کلمه جو
صفحه اصلی

تسلسل


مترادف تسلسل : پیوستگی، تداوم، ترادف، تواتر، توالی ، پیوسته شدن

متضاد تسلسل : گسستگی، گسسته شدن

برابر پارسی : پیاپی، پیوسته، زنجیروار، زنجیرواری

فارسی به انگلیسی

concatenation, course, progression, sequence, succession, interconnection, continuity, infiniteseries

interconnection, concatenation, continuity, succession, infiniteseries


concatenation, course, progression, sequence, succession


فارسی به عربی

بدلة , سلسلة , مسار

مترادف و متضاد

progression (اسم)
پیشرفت، تسلسل، توالی، تصاعد، فرایازی

suit (اسم)
جامه، درخواست، نوع، مرافعه، تسلسل، توالی، تقاضا، خواستگاری، دادخواست، عرضحال، یک دست لباس

concatenation (اسم)
الحاق، سلسله، تسلسل

continuity (اسم)
دوام، اتصال، پیوستگی، تسلسل، استمرار

sequence (اسم)
تابعیت، دنباله، ترتیب، رشته، تسلسل، نتیجه، توالی، عقبه، ترادف، پی رفت

serialization (اسم)
ترتیب، تسلسل

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

continuum (اسم)
تسلسل، زنجیره، پیوستگان، رشته مسلسل

پیوستگی، تداوم، ترادف، تواتر، توالی ≠ گسستگی


۱. پیوستگی، تداوم، ترادف، تواتر، توالی ≠ گسستگی
۲. پیوستهشدن ≠ گسسته شدن


فرهنگ فارسی

پیوسته شدن، پی درپی شدن، پیوسته بهم بودن
۱-( مصدر ) پیوسته شدن پشت سر هم بودن پی در پی بودن . ۲-( اسم ) بهم پیوستگی ترتیب امور غیر متناهی بنحوی که مرتب. سابق بر مرتب. لا حق مترتب باشد. جمع : تسلسلات .

فرهنگ معین

(تَ سَ سُ ) [ ع . ] (مص ل . ) پیوسته شدن ، پشت سر هم بودن .

لغت نامه دهخدا

تسلسل. [ت َ س َ س ُ ] ( ع مص ) پیوسته رفتن آب و آنچه بدان ماند. ( زوزنی ). در هم پیوسته روان شدن آب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). پیوسته شدن و روان شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || اتصال و پیوستگی بهم مانند زنجیر. زنجیربندی و توالی و انتظام و هر امری که وجود آن موقوف به وجود دیگری باشد. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح فلسفه ) عبارت است از وجود امور غیرمتناهیه در یک وقت بر سبیل توقف یکی از آن موقوف بر دیگری باشد و آن دیگری موقوف بر دیگری از آنها، و همچنین الی غیر نهایت. چنانکه مراتب اعداد که غیرمتناهی اند، اگر در یک وقت جمع شوند از جانب انتهای فرضی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || نزد محدثان عبارت است از توارد رجال حدیث است یکی پس از دیگری بر حالت و صفت واحد، هنگام روایت حدیثی خواه این صفت قولی باشد یا فعلی یا قولی و فعلی هر دو... رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.... در اصطلاح فلسفه عبارت از ترتب امور غیرمتناهی است به نحوی که مرتبت لاحق مترتب بر مرتبت سابق و به دنبال آن باشد. و بالاخره اموری که در ترتب وجودی به یکدیگر پیوسته باشند. «و هو وجود علل و معلولات فی سلسلة واحدة غیرمتناهیة». ( کشف المراد ص 67 ). تسلسل از لحاظ امور متسلسل بر چند نوعند:
الف - تسلسل در امور اعتباری که برحسب اعتبار معتبر و اعتبارکننده است و آن را تسلسل یقفی نامیده اند که با توقف و عدم اعتبارکننده متوقف میشود. این نوع از تسلسل را باطل ندانسته اند چون در حقیقت تسلسل نیست و شخص میتواند هر اندازه که بخواهد اوهام و تخیلات خود را دنبال هم ادامه دهد.
ب - تسلسل در حوادث و زمانیات. این نوع تسلسل نیز باطل نیست زیرا اجزاء آن بطور متدرج موجود و معدوم می شوند و مجتمع در وجود نمی باشند و حوادث زمانی هر یک در ظرف خود موجودند...
ج - تسلسل در علل و معلول که عبارت از ترتب امور غیرمتناهی است که هر مرتبتی علت لاحق و معلول سابق خود باشد. صدرا گوید: تسلسل در علل و معلول عبارت از تراقی عروض علیت و معلولیت است الی غیرالنهایه به آنکه آنچه معروض علیت است معروض معلولیت باشد پس اگر معروضات متناهیةالعدد باشند دور است و الا تسلسل است...و رجوع به فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی صص 157 - 158 شود. || در پهنا پدید آمدن برق و سحاب.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || طولانی شدن درخشیدن برق. ( از متن اللغة ). || برق زدن شمشیر. ( از المنجد ). || تنک شدن جامه از استعمال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة )( اقرب الموارد ) ( از المنجد ): تسلسل الثوب ؛ اذا لبس حتی رق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

پیوسته شدن، پی درپی شدن، به هم پیوسته بودن، مانند زنجیر.
* تسلسل افکار: = تداعی * تداعی معانی

پیوسته شدن؛ پی‌درپی شدن؛ به هم پیوسته بودن، مانند زنجیر.
⟨ تسلسل افکار: = تداعی ⟨ تداعی معانی


دانشنامه عمومی

تسلسل (به انگلیسی: Infinite regress) یک سری از گزاره ها است که از این ناشی می شود که درستی گزاره P1 نیازمند پشتوانه گزاره P2، درستی گزاره P2 نیازمند پشتوانه گزاره P3، و الی آخر باشد، تا بی نهایت (ad infinitum).
میان تسلسل هایی که «معیوب» هستند و آن هایی که این طور نیستند تمایز قائل شده اند.
ابطال تسلسل با براهین متعددی صورت گرفته است.
معنای لغوی تسلسل این است که اموری، زنجیره وار، به دنبال هم واقع شوند، خواه حلقه های این زنجیره متناهی باشد، خواه نامتناهی، و خواه میان آن ها رابطهٔ علّی برقرار باشد، خواه نباشد .امّا در معنای فلسفی، تسلسل عبارت است ازترتّب یک شیء بر شیء دیگر و ترتّب شیء دوم بر سوم و شیء سوم بر چهارم و به همین سان تا بی نهایت، به گونه ای که این اشیا بالفعل و با هم موجود باشند، خواه از دو طرف یا از یک طرف استمرار یابد.

دانشنامه آزاد فارسی

تَسَلسُل
در اصطلاح فلسفه، ترتّب امور نامتناهی. در سه مورد به کار رفته است: ۱. تسلسل امور اعتباری که به اعتبار شخص اعتبارکننده تا لحظه ای که به اعتبار خود بپردازد، ادامه می یابد، مانند اعتبار وجود داشتن در وجود خارجی یا امکان در ممکن الوجود خارجی؛ ۲. تسلسل در زمانیات، مانند اعتبار زمان در ازل یا ابد که شخص قادر به اعتبار زمانی قبل یا پس از آن است؛ ۳. تسلسل در امور علّی و معلولی، که هرگاه از معلول به سوی علت و سپس به علتِ آن علت بپردازیم و سلسله را ادامه دهیم به آن «تسلسل تصاعدی» گویند و هرگاه از علت به معلول و از آن به معلولِ معلول توجه کنیم، بدان «تسلسل تنازلی» گویند. همۀ فلاسفۀ اسلامی با بیان براهین گوناگون مانند اسدّ و اخصر، تطبیق، وسط و طرف، حیثیات و غیره به ابطال تسلسل علّی و معلولیِ تصاعدی و تنازلی پرداخته اند. اما متکلمان فقط به تسلسل تصاعدی نظر داشته اند؛ در نتیجه فقط به اثبات وجود خداوند همت گمارده اند. نزد فلاسفه تسلسل باطل دارای سه شرط است که در دو قسم اول تسلسل متحقق نیست: الف. حصولِ بالفعل تمام اجزای سلسله؛ به تعبیر دیگر، تمام آحاد سلسله مجتمع الوجود باشند. (به خلاف سلسلۀ اعتباریات)؛ این شرط را «شرط فعلیت» گویند. ب. اجتماع تمام اجزای سلسله در زمان واحد (به خلاف سلسلۀ زمانیات)؛ این نوع تسلسل را تسلسل مُقارِنی گویند. ج. وابستگی حقیقی اجزای سلسله، یعنی هر جزء مترتّب به جزء قبلی باشد مانند علت و معلول که معلول مترتب بر علت خویش است (ترتیب طبیعی) این شرط را «شرط ترتّب» گویند. بنابراین، تسلسل در علل اِعدادی (مُعِدّات) به علت مقارن و هم زمان نبودنِ آحاد سلسله باطل نیست. این نوع تسلسل را تسلسل تَعاقُبی گویند یعنی سلسله ای که آحاد آن یکی پس از دیگری در مسیر زمان پشت سر هم قرار گیرند و همه یک جا و به صورت بالفعل موجود نباشند.

فرهنگ فارسی ساره

زنجیروار


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تسلسل از ماده سلسله و به معنای زنجیر است و به اموری که زنجیر وار به دنبال هم واقع شوند، اطلاق می‏شود.
تسلسل در لغت به معنای روان شدن آب وهر امری است که وجود آن موقوف به وجود دیگری باشد.

معنای اصطلاحی تسلسل
ودر اصطلاح فلسفه تسلسل یعنی ترتیب وادامه سلسله علت و معلول تا بی نهایت .
به دیگر سخن تسلسل عبارت است از ترتیب امور غیر متناهی به نحوی که مرتبت لاحق مترتب بر مرتبت سابق و به دنبال آن باشد.
وبالا خره اموری که در ترتیب وجودی به یکدیگر پیوسته باشند.

اقسام تسلسل
تسلسل از لحا ظ امور متسلسل اقسامی دارد:
الف: تسلسل در امور اعتباری که بر حسب اعتبار معتبر واعتبار کننده است وآن را تسلسل یقفی نامیده اند که با توقف وعدم اعتبار اعتبار کننده متوقف می شود.
این نوع تسلسل را باطل ندانسته اند. چون درحقیقت تسلسل نیست و شخص می تواند هر اندازه که بخواهد اوهام وتخیلات خودرا دنبال هم ادامه دهد.
ب: تسلسل در حوادث وامور فانی این نوع تسلسل نیز باطل نیست. زیرا اجرای آن به طور متدرج موجود و معدوم می شوند ومجتمع در وجود نخواهند بود وحوادث زمانی هر یک در ظرف خود موجودند.
ج: تسلسل در علل و معلول که عبارت است از ترتیب امور غیر متناهی که هر مرتبتی علت لاحق ومعلول سابق خود باشد واین نوع تسلسل باطل ومحال است.
در کتاب کشف المراد آمده: وهو وجود علل ومعلولات فی سلسله واحده غیر متناهیه .

دلیل بطلان تسلسل
...

پیشنهاد کاربران

Succession
Continuity


کلمات دیگر: