کلمه جو
صفحه اصلی

شول

فرهنگ فارسی

بر داشتن سنگ را یا بر داشتن سبو را

لغت نامه دهخدا

شول . (اِخ ) (... کامفیروز) نام رودخانه ای در فارس آبش شیرین و گوارا است که از آب چشمه ٔ سرقدم برخیزد و چندین ده کام فیروز را آب دهد و در نزدیکی صغاد کام فیروز با رودخانه ٔ کام فیروز بیامیزد. (از فارسنامه ٔ ناصری ).


شول . (اِخ ) دهی است در پنج فرسخ بیشتر میانه ٔ شمال و مغرب گاوکان فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).


شول . (اِخ ) دهی است در دو فرسخ و نیم میانه ٔ جنوب و مشرق گله دار فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).


شول . (اِخ ) دهی است در یک فرسخ بیشتر در شمال فتح آباد فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).


شول . (اِخ ) قریه ای است در چهارفرسخی مغربی پالنگری فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).


شول . (اِخ ) نام ایالتی است در چین و قدامة نویسد: اسکندر اکبر این شهر را فتح نمود و «شول و خمدان » را در آن بنا کرد و بعضی بر آنند که ایالت «سی بگمان -فو» همان خمدان است و مارکوارت یک جا گوید که کلمه ٔ شول ترکی ، چول بمعنی شنهای بیابان است و این کلمه ترجمه ٔ چینی «شاچو»، شنزار می باشد، ولی مجدداً این احتمال را پذیرفته است که شول تصحیفی در قرأت سولا = سوک -چو (سو-چو) باشد. برشنیدر گوید: شاچو بمعنی «شهر شنها» است که در سال 622 م . بنا شده بود. (از دایرة المعارف اسلام ).


شول . (اِخ ) نام محلی در حومه ٔ شیراز واقع در نه فرسخی میانه ٔ شمال و مغرب شیراز. (از فارسنامه ٔ ناصری ).


شول . (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به اردکان میان گلستان و سنگر در 60500گزی شیراز. (یادداشت مؤلف ).


شول . [ ش َ ] (ع اِ) آب اندک و باقیمانده دربن مشک و جز آن . (منتهی الارب ). ج ، اشوال . (از اقرب الموارد). باقی آب در جوی . (مهذب الاسماء). || (ص ) مرد سبک و چالاک در هر کار. (منتهی الارب ). مرد سبک . خفیف . (از اقرب الموارد). || سبک از هر چیزی . ج ، اشوال . || (ص ، اِ) ج ِ شائلة(بر غیر قیاس ). (منتهی الارب ). رجوع به شائلة شود.


شول . [ ش َ ] (ع مص ) شَوَلان .برداشتن شتر ماده دُم را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برداشتن ستور و اشتر دنبال را. برداشته شدن دنبال . (تاج المصادر بیهقی ). ورداشتن شتر دنبال را. (المصادر زوزنی ). || بلند و دروا شدن دُم (لازم است و متعدی ). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).و گاه برای بلند شدن غیر از دُم بکار رود. (از اقرب الموارد). || برداشتن سنگ را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سبک شدن و آرام گرفتن بعد خشم . (از منتهی الارب ). شالَت ْ نعامة فلان ؛ سبک شد و خشمگین گردید و سپس ساکت شد. (از اقرب الموارد). || مردن : شالت نعامته . (منتهی الارب ). شالَت ْ نَعامَتُه ُ؛ برداشته شد قدم و نشان او؛ یعنی بمرد. (یادداشت مؤلف ). || رفتن قوم و خالی شدن جای ایشان یا پراکنده شدن و مختلف شدن سخن ایشان یا رفتن عزت و غلبه ٔ قوم . (منتهی الارب ). || برآمدن پله ٔ ترازو. (منتهی الارب ). برآمدن یکی از دو کفه ٔ ترازو. (از اقرب الموارد). از جای برآمدن یک کفه ٔ ترازو. (تاج المصادر بیهقی ). || برداشتن سبو را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


شول . [ ش َ وِ ] (ع ص ) رجل شول ؛ مرد سبک و چالاک در کار خدمت و حاجت و شتاب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


شول . [ ش ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شائل . (منتهی الارب ). رجوع به شائل شود.


شول. [ ش َ ] ( ع اِ ) آب اندک و باقیمانده دربن مشک و جز آن. ( منتهی الارب ). ج ، اشوال. ( از اقرب الموارد ). باقی آب در جوی. ( مهذب الاسماء ). || ( ص ) مرد سبک و چالاک در هر کار. ( منتهی الارب ). مرد سبک. خفیف. ( از اقرب الموارد ). || سبک از هر چیزی. ج ، اشوال. || ( ص ، اِ ) ج ِ شائلة( بر غیر قیاس ). ( منتهی الارب ). رجوع به شائلة شود.

شول. [ ش ُوْ وَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ شائل. ( منتهی الارب ). رجوع به شائل شود.

شول. [ ش َ وِ ] ( ع ص ) رجل شول ؛ مرد سبک و چالاک در کار خدمت و حاجت و شتاب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

شول. [ ش َ ] ( ع مص ) شَوَلان.برداشتن شتر ماده دُم را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). برداشتن ستور و اشتر دنبال را. برداشته شدن دنبال. ( تاج المصادر بیهقی ). ورداشتن شتر دنبال را. ( المصادر زوزنی ). || بلند و دروا شدن دُم ( لازم است و متعدی ). ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).و گاه برای بلند شدن غیر از دُم بکار رود. ( از اقرب الموارد ). || برداشتن سنگ را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سبک شدن و آرام گرفتن بعد خشم. ( از منتهی الارب ). شالَت ْ نعامة فلان ؛ سبک شد و خشمگین گردید و سپس ساکت شد. ( از اقرب الموارد ). || مردن : شالت نعامته. ( منتهی الارب ). شالَت ْ نَعامَتُه ُ؛ برداشته شد قدم و نشان او؛ یعنی بمرد. ( یادداشت مؤلف ). || رفتن قوم و خالی شدن جای ایشان یا پراکنده شدن و مختلف شدن سخن ایشان یا رفتن عزت و غلبه قوم. ( منتهی الارب ). || برآمدن پله ترازو. ( منتهی الارب ). برآمدن یکی از دو کفه ترازو. ( از اقرب الموارد ). از جای برآمدن یک کفه ترازو. ( تاج المصادر بیهقی ). || برداشتن سبو را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

شول. ( اِخ ) نام قبیله ای است از قبایل فارس. این قبیله نخستین بار در لرستان سکونت داشت و در حدود سال 300 هَ. ق. نیمی از لرستان را تحت فرماندهی قرار داده بود و بوسیله سیف الدین ماکان روزبهان ( که اجداد او از دوره ساسانیان بر این منطقه حکومت داشتند ) اداره میشد و او را با لقب پیشوا میخواندند. مورخان اسلامی اطلاعی از این قبیله نداده اند، ولی نجم الدین که از نوادگان او بود در زمان حمداﷲ مستوفی در این منطقه حکومت میکرد. ابن بطوطه ( 748 هَ. ق. ) در راه شیراز به کازرون به قبیله شول برخورد کرده است و گوید که آنان قبیله ای از اعاجم اند که صحرانشینندو میان آنها مردمانی پرهیزگار و متقی وجود دارد. شهاب الدین العمری ( متوفی بسال 749 هَ. ق. ) گوید که قبیله شول با شبانکاره خویشاوندی مستحکمی دارند. اجمالاً کوچیدن شولها و تمایل آنان به جنگ و پیکار و حمله های قبایل مجاور علیه آنها از علل ازهم پاشیدگی ایشان و مستهلک شدنشان در دیگران بوده است و اکنون در منطقه فارس آثار مختصری از آنان بجای مانده است مانند:شول گب ( کوهی در شمال بوشهر )، داره شولی ( قبیله ای ازقشقائی )، دو قریه بنام شول یکی نزدیک دالکی و دیگری نزدیک شمال غرب شیراز است و شاید قریه شولی که در خارج شهر بوده است آخرین دژ قبیله شول بوده و از سبک معماری خانه ها پیداست که در حفظ و نگاهداری سنتهای ایرانی و خصوصیات آن میکوشیدند. رجوع به دائرة المعارف اسلام و فهرست اعلام تاریخ گزیده و تاریخ غازان ص 287 و تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 114 شود :

شول . (اِخ ) نام قبیله ای است از قبایل فارس . این قبیله نخستین بار در لرستان سکونت داشت و در حدود سال 300 هَ . ق . نیمی از لرستان را تحت فرماندهی قرار داده بود و بوسیله ٔ سیف الدین ماکان روزبهان (که اجداد او از دوره ٔ ساسانیان بر این منطقه حکومت داشتند) اداره میشد و او را با لقب پیشوا میخواندند. مورخان اسلامی اطلاعی از این قبیله نداده اند، ولی نجم الدین که از نوادگان او بود در زمان حمداﷲ مستوفی در این منطقه حکومت میکرد. ابن بطوطه (748 هَ . ق .) در راه شیراز به کازرون به قبیله ٔ شول برخورد کرده است و گوید که آنان قبیله ای از اعاجم اند که صحرانشینندو میان آنها مردمانی پرهیزگار و متقی وجود دارد. شهاب الدین العمری (متوفی بسال 749 هَ . ق .) گوید که قبیله ٔ شول با شبانکاره خویشاوندی مستحکمی دارند. اجمالاً کوچیدن شولها و تمایل آنان به جنگ و پیکار و حمله های قبایل مجاور علیه آنها از علل ازهم پاشیدگی ایشان و مستهلک شدنشان در دیگران بوده است و اکنون در منطقه ٔ فارس آثار مختصری از آنان بجای مانده است مانند:شول گب (کوهی در شمال بوشهر)، داره شولی (قبیله ای ازقشقائی )، دو قریه بنام شول یکی نزدیک دالکی و دیگری نزدیک شمال غرب شیراز است و شاید قریه ٔ شولی که در خارج شهر بوده است آخرین دژ قبیله ٔ شول بوده و از سبک معماری خانه ها پیداست که در حفظ و نگاهداری سنتهای ایرانی و خصوصیات آن میکوشیدند. رجوع به دائرة المعارف اسلام و فهرست اعلام تاریخ گزیده و تاریخ غازان ص 287 و تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 114 شود :
جهان آسوده گشت از دزد و طرار
ز کرد و شول و ترک و مرد عیار.

(ویس و رامین ).


از لور و شول و فارس صدهزار مرد پیاده جمع کنیم . (جهانگشای جوینی ). در آنجالشکری بسیار از کرد و ترکمان و شول بودند. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ).
- بلادالشول . رجوع به شولستان شود.

فرهنگ عمید

۱. آب اندک.
۲. بقیۀ آب که در دلو باشد.

دانشنامه عمومی

شول اشاره دارد به:
قوم شول، شاخه ای از مردم لر
شول (مهر) در استان فارس.
شول (گناوه) در استان بوشهر.
شول (دشتستان) در استان بوشهر.

دانشنامه آزاد فارسی

شُول
از طوایف قدیم منطقۀ لرستان. اینان دست کم از اواخر دورۀ ساسانی در لرستان سکونت داشتند و از حدود ۳۰۰ق تا قرون ۶ و ۷ق، حاکم نیمی از لرستان بودند. بنابه نوشتۀ مستوفی و شبانکاره ای، امیران شول، عنوان نجم الدین یا نجم الدین اکبر داشتند. پیشوای بزرگ شول های لرستان سیف الدین ماکان روزبهانی بود (قرن ۳ق) و نوادگان او نیز تا قرن ۸ق همچنان بر طوایف شول حکومت داشتند. ظاهراً شول ها تا قرون ۷ و ۸ق در همۀ سرزمین های کردنشین پراکنده شده بودند. ناحیۀ معروف ایذه در گرمسیر بختیاری، در اواخر قرن ۸ق، در تملک امیر شول بود. شول ها از قرن ۸ق در شولستان فارس، مشتمل بر ممسنی و بخشی از کهگیلویه، سکونت داشتند. امیر غیاث الدین منصور شول، حاکم مقتدر شولستان در میانۀ قرن ۸ق و داماد شاه شیخ ابواسحاق انجوی ( ـ۷۵۵ق)، پس از فرار او از مقابل مبارزالدین محمد مظفری، در ۷۵۵ق برای مدتی کوتاه شیراز را اشغال کرد و پس از جنگی سخت مغلوب قوای شاه شجاع شد و به شولستان بازگشت. او در ۷۶۵ق به خدمت شاه یحیی برادر شاه شجاع درآمد و پس از آن به سلطان زین العابدین پسر شاه شجاع پیوست. شولستان و ممسنی در اوایل عهد صفویه ظاهراً دو ناحیۀ مجاور یا دو ناحیۀ متداخل بوده است. پس از استقرار القاص میرزا، برادر شورشی شاه طهماسب صفوی در قلعۀ سفید (۹۹۵ق)، رهبران شولستان و ممسنی به جنگ او رفتند، اما مغلوب شدند. عناوین شول و شولستان تا انقراض صفویه باقی بود، اما به تدریج از میان رفت و نام ممسنی جای آن را گرفت. با این همه، بقایای طایفۀ شول هنوز در فارس حضور دارند و طایفۀ کرد شولی، از گروه های تشکیل دهندۀ ایل خمسۀ فارس، از آن جمله است. جمعیت چادرنشینان این طایفه بالغ بر ۴۹۷ خانوار است و از تیره های ارباب ولد (ارباب دار)، باباملکی، جمشیدی، خلجی، گوش پا، لُری، لشنی و مرادشفیع تشکیل شده است.

گویش مازنی

/shool/ فریاد رعدآسای گالش ها در محدوده ی زندگی دام داری و جنگل های مرطوب البرز - فریاد رسا و بلند

۱فریاد رعدآسای گالش ها در محدوده ی زندگی دام داری و جنگل ...


واژه نامه بختیاریکا

گاو دم سفید

پیشنهاد کاربران

شول در زبان لری بختیاری به معنی ::دلاور. نیرومند

حاکمان لر شول
روزبهان
ماکان
سیف الدین
اکبر
نجم الدین
حسام الدین

تیمور گورکانی گروهی از ایل لر شول را
به خراسان تبعید کرد
تحت نام شاهلو ( شاد لو. شاملو )



شولگی پادشاه منطقه سیماش دولت عیلامی
شهر سیماش ( مسجدسلیمان - پارسوماش )

روستای باغ شول در بخش آب ماهیک

محل سکونت
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
طایفه مال احمدی
طایفه نیم بنیچه *لیمونچی. لیموچی *
طایفه شیخ محمد عالی لملمی
طایفه ملکشاه وند خلیلی
تیره رستمی پلنگ *شمس خلیلی *
تیره ساد*سعد*زیلایی خلیلی
طایفه عالی ساد*عالی سعد*خلیلی بهداروند
از
ایل منجزی بهداروند *بختیاروند *
قوم لر*لهراسب کیانی *

خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان آتش بیگی بختیاروند ایلخان
کلارستم خان آقاسی*الله وردی. کلی وردی*
تاج الدین امیر قنبر عالی *قنبر علی. تاجمیر عالی *
عالی شمس الدین بختیاروند *عالی ساد. عالی سعد*
تیره بزرگ شمس خلیلی




*****

منطقه آب ماهیک لالی در

جنوب
بقعه بابا احمد قرار دارد

طایفه بابااحمدی*بامدی. بوحمدی* ایل دورکی لر بختیاری

روستایی در ۲۵ کیلومتری شهرستان سیرجان قرار دارد به نام امیرآباد شول که دو تن از سرداران شهید به نام احمدشول و علی یار شول که از همرزمان سردار قاسم سلیمانی بودند متولد آنجا می باشند

شول نام روستایی درشمال غرب شیراز میباشد که از قدمت زیادی برخوردارمیباشد روستای شول سپیدان بعداز روستای خلاریکی از قدیمیترین روستاهای شهرستان سپیدان میباشد که درحال حاضرحدود۹۰نفردرروستازندگی میکنندبنابه دلایلی اکثرشولی ها به شیراز مهاجرت کردندکه حدود۲۵۰۰۰هزارنفرشولی هامقیم شهرشیرازمیباشند
ممنون از مدیرمحتم سایت

حکومت ایل لر شول بر تمام مناطق لرنشین
مرکز حکومت لرستان
معنی شول به زبان لری بختیاری ::نیرومند
. قوی

شول پیا::مرد نیرومند


طایفه شالو*شو لو*ایل دینارونی لربختیاری

شهر شول آباد بختیاری لرستان

شهر شول ماچول*معشور. ماهشهر *
محل سکونت ایل لر بختیاری و قوم عرب

شهر شولستان ( نورآباد لر ممسنی )

شهر شاو ور *شاول. شول*خوزستان
محل سکونت ایل لر و قوم عرب

طایفه شول گپ لر در گناوه

طایفه شول بختیاری در سلطان آباد رامهرمز

ایل کرشولی در فارس
زبان لری بختیاری

ایل دره شوری*داره شولی*در ایل قشقایی
داره::درخت. نژاد
نژاد لر شول

شولی ایلی پارس تبار وپارسی زبان است و با گویش پارسی شولی سخن میگویند.

متاسفانه یک عده از سر نا آگاهی فکر میکنند ما بخاطر داشتن گویش محلی لر هستیم که این فکری اشتباه و باطل است.
سرزمین شول یا شولستان از زمان اسکان خاندان هخامنش در پارس بخشی از قلمرو شاهان پارسی انشان و از آن زمان تا کنون پیوسته بخشی از سرزمین پارس بوده است. در تقسیمات کوره های پنجگانه فارس مرکزیت شول در کوره شاپور قرار می گرفت هر چند حدود سرزمین و قلمرو سیاسی شول در دوره های مختلف بخشهایی از کوره های مجاور مانند استخر و ارجان را نیز دربرمیگرفته است.

شهر باستانی نوبندگان پایتخت شولان بود که در شمال بیشاپور واقع شده بود و در برخی ادوار تاریخ از کازرون نیز بزرگتر بوده است.

میان دو قوم پارسی شبانکاره و شول خویشاوندی وجود داشته است برخی نویسندگان مانند صفی نژاد ، شولان را نیز از تبار ساسانیان میدانند.

حمدالله مستوفی و دیگر نویسندگان معاصر دوران ایلخانان به حکومت شولان بر شول از زمان اکاسره اشاره دارند که نشان دهنده نوعی خویشاوندی میان ایشان و ساسانیان است چرا که فرمانروایان مناطق مختلف فارس اغلب از میان خویشاوندان نزدیک ساسانیان و اشراف پارسی انتخاب می شده اند.

شولان به لحاظ جغرافیایی و فرهنگی همسایه کوهمره و بهبهان نیز به حساب می آیند و از این جهت باید گویش تاریخی این قوم پارسی را مانند کوهمره ای و بهبهانی از گویشهای ارگاتیو جغرافیای تاریخی پارس به حساب آورد که بازمانده زبان پارسیگ یا پهلوی ساسانی هستند.


کلمات دیگر: