کلمه جو
صفحه اصلی

تردی


مترادف تردی : شکنندگی، ظرافت، نازکی

متضاد تردی : ضخامت

فارسی به انگلیسی

brittleness, crispness, fragility

brittleness, fragility


brittleness, crispness


مترادف و متضاد

brittleness (اسم)
تردی، زودشکنی

fragility (اسم)
تردی، زودشکنی

crispiness (اسم)
تردی، چین

friability (اسم)
تردی، شکنندگی

frangibility (اسم)
تردی، نازکی، شکنندگی، ظریفی

اسم ≠ ضخامت


شکنندگی، ظرافت، نازکی


شکنندگی، ظرافت، نازکی ≠ ضخامت


فرهنگ فارسی

تیر. از طایفه عالی جمالی هفت لنگ

لغت نامه دهخدا

تردی.[ ت َ رَدْ دی ] ( ع مص ) از جای درافتادن و یا در چاهی افتادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درافتادن درچاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). از جایی درافتادن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از جای بلند افتادن. ( آنندراج ). به گودی درافتادن. ( از اقرب الموارد ). || هلاک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( آنندراج ). مردن. ( از لسان العرب ). || و در آیه شریفه ذیل مفسران این معانی را آورده اند،قوله تعالی : و مایغنی عنه ماله اذا تردی.( قرآن 92 / 11 )؛ گفت مال او از او غنا نکند چون افتاده باشد، مجاهد گفت چون بمیرد، قتاده و ابوصالح گفتند چون بدوزخ فروشود. ( تفسیر ابوالفتوح ). || ردا برافکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آراستن جاریه خود را به حمایل و چادر برافکندن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ردا بر دوش افکندن. ( آنندراج ). ردا پوشیدن جاریه. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

تردی. [ ت َ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه عالی و جمالی هفت لنگ. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 75 ).

تردی . [ ت َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ عالی و جمالی هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).


تردی .[ ت َ رَدْ دی ] (ع مص ) از جای درافتادن و یا در چاهی افتادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درافتادن درچاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد). از جایی درافتادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از جای بلند افتادن . (آنندراج ). به گودی درافتادن . (از اقرب الموارد). || هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). مردن . (از لسان العرب ). || و در آیه ٔ شریفه ٔ ذیل مفسران این معانی را آورده اند،قوله تعالی : و مایغنی عنه ماله اذا تردی .(قرآن 92 / 11)؛ گفت مال او از او غنا نکند چون افتاده باشد، مجاهد گفت چون بمیرد، قتاده و ابوصالح گفتند چون بدوزخ فروشود. (تفسیر ابوالفتوح ). || ردا برافکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آراستن جاریه خود را به حمایل و چادر برافکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ردا بر دوش افکندن . (آنندراج ). ردا پوشیدن جاریه . (از اقرب الموارد) (از المنجد).


واژه نامه بختیاریکا

( تِردی ) از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( شاخه ) ؛ بزرگ؛ ( ط ) بهداروند شامل تیره های ( آل جمالی؛ مُداَوزِنی؛ کوو؛ مُلّا؛ اوستا؛ شیرازی؛ اَورِک؛ فرگنی؛ گمار؛ لرزنی )

پیشنهاد کاربران

طایفه تردی از ایل عالی جمالی از ایل بزرگ لر بختیاروند

روستای تردی در بخش چلو شهر اندیکا
شهرستان مسجدسلیمان

طایفه تردی*ترادی. تیردی*ایل بختیاروند *بهداروند *ساکن در مسجدسلیمان . لالی. اندیکا

طایفه تردی ساکن در شاهرود سمنان

طایفه ای در باب بهداروند در ایل بختیاری که شامل تیره های:
گمار، ملا، شیرازی، فیرگنی، اورک، کهو، مدوزنی، اوستا
که به هش تش تردی معرف است . زیستگاه آن ها در شهر گتوند بخش کیارس است

مراتب ایلی در ایل لر بختیاری
قوم::لر
ایل بزرگ ::بختیاری
ایل ::بختیاروند *بهداروند *
طایفه ::؟
تیره ::تردی
تش::فرگینی
اولاد ::صالح




کلمات دیگر: