( مصدر ) بخاک غلتیدن . یا بی خاک مراغه کردن . مثلی است به معنی بی بهانه منظور خود را انجام دادن تا چه رسد به اینکه بهانهای در دست باشد : یکی شب کفار بر ایشان شبیخون کردند و به انواع خرابی حاصل آمد . ایشان خود بی خاک مراغه کردندی ...
مراغه کردن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) به خاک غلتیدن .
لغت نامه دهخدا
مراغه کردن. [ م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) غلط زدن. غلتیدن در خاک. خرغلت زدن. به پهنا در خاک غلت زدن. غلت و وا غلت زدن :
چون مراغه کند کسی بر خاک
چون بود خاک از او چه دارد باک.
صبا بر سر سبزه می ریخت سیم
مراغه همی کرد بر گل نسیم.
بر خاک مراغه کرد چون آب.
گوئی مراغه بر گل تر می کند شمال.
مراغه کردن خوبان به سایه های چنار.
چون مراغه کند کسی بر خاک
چون بود خاک از او چه دارد باک.
عنصری.
چون خاک یافتی مراغه دانستی کرد. ( تاریخ بیهقی ). ایشان خود بی باک مراغه کردندی. ( چهارمقاله نظامی عروضی ).صبا بر سر سبزه می ریخت سیم
مراغه همی کرد بر گل نسیم.
( از اوبهی ).
گریان به زمین فتاد و بی تاب بر خاک مراغه کرد چون آب.
امیرخسرو.
نظاره کن روانی این شعر بر ورق گوئی مراغه بر گل تر می کند شمال.
امیرخسرو ( از جهانگیری ).
معاشران را بی دور باده مست کندمراغه کردن خوبان به سایه های چنار.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
هو
غلط خوردن چارپایان ، حمام خاک گرفتن چارپایان از طریق غلط زدن.
مراغه محل غلط خوردن چارپایان.
منبع : لغت نامه دهخدا.
غلط خوردن چارپایان ، حمام خاک گرفتن چارپایان از طریق غلط زدن.
مراغه محل غلط خوردن چارپایان.
منبع : لغت نامه دهخدا.
کلمات دیگر: