کلمه جو
صفحه اصلی

ولاده

عربی به فارسی

زايش , تولد , پيدايش , اغاز , زاد , اغاز کردن , زادن , وضع حمل , زايمان


فرهنگ فارسی

۱- (مصدر ) زاییدن (زن ). ۲- (اسم ) زایش . ۳- (اسم ) هنگام تولد زمان زاییده شدن . یا وقت ولادت . ۱- هنگام زاییدن : (( زنان بادار . ای مرد هشیار. اگر وقت ولادت مار زایند ) ) (( ازان بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند. ) ) ( گلستان )
مبالغه است والده را بمعنی بسیار زاینده .

فرهنگ معین

(وِ دِ یا دَ ) (اِ. ) قطعه ای از چرم یا چوب مدور که در گلوی دوک نصب کنند تا ریسمان رشته شده از دوک بیرون نرود، فلکه .

لغت نامه دهخدا

ولاده. [ وِ دَ / دِ ] ( اِ ) چرم یا چوب مدوری را گویند که در گلوی دوک کنند تا ریسمان که رشته شود از دوک بیرون نرود، و آن را به عربی فلکه خوانند. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( سروری ).

ولادة. [ وِ دَ ] (ع مص ) وِلاد. اِلادة. لِدَة. مولد. زادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). زاییدن . (برهان ). وضع حمل کردن . (اقرب الموارد). ولادت . رجوع به ولادت شود.


ولادة. [وَل ْ لا دَ ] (ع ص ) مبالغه است والده را، به معنی بسیار زاینده : صحبة فلان ولاّدة الخیر. (اقرب الموارد).


دانشنامه آزاد فارسی

وَلّاده ( ـ۴۸۴ق)
شاهدخت و شاعرۀ اندلسی. دختر محمد سوم المستکفی بود. عشق او به ابن زیدون، که خود شاعری پرآوازه بود، معروف است. خانۀ ولاده محفل ادیبان قرطبه بود. معدود اشعاری از وی باقی مانده است، ازجمله دو شعر عاشقانه برای ابن زیدون و چند شعر هجوآمیز.


کلمات دیگر: