کلمه جو
صفحه اصلی

میار

فرهنگ فارسی

جمع مائر

لغت نامه دهخدا

میار. [ م َی ْ یا ] ( ع ص ) خواربارآور و غله کش از جایی به جایی. ( منتهی الارب ، ماده م ی ر ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

میار. [ م ُی ْ یا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مائر. ( منتهی الارب ). و رجوع به مائر شود.

میار. [ م َی ْ یا ] (ع ص ) خواربارآور و غله کش از جایی به جایی . (منتهی الارب ، ماده ٔ م ی ر) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


میار. [ م ُی ْ یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مائر. (منتهی الارب ). و رجوع به مائر شود.


مئار. [ م ِ ] ( ع مص ) ممأرة. دشمنی کردن و تباهی انداختن و فتنه انگیختن میان مردم. || فخر کردن. || برابری نمودن با کسی در کاری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

گویش مازنی

/mayaar/ از طوایف بومی ساکن در کلاردشت چالوس

از طوایف بومی ساکن در کلاردشت چالوس


پیشنهاد کاربران

مهدی کلار*دهباشی *::میار، مهدی یار
سرمنشأ تیره بزرگ کلار در طایفه حسنکی ایل لر بختیاروند

نیمی از این تیره در سراسر کشور پراکنده است
طایفه حسنکی ( استکی، استاکی، استاجی، اسنکی )
یکی از بزرگترین طایفه های ایل لر بختیاروند بود
تیره کلار استاکی::کلارستاکی، کلارستاقی


کلمات دیگر: