کلمه جو
صفحه اصلی

دم دم

فرهنگ فارسی

گلوله دم دم چاتلمه . نوعی گلوله .
گیاه خشکی است .

لغت نامه دهخدا

دم دم. [ دَ دَ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) دمادم. دمبدم. به هر دم زدنی. ( شرفنامه منیری ). رجوع به دمادم و دمبدم شود.

دم دم. [ دُ دُ ] ( اِ صوت ) آوای طبل و کوس و غیره. ( یادداشت مؤلف ) :
ظاهر از نغمه قمری همه کوکو شنوی
حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی.
جمال الدین عبدالرزاق.

دم دم. [ دُ دُ ] ( اِ ) گلوله دم دم ، چاتْلَمه. نوعی گلوله. ( یادداشت مؤلف ).، دمدم. [ دِ دِ ] ( ع اِ ) گیاه خشکی است. || بیخ صلیان محیل. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

دم دم . [ دَ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دمادم . دمبدم . به هر دم زدنی . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به دمادم و دمبدم شود.


دم دم . [ دُ دُ ] (اِ صوت ) آوای طبل و کوس و غیره . (یادداشت مؤلف ) :
ظاهر از نغمه ٔ قمری همه کوکو شنوی
حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی .

جمال الدین عبدالرزاق .



دم دم . [ دُ دُ ] (اِ) گلوله ٔ دم دم ، چاتْلَمه . نوعی گلوله . (یادداشت مؤلف ).


دانشنامه عمومی

دم دم، روستایی از توابع بخش بشارت شهرستان الیگودرز در استان لرستان ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان ذلقی غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۶ نفر (۸خانوار) بوده است.

مختصات: ۳۸°۵۲′۵۹″شمالی ۴۴°۲۷′۴۶″شرقی / ۳۸٫۸۸۳۱۶۹۴۴۴۴۴۴۴°شمالی ۴۴٫۴۶۲۷۸۰۵۵۵۵۵۵۶°شرقی / 38.8831694444444; 44.4627805555556
دمدم، روستایی است از توابع بخش صفاییه و در شهرستان خوی استان آذربایجان غربی ایران.
این روستا در دهستان سکمن آباد قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۶۲نفر (۱۲ خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

دَم دَم
دّره ای سرسبز و گردشگاهی دیدنی واقع در استان آذربایجان غربی. این درّه که در منطقه ای با پستی و بلندی های فراوان قرار دارد، مراتع سرسبز، رودخانه های فراوان، جنگل های پراکنده و چشمه های جوشان را در خود جای داده است. درّۀ دم دم در چهار فصل سال مورد استفاده قرار می گیرد. این درّه با شهرها و روستاهای منطقه فاصله اندکی دارد و امکان دسترسی علاقه مندان به طبیعت را به ویژه در تعطیلات آخر هفته فراهم می سازد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی دَمْدَمَ: فرو ریخت (از دمدمه به معنی خراب کردن بنا بر روی کسی است)
تکرار در قرآن: ۱(بار)

گویش مازنی

/demn dem/ وبال شدن - مزاحمت

۱وبال شدن ۲مزاحمت



کلمات دیگر: