وه
فارسی به انگلیسی
oh!, alas!, o that!
aha
مترادف و متضاد
به، وه، ها، اوه
هی، اهای، ای، وه، هلا، های
فرهنگ فارسی
کلمه تعجب درمقام شگفتی ازخوبی وزیبایی، به به، به، نیک، خوب
(صفت ) نیک .
اندوه حزن .
(صفت ) نیک .
اندوه حزن .
فرهنگ معین
(وِ ) (ص . ) بِه ، نیک .
(وَ ) (صت . ) کلمه ای است دال بر: الف - تعجب ، شگفتی . ب - تحسین ، آفرین .
(وَ ) (صت . ) کلمه ای است دال بر: الف - تعجب ، شگفتی . ب - تحسین ، آفرین .
(وِ) (ص .) بِه ، نیک .
(وَ) (صت .) کلمه ای است دال بر: الف - تعجب ، شگفتی . ب - تحسین ، آفرین .
لغت نامه دهخدا
وه. [ وَه ْ ] ( صوت ) کلمه ای است که در محل تحسین گویند، و آن را مکرر نیز کنند. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). کلمه ای است که در محل انتعاش طبیعت به طریق تحسین گویند. ( برهان ). کلمه تعجب و تحسین و افسوس. ( غیاث اللغات ). کلمه ای است دال بر تحسین و تعجب و شگفتی :
وه که سدّ ره من جان و دل است
که به سد ره مقری خواهم داشت.
آنچه به عمری بُدَم اندوخته.
در میان قبیله و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را زمرگ خویشاوند.
میشود بردست من از بخت وارون آبله.
چه عجب شد که یاد ما کردی.
وه. [ وَه ه ] ( ع اِ ) اندوه. ( منتهی الارب ). حزن. ( از اقرب الموارد ). گویند: وَه من هذا؛ به تنوین ، یعنی وَه ، چون اف اف. ( از منتهی الارب ).
وه. [ وِه ْ ] ( ص ) به. نیک. ( حاشیه برهان چ معین ).
وه که سدّ ره من جان و دل است
که به سد ره مقری خواهم داشت.
خاقانی.
وه که به یک بار پراکنده شدآنچه به عمری بُدَم اندوخته.
سعدی.
وه که گر مرده بازگردیدی در میان قبیله و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را زمرگ خویشاوند.
سعدی.
وه چه بخت است این که گر جام شراب آرم به دست میشود بردست من از بخت وارون آبله.
وحشی.
وه چه خوب آمدی صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی.
ایرج میرزا.
وه. [ وَه ه ] ( ع اِ ) اندوه. ( منتهی الارب ). حزن. ( از اقرب الموارد ). گویند: وَه من هذا؛ به تنوین ، یعنی وَه ، چون اف اف. ( از منتهی الارب ).
وه. [ وِه ْ ] ( ص ) به. نیک. ( حاشیه برهان چ معین ).
وه . [ وَه ْ ] (صوت ) کلمه ای است که در محل تحسین گویند، و آن را مکرر نیز کنند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ای است که در محل انتعاش طبیعت به طریق تحسین گویند. (برهان ). کلمه ٔ تعجب و تحسین و افسوس . (غیاث اللغات ). کلمه ای است دال بر تحسین و تعجب و شگفتی :
وه که سدّ ره من جان و دل است
که به سد ره مقری خواهم داشت .
وه که به یک بار پراکنده شد
آنچه به عمری بُدَم اندوخته .
وه که گر مرده بازگردیدی
در میان قبیله و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را زمرگ خویشاوند.
وه چه بخت است این که گر جام شراب آرم به دست
میشود بردست من از بخت وارون آبله .
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی .
وه که سدّ ره من جان و دل است
که به سد ره مقری خواهم داشت .
خاقانی .
وه که به یک بار پراکنده شد
آنچه به عمری بُدَم اندوخته .
سعدی .
وه که گر مرده بازگردیدی
در میان قبیله و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را زمرگ خویشاوند.
سعدی .
وه چه بخت است این که گر جام شراب آرم به دست
میشود بردست من از بخت وارون آبله .
وحشی .
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی .
ایرج میرزا.
وه . [ وَه ه ] (ع اِ) اندوه . (منتهی الارب ). حزن . (از اقرب الموارد). گویند: وَه ّ من هذا؛ به تنوین ، یعنی وَه ّ، چون اف اف . (از منتهی الارب ).
وه . [ وِه ْ ] (ص ) به . نیک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
فرهنگ عمید
در هنگام تعجب از خوبی و زیبایی چیزی گفته می شود: وه چه خوب آمدی صفا کردی / چه عجب شد که یاد ما کردی (ایرج میرزا: ۲۰۴ ).
به، نیک، خوب.
به، نیک، خوب.
در هنگام تعجب از خوبی و زیبایی چیزی گفته میشود: ◻︎ وه چه خوب آمدی صفا کردی / چه عجب شد که یاد ما کردی (ایرجمیرزا: ۲۰۴).
به؛ نیک؛ خوب.
گویش مازنی
/ve/ برای & او وی & او
برای
او وی
او
پیشنهاد کاربران
اوه
تعجب از چیزی
ببشتر برای وزن گرفتن شعر و جمله
تعجب از چیزی
ببشتر برای وزن گرفتن شعر و جمله
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
کلمات دیگر: