کلمه جو
صفحه اصلی

مرهم


مترادف مرهم : بریزه، پماد، روغن، ضماد، نوشدارو ، مسکن، التیام بخش

متضاد مرهم : زخم

برابر پارسی : ملهم، نوشدارو

فارسی به انگلیسی

balm, embrocation, ointment, unction, unguent


salve, balm, embrocation, ointment, unction, unguent, ointmrnt

ointment


فارسی به عربی

بلسم , ضمادة , مرهم , معتدل , نفط

عربی به فارسی

روغن ماليدني , مرهم رقيق , روغن مالش , روغن , مرهم , پماد , ضماد , مرهم تسکين دهنده , داروي تسکين دهنده , ضماد گذاشتن , تسکين دادن , خمير


فرهنگ اسم ها

اسم: مرهم (دختر) (فارسی) (تلفظ: marham) (فارسی: مرهم) (انگلیسی: marham)
معنی: هر دارویی که روی زخم بگذارند

مترادف و متضاد

۱. بریزه، پماد، روغن، ضماد، نوشدارو ≠ زخم
۲. مسکن
۳. التیامبخش


plaster (اسم)
مشمع، مرهم، ضماد، گچ، ارزه، خمیر مخصوص اندود دیوار و سقف

inunction (اسم)
روغن مالی، تدهین، مرهم، مسح، مرهم گذاری

unction (اسم)
نرمی، روغن مالی، تدهین، مرهم، روغن، چرب زبانی، مرهم گذاری، حظ، لینت، پربرکتی، تلذذ

balm (اسم)
خوشبویی، مرهم، بلسان

dressing (اسم)
ارایش، لباس، مرهم، مخلفات، چاشنی، سس، مرهم گذاری وزخم بندی

balsam (اسم)
مرهم، بلسان، درخت گل حنا

salve (اسم)
مرهم، ضماد، مرهم تسکین دهنده

ointment (اسم)
مرهم، روغن، پماد

copaiba (اسم)
مرهم

unguent (اسم)
مرهم، خمیر، روغن

oil (اسم)
مرهم، روغن، چربی، نفت، مواد نفتی، رنگ روغنی، نقاشی با رنگ روغنی

بریزه، پماد، روغن، ضماد، نوشدارو ≠ زخم


فرهنگ فارسی

هرداروئی که روی ز م بگذارند، مراهم جمع
( اسم ) دارویی که بر روی زخم نهند یا بر آن بمالند : اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم اگر تو زهر دهی به که دیگری تریاک . ( حافظ ) جمع : مراهم . توضیح ۱ - محصول دارویی روغنی و نرم که از ترکیب و آمیختن یک صمغ گیاهی ( و یا یک چند قسم موم معدنی و گیاهی ) با یکی دو نوع ماد. روغنی حاصل میشود و مورد استعمال خارجی دارد . توضیح در برخی ماخذ مرهم ها را با پمادها یکی میدانند در حالی که در پمادها یک ماد. دارویی موثر در یک محیط روغنی بی تفاوت و خنثی حل میشود و این ماد. روغنی در تداوی تاثیری ندارد در صورتیکه در مرهمها خود مواد روغنی ضمن اینکه حلال واقع میشوند جزو مواد دارویی اصلی هم قرار دارند بریزه . یا مرهم باسلیقون . مرهمی که از ترکیب موم زرد وکلفن و روغن زیتون و زفت سیاه حاصل میشود و از آن جهت رفع درد های عضلانی و مفاصل استفاده میکنند . یا مرهم خاکستری . مرهمی که از اختلاط کلرور مرکوریک ( سوبلیم. خالص ) و یا سولفور جیوه با آکسونژ ( چربی خوک ) و یا پیه آب کرده بنسبت یک درصد تهیه شود مرهم رمادی .مرهم زیبق مرهم جیوه روغن خاکستری . یا مرهم رمادی . مرهم خاکستری . یا مرهم زیبق . مرهم خاکستری . یا مرهم ساده . مرهمی که از ترکیب روغن حیوانی و موم حاصل شود موم روغن . یا مرهم کافوری . دارویی است مرکب ازکافور روغن زیتون وغیره که جهت تسکین درد اعضابکار رود.

فرهنگ معین

(مَ هَ ) (اِ. ) هر دارویی که روی زخم بگذارند تا بهبود یابد. ج . مراهم .

لغت نامه دهخدا

مرهم . [ م َ هََ ] (ع اِ) آنچه بر جراحت نهند. معرب است یا مشتق از رِهمة است به معنی باران ضعیف ، بسبب نرمی آن و بدان جهت که مرهم طلای نرم است که بر جراحت مالند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). داروی نرم که برجراحت بندند. (دهار).معرب ملهم یا ملغم ، و به لفظ بستن و کردن و زدن و نهادن و افکندن مستعمل است . (از بهار عجم ) (از آنندراج ). آنچه بر جراحت یا ریش نهند بهبود آن را. دوای کوفته و بیخته و آمیخته (با قیر و طیات ) و مانند آن که بر جراحات و اورام نهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضماد. (زمخشری ). هوکش . ج ، مَراهم . (دهار) :
هر دل که شد از هیبت او تافته و ریش
آن دل نه به دارو بهم آید نه به مرهم .

فرخی .


راحت کژدم زده کشته ٔ کژدم بود
می زده را هم به می دارو و مرهم بود.

منوچهری .


از درد چگونه شود به آنکس
کز سرکه نهاد و شخار مرهم

ناصرخسرو.


وز قول یکی چو نیش تیز است
وز حال یکی چو نرم مرهم .

ناصرخسرو.


دردی که مرا هست به مرهم نفروشم
ور عافیتش صرف دهی هم نفروشم .

خاقانی .


خون رزان ده که هست خون روان را دیت
صیقل زنگ هوس مرهم زخم ستم .

خاقانی .


این مرا مرهم است اگر قومی
خستن من ثواب دیدستند.

خاقانی .


تن سپرکردیم پیش تیر باران جفا
هرچه زخم آید ببوسیم و ز مرهم فارغیم .

خاقانی .


زخم که جانان زند همسر مرهم شناس
زهرکه سلطان دهد همبر تریاق نه .

خاقانی .


بسته ٔ زلف اوست دل آخر از آن کیست او
خسته ٔ چشم اوست جان مرهم جان کیست او.

خاقانی .


دوست بود مرهم راحت رسان
گرنه رهاکن سخن ناکسان .

نظامی .


دم مزن گر همدمی می بایدت
خسته شو گر مرهی میبایدت .

عطار.


چه می گویم که مجروحم چنان سخت
که در هر دو جهان مرهم ندارم .

عطار.


برنهم پنبه گرت مرهم نیست
که دل ریش کردی افکارم .

اثیرالدین اومانی .


بزرگان گفته اند اندکی جمال به از بسیاری مال و روی زیبا مرهم دلهای خسته است . (گلستان سعدی ).
گر مرهم تو بر دل مردم به منت است
بردار مرهمت که نمک می پراکنی .

اوحدی .


سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهائی به جان آمد خدارا همدمی .

حافظ.


مرهم ز چاک سینه فکندیم آصفی
فرقی میان سینه فکاران گذاشتیم .

خواجه آصفی (از آنندراج ).


محرم کیشم نه ای به خویشم بگذار
مرهم ریشم نه ای ز نیشم بگذار.

قاآنی .


لازوق ، لزوق ؛ مرهمی که تابه شدن جراحت چسبان باشد. (منتهی الارب ).
- بی مرهمی ؛ فقد مرهم . نبودن مرهم :
با جراحت چون بهایم ساز در بی مرهمی
کزجهان مردمی مرهم نخواهی یافتن .

خاقانی .


صبر من از بیدلی است از تو که مجروح را
چاره ز بی مرهمی است سوختن پرنیان .

خاقانی .


- مرهم ابیض ؛ نوعی مرهم است : جراحت را کم کند و گوشت را نو برویاند. صنعت آن موم سفید پنج درم در ده درم روغن گل یا روغن کنجد حل کرده هفت درم سفیده ٔ کاشغری شسته اضافه نمایند و صلایه کنند تامرهم شود؛ مرهم الابیض ، مرهم الاسفیداج ، مرهم الحواریین ، مرهم الخل ، مرهم الداخلیون ، مرهم الزنجار، مرهم الزنجفر، مرهم النخل ، مرهم خونکار ، مرهم زرد ، مرهم سفید و مرهم قصاب از انواع مرهم است . رجوع به تذکره ٔ داوود ضریر انطاکی ص 303 و 304 شود.
- مرهم بستن ؛ مرهم نهادن :
من که برخود میدرم پیراهن افلاک را
از رفو مرهم نخواهم بست زخم چاک را.

میریحیی شیرازی (آنندراج ).


- مرهم خاکستری ؛ روغن خاکستری . مرهم رمادی . مرهم زییق .
- مرهم خل ؛ مرهم الخل . نوعی مرهم است و صنعت آن مرداسنگ کوفته و بیخته ده درم سرکه و روغن زیت یا زغیر از هر یک چهل درم همه را بهم آمیزند و صلایه کنند تا مرهم شود.
- مرهم زدن ؛ مرهم نهادن :
چو خواهم برجگر مرهم زنم الماس میگردد
همانا هست دست دیگری در آستین من .

مخلص کاشی (از آنندراج ).


نگشوده چشم ما رااز اشک بخیه کردند
برزخم خام بسته مرهم زدند و رفتند.

ارادتخان واضح (از آنندراج ).


- مرهم ساختن ؛ ترتیب دادن مرهم :
سنان جور بردلریش کم زن
چو مرهم می نسازی نیش کم زن .

ناصرخسرو.


به هر زخمی مرا مرهم تو سازی
به هر دردی مرا درمان تو باشی .

خاقانی .


- مرهم سجره ؛ از انواع مرهم است صنعت آن موم سفید دو درم و نیم در پنج درم روغن گل یا کنجد حل کرده سه درم سجره کوفته و بیخته اضافه نمایند و قطره قطره آب سرد ریخته صلایه کنند تا مرهم شود.
- مرهم شادنة ؛از انواع مرهم است . رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 304 شود.
- مرهم کردن ؛ مرهم ساختن :
هزار درد دلم هست و هیچ جنس بنوعی
نساخت داروی دردم نکرد مرهم ریشم .

خاقانی .


نکنم مرهم جراحت خویش
کان جراحت به مهر بازوی تست .

خاقانی .


شاه بدانی که جفاکم کنی
گرد گران ریش تو مرهم کنی .

نظامی .


یکی خسته را مرهم ریش کرد
یکی نوحه بر مرده ٔ خویش کرد.

میرخسرو (از آنندراج ).


- مرهم مقل ؛ از انواع مرهم است و صنعت آن مقل ازرق ده درم در بیست درم لعاب تخم کتان حل کنند و پنج درم موم زرد در ده درم روغن کنجد بگذارند و همه را بهم آمیخته روغن پیه مرغ و روغن کوهان شتر و مغز قلم گاو از هریک پنج درم اضافه نمایند و صلایه کنند تا مرهم شود.
- مرهم نهادن ؛ رجوع به این ترکیب در ردیف خودشود.
- امثال :
مرهم نداری باری پنبه نه . (امثال و حکم دهخدا).

مرهم. [ م َ هََ ] ( ع اِ ) آنچه بر جراحت نهند. معرب است یا مشتق از رِهمة است به معنی باران ضعیف ، بسبب نرمی آن و بدان جهت که مرهم طلای نرم است که بر جراحت مالند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). داروی نرم که برجراحت بندند. ( دهار ).معرب ملهم یا ملغم ، و به لفظ بستن و کردن و زدن و نهادن و افکندن مستعمل است. ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ). آنچه بر جراحت یا ریش نهند بهبود آن را. دوای کوفته و بیخته و آمیخته ( با قیر و طیات ) و مانند آن که بر جراحات و اورام نهند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ضماد. ( زمخشری ). هوکش. ج ، مَراهم. ( دهار ) :
هر دل که شد از هیبت او تافته و ریش
آن دل نه به دارو بهم آید نه به مرهم.
فرخی.
راحت کژدم زده کشته کژدم بود
می زده را هم به می دارو و مرهم بود.
منوچهری.
از درد چگونه شود به آنکس
کز سرکه نهاد و شخار مرهم
ناصرخسرو.
وز قول یکی چو نیش تیز است
وز حال یکی چو نرم مرهم.
ناصرخسرو.
دردی که مرا هست به مرهم نفروشم
ور عافیتش صرف دهی هم نفروشم.
خاقانی.
خون رزان ده که هست خون روان را دیت
صیقل زنگ هوس مرهم زخم ستم.
خاقانی.
این مرا مرهم است اگر قومی
خستن من ثواب دیدستند.
خاقانی.
تن سپرکردیم پیش تیر باران جفا
هرچه زخم آید ببوسیم و ز مرهم فارغیم.
خاقانی.
زخم که جانان زند همسر مرهم شناس
زهرکه سلطان دهد همبر تریاق نه.
خاقانی.
بسته زلف اوست دل آخر از آن کیست او
خسته چشم اوست جان مرهم جان کیست او.
خاقانی.
دوست بود مرهم راحت رسان
گرنه رهاکن سخن ناکسان.
نظامی.
دم مزن گر همدمی می بایدت
خسته شو گر مرهی میبایدت.
عطار.
چه می گویم که مجروحم چنان سخت
که در هر دو جهان مرهم ندارم.
عطار.
برنهم پنبه گرت مرهم نیست
که دل ریش کردی افکارم.
اثیرالدین اومانی.
بزرگان گفته اند اندکی جمال به از بسیاری مال و روی زیبا مرهم دلهای خسته است. ( گلستان سعدی ).
گر مرهم تو بر دل مردم به منت است
بردار مرهمت که نمک می پراکنی.
اوحدی.

فرهنگ عمید

هر دارویی که روی زخم بگذارند.
* مرهم کافوری: [قدیمی] ترکیبی از کافور، روغن زیتون، و یک مرهم ساده که برای تسکین درد روی عضوی که درد می کند می مالند.

هر دارویی که روی زخم بگذارند.
⟨ مرهم کافوری: [قدیمی] ترکیبی از کافور، روغن زیتون، و یک مرهم ساده که برای تسکین درد روی عضوی که درد می‌کند می‌مالند.


دانشنامه عمومی

مرهم (فیلم). مرهم فیلمی ایرانی به کارگردانی علیرضا داوودنژاد محصول سال ۱۳۸۹ است.
مرهم در بانک اطلاعات اینترنتی فیلم ها (IMDb)
مرهم (فیلم) در بانک اطلاعات اینترنتی سینمایی سوره
احترام پیرزن متمولی است که همراه با نوه اش رضا که والدینش در خارج از ایران زندگی می کنند، در ویلایی بزرگ نزدیک متل قو زندگی می کند. احترام تعدادی ویلا در شمال دارد که آنها را اجاره می دهد و پیشکار دغلی به نام معمار دارد که با سرمایه او به ویلاسازی مشغول است. احترام خواهر بزرگتری به نام اشرف سادات دارد که ساکن تهران است و سالهاست با او قهر است و طبعاً بی خبر. یک روز اشرف سادات بدون اطلاع قبلی نزد احترام می آید. او در واقع به شمال آمده تا نوه اش مریم را که به شیشه معتاد است و از خانه فرار کرده، پیدا کند.
برنده دیپلم افتخار از سوی پنجمین جشن منتقدان برای طناز طباطبایی
بهرام بیضایی به علیرضا داوودنژاد چنین نوشت: «خوشحالم که «مرهم» را به لطف تو دیده ام و به آن چنان نزدیکم که گویی از راه دور میان تماشاگران آن در تهران نشسته ام. حالا همه می دانند که تو همیشه می توانسته ای «مرهم» یا بهتر از آن را بسازی، اگر سینمای مستقل ایرانی را اندکی امنیت مالی بود. در نبودِ شرایط یکسان برای سینمای پشتیبانی شده و سینمای مستقل، ساختن «مرهم» خطر است؛ و این خطری است که تو و هر فیلمساز مستقل دیگری به آن دست می زنید. زخمهای بسیاری هست که نیازمند «مرهم» است.»

نقل قول ها

مرهم (فیلم). مرهم فیلمی ایرانی به کارگردانی علیرضا داوودنژاد محصول سال ۱۳۸۹ است.

جدول کلمات

ضماد

پیشنهاد کاربران

دارویی که بر زخم نهند

آقای جدیری کلمه ای که با رحم و رحیم و رحمت هم خانواده باشد آن مرحم است نه مرهم.


مرهم واژه ای ایرانی باستانی است.
در گفتار لری مَلهم یا مَلَم گفته می شود. در زبان های ایرانی و گویش های فارسی حرف های ( ر، ل ) به جای هم به کار می روند و در گذر زمان گاهی جایگزین هم شده اند.

Salve


کلمات دیگر: