر ) و. . . سایر نقاط همجوار انجام داده اند ، الان یکی از خاندانهای ریشه دار هستند . افسوس که اعقاب سایر دختران رشید بگ ، احتمالا" ریشه ی مادری خود را فراموش کرده اند یا بزرگترها ریشه ی مادریشان در ۱۵۰ سال اخیر نگفته اند ، و اقوام از حال و روز هم خبر ندارند. البته این شیوه ی زندگی طبیعی است فقط اهل تاریخ به این نسبتها اشاره و مطالبی را برای آیندگان ثبت و ضبط می نمایند . وگرنه همه ی بشریت با هم از یک ریشه هستند.
به هرصورت که به اعضای این خاندان توجه و دقت می کنیم، آنها افرادی متشخص ، زحمتکش ، و درستکار و با وقار و اهل خردورزی و دارای کمالات انسانی و اخلاقی می باشند.
امید است اقوام و بزرگانی که از خاندان رشید بگ هوزمونن که الان جزو اتحادیه امرایی هستند و با لهجه ی شیرین لری رومشگانی تکلم می نمایند، اطلاعاتی دارند، نگارنده را در شناخت بهتر و بیشتر این مردم شایسته یاری نمایند.
پژوهشگر؛ پیشاپیش از همکاری کنندگان نهایت تشکر را دارد.

Ahmad Lotfi:
انسان چگونه موجودی است؟
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه


برخی انسان را موجودی می دانند که ازماده ی نسیان گرفته شده است یعنی؛ انسان موجودی بازیگوش و غافل و فراموشکار است .
عده ای نیز انسان را موجودی می دانند که زود با محیط زندگی فردی و اجتماعی ماءنوس می گردد. یعنی انسان از ماده ی اُنس می آید.
ارسطو انسان را موجودی سیاسی می داند .
کارل مارکس انسان را موجودی اقتصادی می دانند.
عرفا انسان را موجدی عاشق می دانند.
فلاسفه انسان را حیوان ناطق و خردمند می پندارند .
پیامبر ( ص ) انسانها را سه دسته می داند کسانی که گوش به حرف حق می دهند و آن سخنانرا در مغز فرو می نمایند، وبه عبارت امروز ی ان را جاسازی و فایل بندی می کنند ، و آن سخن را هیچگاه فراموش نمی کنند.
گروه دوم سخن حق را می شنوند و زود فراموش می کنند به عبارت دیگر سخن حق رااز یک گوش می شنوند ، و از گوش دیگر فراموش و بیرون می کنند.
گروه سوم هم اصلا" حرف حق در گوششان فرو نمی رود .
در جای دیگر پیا مبر ( ص ) افراد را به دانا و عالم و دانش آمو ز و دانشجو و طرفدار دانش که هرسه گروه مورد تآیید بوده، ولی افرادی که جزو این سه گروه نیستد آنها را مانند انعام بل هم اضل می داند. یعنی گروه چهارم گمراه هستند و مقامشان از حیوان پائین تر است.
روحانیون هم انسان را موجودی بین نور و لجن و بین مسیر خاک تا افلاک می دانند .
قران هم انسان را موجودی عجول و کنود و در درد و رنج آفریده شده می داند. در عین حال خداوند، حقیقت اورا بهتر می شناسد و به فرشته ها می فرماید . من چیزی در خلقت این موجود ( آدم ) می دانم که شما نمی دانید و در آیه ای دیگر می فرماید و لقد کرمنّا بنی آدم ، یعنی همین انسانی که به تعبیر حضرت علی ( ع ) اولش نطفه و آخرش جیفه ( مُردار ) است، را اشرف مخلوقات عالم می داند.
انسان ها مسا فران ابدیت هستند، و دانایان و عبادت کنندگان و به زبان قرآنی ان اکرمکم عند الله اتقیکم، اینها مورد تآیید خداوند هستند .
قران کور و بینا و دانا و نادان و . . را در بعد معنوی مساوی نمی داند .
از دید دانشمندی مانند آلکسیس کارل ،
انسان موجودی ناشناخته و پیچیده است قبل از ایشان مولانا جلال الدین محمد بلخی در باره ی شناخت انسان می فرماید؛
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرارمن
درجای دیگر می فرماید؛
مازدریائیم و دریا می رویم
ماز بالائیم و بالامی رویم
قران هدف خلقت بشر راعبادتگری و حق شناسی انسان می داند. ( ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون )
در سیر و سیاحت و حرکت بشر خاکی که از ملکوت به زمین تبعید شده است ، و با مرگش به ملکوت عروج خواهد کرد.
شاعر گوید؛
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند در بدنم
نتیجه آنکه انسان به تعبیر حضرت علی ( ع ) شخصیتی چند بُعدی است ، وفقط جِسم کوچکی نیست بلکه در او دنیاها نهفته است یعنی خالقش خداوند با دستوراتی که در کتب آسمانی خصوصا" قرآن بعنوان کاملترین کتاب و دستوراتی که برای انسانها فرستاده است، سعادت آنها را تاءمین می کند ، توجه و تدبر در قرآن و از دید ما شیعیان گذشته از قرآن به مفسران و عالمان عامل به این کتاب یعنی معصومین ( ع ) نیز توجه باید داشت.
ائمه ( ع ) و عالمان تا ظهور امام واجب الاطاعه حضرت مهدی ( عج ) الگوهای حسنه برای انسانیت هستند. امید است با استفاده از علوم معنوی ، صفات و استعدادهای انسانی خود را شکوفا سازیم.

،

Ahmad Lotfi:
"سفری کوتاه به پشتکوه"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه

در روز پنجشنبه ، به تاریخ سیزده اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۷ شمسی، و ۱۶ ماه شعبان سال ۱۴۳۹ هجری قمری ، بعد از خوردن ناهار و انجام یکسری فعالیتهای عرفی - اجتماعی در ساعت پنج و سی دقیقه بعد از ظهر به سمت امامزاده ناصرالدین محمد ( ع ) در غرب پهله زرین آباد، حرکت کردیم.
در آن بعد ازظهر روز پنجشنبه، غرش رعد و برق آسمان و بارش شدید باران بهاری در جریان بود، البته در این ده روز اخیر، وجود بارانهای پیاپی، گیاهان و درختچه ها را حسابی شستشو داده بود.
درختان بلوط و سایر درختان کبیر کوه نشاطی تازه یافته بودند.
مزارع گندم و جو ، در زمینهای دیمی ، در مسیر روستاهای غربی شهرستان آبدانان یعنی روستای گندآب و انجیره و تختان و . . . . . همگی رمقی تازه به تن و ساقه ی نیم مرده ی آنها تزریق شده بود گویی ایام اواخر زمستان خود را دوباره به پیشکوه ( دره شهر و سیمره ) و پشتکوه ( آبدانان و میمه و زرین آباد ) نمایان کرده بود . در مسیر جاده ی بین راه ، سر سبزی و نشاط و مردم شادان و امیدوار به چشم می آمدند. گله دارها در اطراف جاده چادرهایشان دیده می شد و زن و بچه هایی هم در محوطه و کُرِنگ آن چادرها در حال فعالیت و مرتب کردن امور بودند ، تا صاحب گله یا چوپانشان گله ها را به آغل گوسفندان بیاورند.

ماشین پراید شیری رنگ که پسرم مهندس میثم لطفی هدایت فرمان آن را بدست داشت ، به علت بارندگی با سرعت مطمئنه در حرکت بود، و نگارنده و سایر سر نشینان ماشین از طبیعت بکر و مناظر مسحور کننده ی مسیر جاده

Ahmad Lotfi:
لذت می بردیم و از سر سبزی و طراوت محیط به وجد آمده بودیم.
دربین راه از امامزاده سید اکبر تختان و سید فلک الدین گوراب وسید حسنی ابن سید فخرالدین و امامزاده سید فخرالدین ابن موسی الکاظم عذر خواهی می کردیم، و زیارت آنها را به یاری خدا به زمان برگشت حواله می دادیم، چون در آن زمان هوا در حال گرگ و میش و کم کم داشت تاریک می شد، و ما عزم را جزم کرده بودیم که امشب به زیارت حضرت امامزاده ناصرالدین معروف به ناصر الدین جن گیر، برویم.
برطبق باور مردم و تجربه ی چندصدساله، آن امامزاده شفا بخش امراض روحی و روانی بوده، و هست.

بعد از سالها آرزو داشتم امشب در جوار این امامزاده زیارتی و دعایی و ذکری و نهایتا" یک شب را در ضلع غربی بارگاهش در چادری که با خود برده بودیم بخوابیم. همین که وارد محوطه ی پائینی امامزاده شدیم و به عبارت دیگر به مقصد رسیدیم ، حدود چهارصد ماشین از انواع و اقسام مدلها در حال رفتن و آمدن و تعداد زیادی هم ماشینهایشان را پارک کرده بودند و زن و مرد و کوچک بزرگ در حال زیارت و رفت و آمد به طرف ماشینها بودند.
برخی از زائران، و سایلی که همراه آورده بودند بر دوش می کشیدند ، وبرخی هم در سرویسهای بهداشتی درحال وضو گرفتن بودند.
انسان از این همه محبت مردم به این امامزاده در دل شب، تعجب می کرد. البته این امامزاده محوطه اش هم بربالای تپه در نزدیک روستای سادات ناصر الدینی، و حضور شوهانها ( ایل شوهان ) و طوایف مختلف شهرهای استان ایلام با اهل بیتشان در این شب جمعه و عبادت و راز و نیاز و مناجات آنها جلوه ی معنوی خاصی به این نقطه از استان ایلام داده بود.
مردم استان ایلام دوستدار اهل بیت عصمتند، و از شیعیان دو آتشه ی کشور بزرگ ایران هستند.

امامزاده سید ناصر الدین محمد ( ع ) و برادرش سید سرو الدین محمد ( ع ) یا سید صرف الدین محمد ( ع ) از نوادگان حضرت موسی الکاظم ( ع ) برای تبلیغ دین اسلام و مذهب تشیع ، به پشتکوه و منطقه شوهان کنونی در غرب بخش زرین آباد ، می آیند. فرد نانجیبی امامزاده ناصرالدین را شهید می کند و گویا برادر بزرگش را هم بعد از مدتی شهید می کنند. گویا جنازه ی سید صرف الدین را به عراق کنونی می برند. برادر زاده های سید ناصرالدین محمد ( ع ) در بین شوهان و سوره میری می مانند و با آنها خویشاوندی می نمایند و تولیت آن آستانه را به عهده می گیرند. و بر طبق شجره ای که در مرقد مطهر امامزاده ناصرالدین محمد ( ع ) نگارنده مطالعه نمود، سلسله نسب آن حضرت با ۱۷یا ۱۸ نسل به امام هفتم شیعیان جهان می رسد. و این نکته می رساند که در قرن هفتم قمری امامزاده وارد پشتکوه می شوند.

آنچه مسلم است ، فردی که امامزاده سید ناصرالدین محمد ( ع ) از نوادگان امام موسی الکاظم ( ع ) را شهید می کند اعقابش حال و روز درستی ندارند، ولی امامزاده روز به روز بر وجاهت و رونقش افزوده می شود. و مریدانش با تمام وجود او را دوست دارند، و زائرانش هم رو به فزونی است.

در این سفر معنوی ، با فردی از طایفه ی بلوچ از ایل شوهان آشنا شدم وی جد دور خود را سرباز شلی می دانست ، که از بلوچستان یا حواشی هندوستان و شرق ایران قدیم آمده است. و اعقابش تیره یا طایفه ی بلوچ را تشکیل داده است. ( الله اعلم )

درهمان شب بافردی از تیره ی سادات ایل شوهان به نام سید روح الله موسوی اشنا شدم وی جد خود را حمزه ی کبیر فرزند موسی الکاظم ( ع ) می دانست، که مرقد مطهرش در نزدیک آستان عبدالعظیم حسنی است. وی گفت ؛ ما فقط در خدمت امامزاده ناصرالدین محمد ( ع ) به عنوان متولی خدمت کرده ایم . وی گفت؛ شجره نامه اش با ۳۹ نسل به امام موسی الکاظم ( ع ) می رسد.
در محوطه ی امامزاده که گشت و گذار می کردم، با دو تا از فرهنگیان ارزشمند استان ایلام برخورد کردم. آنها مشغول بحثی اجتماعی بودند ، من هم با کمی مکث در کنار انها در بحث شرکت نمودم در ابتدای آشنایی خود را به همدیگر معرفی کردیم. یکی از آن فرهنگیان که سخنور و در حال سخن بود، نامش علی باژن بود، و قیافه ی محکم ش مانند معنای فامیلیش یعنی کَلِ کوهی ، ساده و راستین به چشم می آمد. وی اهل مهران بود ، واز تیره ی کلیوند ایل شوهان بودند، وقتی معنی کَلَی وند پرسش کرد م ی گفت ، کلیوند ، خلاصه ی کولیوند است. ما با زیدهای دره شهر و بدره، فامیل هستیم و حاتمی کیاها از فامیلهای درجه اول شان هستند . استادرمصان پیری را که از اقوام سببی اش بودند ، را نیز می شناخت. از فحوای کلام این معلم دریافتم که ایل شوهان اتحادیه ای است که ربط زیادی با ایل باستانی سوره میری دارند ، و اگر تیره هایی هم از چهار لنگ امده باشند ، همه به هم در شیعه گری و ساسانی بودن به هم وابسته است. سادات وابسته ی ناصرالدینی هم که در ملک شوهان و سوره میری قدیم هستند، باهم قرابت سیاسی و مذهبی دارند.
تیره ی صفر لکی و شرف و کاوری وبن ریزی و همه از نوادگان بهرام گورند، وبه ایل سوره میری وابسته اند. تیره ی بلوچ و سادات و کرهر و قیطول و کلیوند و فلک همه اتحادیه ی شوهان هستند. آنچه بنده از سخنان علی باژن فرهنگی شایسته متوجه شدم، برخی تیره های سوره میری در مهران نیز وجود دارد و ایلامی ها و مهرانی ها و ایل شوهان بعد سایر شهرها علاقه و وابستگی شدید ی به این امامزاده دارند و در آن شب جمعه، غوغایی از حضور گسترده ی زوار بود. خدا را باید شاکر بود که این امامزاده، و امثال جایگاه امن مردم مشتاق اهل بیت هستند . و با دعا و نیایش و درخواستهایشان از امامان و امامزاده ها به یک آرامش روحی و روانی و تبادل فرهنگی و آشنایی بیشتر مردم با همدیگر می شود. تاریخ ایلام در سینه ی خانواده ها و بزرگان تیره ها و طوایف ایلام می باشند، که ما از آن غفلت کرده ایم.
معلم فرهیخته ی دیگر خود را طاووسیان معرفی کرد، وی خود را جزو ایل پنج ستون می دانست و پنج روستای چالسرا و مهدی آباد و هفت چشمه و بانقلان و ده بالا راقدیمترین ساکنان شهرایلام می دانست. وی اصالتا" جزو ملکشاهی بود ، و ساکن چالسرا و با کلانتر بارانی مدیر کل سابق آموزش و پرورش استان ایلام بود و بنده گفتم شما درسته خواهر زاده ی وره میری های چالسرا هستید ولی تمام تیره های ملکشاهی جزو ایل باستانی سوره میری هستند. وی هم گفت از گردنه ی اسد آباد همدان به این طرف فامیل و همدین هستند . ایشان گفت؛ درطول تاریخ اول به لکها ستم کردند و انها را پراکنده کرده اند ، بعد لرها و سپس کردهای شیعه بوده است. استانهای کرمانشاه و همدان و لرستان و قسمتی از خوزستان و کردستان همه قرابت فامیلی بالنسبه نزدیک دارند. در ان شب از محضر ان دو معلم دانا فیض بردم.

صبح روز جمعه، بعد از خواندن نماز و زیارت مجدد مرقد مطهر حضرت ناصر الدین محمد ( ع ) متوجه شدم برخی از زوار که چادر نیآورده بودند ، زنان و دختران در بخش زیارتگاه زنان و مردان و پسران در قسمت زیارتگاه مردان شب را بیتوته و خوابیده بودند.

در هنگام زیارت با شخص خوش سخنی همکلام شدم ، که تجارب و مطالعات تاریخی خوبی داشت . ایشان پیرمردی نورانی و بزرگوار به نام حاج علیرصا هژبری از تیره یا طایفه ی صفرلکی بودند. تیره صفر لکی جزیی از اتحادیه ی شوهان، و وابسته به ایل باستانی و پراکنده ی سوره میری می باشند.
در مصاحبه ای که با حاج هژبری داشتم، وی اعلام کرد سوره میری ایل بسیار بزرگی بوده است که در ایران و عراق و ترکیه پراکندگی دارد. وی ارادت قلبی به اهل بیت عصمت دارند ، و در روز پنجشنبه و جمعه ، به زیارت امامزاده ناصر الدین محمد ( ع ) با خانواده آمده بودند. ایشان گفتند ، این امامزاده نوجوانی سیزده ساله بوده است و خودش از معمرین سادات ساکن حاشیه ی امامزاده ناصر جن گیر شنیده است که سادات متولی امامزاده، در قالب بابا بزرگه و بابا کوچکه از نسل سید سرو الدین هستند. ایشان ایل و اتحادیه شوهان را از ایل باستانی سوره میری جدا نمی داند . اتحادیه شوهان عبارت است از :
۱ - صفرلکی
۲ - کاوری
۳ - شرف
۴ - کلیوند
۵ - فلک
۶ - کَلهَر
۷ - بلوچ
۸ - قیطول
۹ - سادات سرو الدینی و . . . .
شجره نامه ی حاج علیرضا هژبری:
دوتا از فرزندان حاج علیرضا به نامهای مسعود و سعید میباشند . چنانچه شجره را از فرزندانش شروع کنیم ، شجره عبارت است از:
مسعود و سعید هردو فرزند حاج علیرضا فرزندرضا فرزند صیدعلی فرزند ملا رستم ( ملا روسم ) فرزند رمکه فرزندعلی کرم خاپه . . فرزند صفرلکی . . . فرزند کدخدا آئینه . . فرزند سوره میر . . . فرزند سنباد فرزند بهرام گور می باشند.
صفرلکی ها ی ایلام داری فامیلیهای ساده میری و سوره میری نژادو هژبری و کرمی و علی کرمی و ساغری و. . . می باشند.
داودعلی کلهر از نوادگان علی کرم خاپه است ، چون علی کرم خاپه مدتی قهر می کند دربین دلفانها یا کلهرها می رود، با دختری از کلهر ازدواج می کند ، و صاحب فرزند می شود. بچه ها دربین کلهر ها می مانند ، و برخی از آنها از جمله داودعلی به مدارج بالایی در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و. . . می شوند . حاج علیرضا هژبر ی می فرمود، از نوادگان پدر جدش علی کرم خاپه که دربین کلهرها بوده، فردی آمده پی زده است که ما ازنسل صفرلکی های سوره میری هستیم. پس با این شواهد سخن سوره میری های چالسرا درست در می آید ، که داودعلی کلهر را اصالتا" سوره میری می دانستند.
ملا روسم ( ملارستم ) شاعر و همشیره ی خان بوده است. وی غزلی یا قصیده ای بازبان لکی در مدح زیبایی حمیده زن حسینقلی خان والی می سراید .
حمیده دختر لطفعلی بالاوند و بسیار زیبا بوده است.

حمیده دلفان از خان والا همسرش می خواهد ، شاعری بیاورد تا از جمال وی شعری بسراید . حسینقلی خان می فرستد، ملا روسم ( رستم ) را می آورند ملا رستم در سن پیری کور بوده، به همشیره اش حسینقلی خان می گوید ؛ حمیده را من قبلا" دیده ام ، همانطور زیبا مانده یا زیباتر شده است خان دستور می دهد سه صندلی بیاورند یکطرف خودش در وسط حمیده و در یکطرف هم ملا رستم می نشیند. خان می گوید سرو صورت و سربند و بازوی اورا دست بکشد و برایش شعری بسرا ید ، حمیده خانم می گوید شعرت هم باید لکی باشد . ملا رستم در حضور همشیره اش بانو حمیده را لمس می کند و برایش شعری می سراید که یک بیت از آن به شرح زیر است؛
دلفان دِتَکَه زلفیل تو ای شکل دو ماره
مستحفظ اَو خال و خط و گنج عُذاره

حاج علیرضا در زمانی که سوره میری ها بهر دلیلی دچار زوال و مهاجرت و پراکندگی شدید شده اند و از کبکه و دبدبه ی آنها در جنوب غربی ایران و شرق عراق کاسته می شود، این بیت شعر را که از گذشتگان به صورت سینه به سینه برجای ماند و گویی بد خواهان ایل را بهتر می شناخت. و در این باره زیاد سخن نگفت . و با این شعر بدبختی یک تبار بزرگ مانند سوره میری را به بیوفایی و غداری دنیا منتسب نمود.
اگر از سوره مهری نمانده نژاد
که دنیا بود آفتِ خانه زاد

ساعت ده و بیست دقیقه از حاجی هژبری خدا حافظی گرفتیم، وبر طبق عهدی که روز قبل کرده بودیم ابتدا به زیارت امامزاده سید ابراهیم ابن امام باقر و خواهرش بی بی زینب وفرزندش سید محمد رفتیم ، در انجا در قبرستان نزدیک امامزاده قبور عمده متعلق به نوروز وندها و قطب الدینها و سادات ابراهیمی بود . در گشت و گذاری کهدر قبرستان نمودم برای سادات دره شهری مدفون در قبرستان فاطمه دادم از جمله سید نور الدین حسینی و سید فتح الله حسینیو جمعی از وابستگانشان فاتحه قرائت کردیم. البته در ان قبرستان، قبوری از طوایف مارگیر و مفروند و زرگوش و جوقلی و باپیروند و. . . ملاحظه شد. مارگیرها گویا ازدزفول به منطقه پشتکوه آمده اند.
نوروز وندها و باپیروندها و قطب الدین ها از شعبات ایل باستانی سوره میری هستند.
سادات سید ابراهیمی از سادات بزرگواری هستند ، که در روستای بردی و در خوزستان و دره شهر و فرهاد آباد و دهلران سکونت دارند.
این سادات در هر کجا از دنیا بروند ، آنها را به درب گنبد امامزاده سید ابراهیم ( ع ) می آورند . از سال ۱۳۹۵ شمسی برخی از سادات سید ابراهیمی ساکن دره شهر و حومه را در گلزار شهدای قلعه گل دفن کرده اند.
بعداز زیارت امامزاده های گلزار سید ابراهیم ( ع ) به زیارت امامزاده سید فخر الدین ابن امام موسی الکاظم ( ع ) رفتیم. این امامزاده کرامات فراوان دارد از جمله دزدان را مجازات می نماید. و خادم امامزاده سید فخرالدین چند کرامت از آن را برایم نقل کرد. این امامزاده بدست گوران کرند گاو سوار شهید می شود. گویا از طایفه کچل بوده اند . ( الله اعلم بالصواب )
بعد از زیارت امامزاده فلک الدین ( ع ) از نوادگان امام موسی الکاظم ( ع ) که در تپه ای زیبا در جنوب روستای گوراب که همگی از طایفه ی پاپی هستند ، پاپی یعنی افرادی که پیرو و شیعه و پا بر پای بزرگان شیعه می گذارند.
بعد از زیارت سید فلک الدین ( ع ) به طرف منزل حرکت کردیم و در کوه میانه وار ناهار خوردیم و در ساعت پنج بعد از ظهر به منزلمان در شهرستان دره شهر رسیدیم.


به فریاد معلمان رسیدگی کنید؟
معلم راهنمای بشر است . همه مشاغل نیازمند آن است که معلمی آن فن و دانایی راآموزش داده باشد. معلم مدرس علم و اخلاق هردو می باشد عده ای بر آن هستند تا معلم را بکشند و قدرتش را به صفر برسانند . شخصی دانا می گفت؛ عده ای برعلیه معلمان متحد شدند، و معلم را کشتند، چون می خواهند خودشان هم خودکشی کنند.
جامعه ای که معلم را خوار و زبون و بی مقدار می کند ، از هویت انسای و واقعی خویش خارج شده است و کارها را در آینده به افرادی می خواهند بسپارند ، که معلم شایسته و دلسوز را درک نکرده اند، و با کم سوادی و با گرفتن مدارک جعلی کار و زندگیشان را آغاز کنند، چنین افراد بیسواد و ضد معلم، درحقیقت به کاری که ناپخته در آن مشغول می شوند، به زیان خود و جامعه اش گام بر می دارد . آنها مانند راننده ی پایه ی سوم ضعیفی است، که سکان و فرمان یک ماشین سنگین را به اوسپرده اند تا در جاده ای غیر استاندارد رانندگی و هدایتگری نمایند. درواقع چنین رانندگانی خود و دیگران را به کشتن می دهد.
وای برما ؛ به زودی فراموش کردند معلمها و دانشجویان تربیت معلم ها و دانشسراها همان هابودند که انقلاب کردند صف دشمن شکن آنها و شاگردانشان لرزه بر اندام ساواک و موساد و سیا و دولتمردان ایران آن روزگار و استعمار گران خارجی می انداخت . معلمها نبودند که فرمانداریها و بخشداری ها و گاه اکثریت مجلس را می چرخاندند. یادشان رفته علی اکبر پرورش معلم و بعدها وزیر آموزش و پرورش در علنی ترین صحنه ها برعیه طاغوتیان چه می گفت ، نکند معلم را جاده صاف کن خود برای براریکه نشستن فرض کرده بودند ، معاذالله . به قول مرحوم امام بت شکن و راحل انقلاب اسلامی؛ اگر خلیج فارس برای ایران نا امن باشد برای تما م دنیا نا امن تر خواهد بود . و د رآنجا باتمامیت دنیای استکبار خواهیم جنگید ( نقل به مضمون )
انقلاب اسلامی وامدار معلمان و دانش آموزان این کشور بوده و هست . از مسئولان تقاضا دارم به معلمان در تمام زمینه ها رسیدگی کنند نگذارید احساس مرگ و پیری و روز مرگی و فقیری نمایند . دود این کار که معلم را حقیر بشماریم و به وضعیت زندگی آنها و فرزندانشان توجه نکنیم، به چشمان افراد و مسئولان ذیربط خواهدرفت. واگر معلم و تعلیم و تربیت در این کشور بمیرد، آنها که می توانستند کاری انجام دهند ؛ و کوتاهی کردند ، باید تقاص این جفا کاری را در دنیا و آخرت پس دهند.
معلم موتور انقلاب اسلامی است موتور را خاموش و دچار نقص فنی نکنید ، زیراکه همه ی سرنشینان صدمه خواهند دید.
معلم آنقدر فضیلت دارد که اگر بلغزد برایش ماهیان دریا و حشرات زمینی طلب بخشش و استغفار می کنند ( یستغفر له هوام الارضو حیتان البحر )

Ahmad Lotfi:
http://loor. ir/news/64 - feily/6465 - ایل - سوره - میری - سوره - مهری - یا - سرخه - مهری. html

Ahmad Lotfi:
اشتراک گذاری '4_6042054443191501792. docx'


کلمات دیگر: