کلمه جو
صفحه اصلی

لوده


مترادف لوده : بی غیرت، مزاح، مسخره، هرزه، هزال

فارسی به انگلیسی

apish, buffoon, clown, comic, flippant, fool, harlequin, humorist, witty, zany, pannier

pannier, clown, buffoon


apish, buffoon, clown, comic, flippant, fool, harlequin, humorist, witty, zany


فارسی به عربی

احمق , مهرج

مترادف و متضاد

fool (اسم)
نادان، ابله، خر، احمق، ادم احمق، دلقک، لوده، خرفت

zany (اسم)
مسخره، لوده، مقلد، ادمابله، ادم انگل

buffoon (اسم)
مسخره، دلقک، لوده

harlequin (اسم)
حقه بازی، دلقک، لوده، نوعی سگ کوچک خالدار

clown (اسم)
مسخره، لوده، مقلد

farceur (اسم)
لوده، بذله گو

footler (اسم)
لوده

tomfool (اسم)
احمق، دلقک، لوده، ادم نادان، بلید

hobbyhorse (اسم)
لوده، اسب چوبی، کار تفریحی

punchinello (اسم)
لوده، ادم خپله، نمایش پهلوان کچل

بی‌غیرت، مزاح، مسخره، هرزه، هزال


فرهنگ فارسی

شوخ وخوش طبعی، لودگی، شوخی ومسخرگی
شربتی
تریدی از خرده نان خشک و سبوس که گاو را دهند . یا آن را شربتی نیز گویند .

شخصیتی کمدی در نمایش که حرکات و گفتار مضحک دارد


فرهنگ معین

(لَ دِ) (اِ.) سبد، کواره .


( ~ . ) (عا. ) خوش طبع ، بذله گوی .
(لَ دِ ) (اِ. ) سبد، کواره .

( ~ .) (عا.) خوش طبع ، بذله گوی .


لغت نامه دهخدا

لوده. [ ل َ / لُو دَ / دِ ] ( ص )مزاح. چکه. سخت چکه. خوش طبع. دَعّابه. آنکه سخنان خنده آور گوید برای لذت خویش و دیگران. بخلاف مسخره که برای دیگران گوید تا چیزی بدو دهند. سخت مزاح. شوخ ومزّاح که هیچگاه مزاح او زننده نیست و برای خوشی خود مزاح کند. کلمه لوده بیشتر در صفت زنان و چکه در مردان مستعمل است. || بددهن. فحاش ( از لغت گناباد خراسان ). || ( اِ ) سبد دراز که بر پشت گیرند و بر اسب و خر نیز بار کنند و آن را گواره نیز گویند. ( آنندراج ). سبدی باشد دراز که میوه در آن کنند و بر پشت گرفته به جاها برند و دو تای آن را بر چاروا بار کنند. ( برهان ). گواره. سبد بزرگ که در آن میوه ریزند: العیاذ باﷲ گوده ملا که لوده خداست. ( از نامه قائم مقام فراهانی از سبک شناسی ج 3 ص 354 ).

لوده. [ دَ / دِ ] ( اِ ) تریدی از خرده نان خشک و سبوس که گاو را دهند. تریدی از نان و سبوس نواله گاو را. || میوه داری است میوه آن به رنگ و طعم گیلاس واز میوه گیلاس خردتر است. آن را شربتی نیز گویند.

لوده . [ دَ / دِ ] (اِ) تریدی از خرده ٔ نان خشک و سبوس که گاو را دهند. تریدی از نان و سبوس نواله ٔ گاو را. || میوه داری است میوه ٔ آن به رنگ و طعم گیلاس واز میوه ٔ گیلاس خردتر است . آن را شربتی نیز گویند.


لوده . [ ل َ / لُو دَ / دِ ] (ص )مزاح . چکه . سخت چکه . خوش طبع. دَعّابه . آنکه سخنان خنده آور گوید برای لذت خویش و دیگران . بخلاف مسخره که برای دیگران گوید تا چیزی بدو دهند. سخت مزاح . شوخ ومزّاح که هیچگاه مزاح او زننده نیست و برای خوشی خود مزاح کند. کلمه ٔ لوده بیشتر در صفت زنان و چکه در مردان مستعمل است . || بددهن . فحاش (از لغت گناباد خراسان ). || (اِ) سبد دراز که بر پشت گیرند و بر اسب و خر نیز بار کنند و آن را گواره نیز گویند. (آنندراج ). سبدی باشد دراز که میوه در آن کنند و بر پشت گرفته به جاها برند و دو تای آن را بر چاروا بار کنند. (برهان ). گواره . سبد بزرگ که در آن میوه ریزند: العیاذ باﷲ گوده ملا که لوده ٔ خداست . (از نامه ٔ قائم مقام فراهانی از سبک شناسی ج 3 ص 354).


فرهنگ عمید

کواره، سبد بزرگ.
شوخ، خوش طبع.

شوخ؛ خوش‌طبع.


کواره؛ سبد بزرگ.


دانشنامه عمومی

(فتح اول و سکون دوم و فتح سوم و سکون چهارم) احمق.


در تئاتر یونان باستان، لوده (برابر با :Bomolochus همچنین Clawn) همراه آیرون و آلازون از شخصیت های قراردای کمدی قدیم یونان اند. لوده در نمایش ها با مسخره بازی تماشاچیان را به خنده می انداخت، فضا را شاد می کرد اما سهمی در مسیر وقایع نداشت.

دانشنامه آزاد فارسی

بازیگر شیرین سخن، بدیهه پرداز، بذله گو، نغزسرا، حاضرجواب، مناسب خوان، و برخوردار از وجهه ای جذاب و شیرین در میان مردم، که چون دستگاه های موسیقی را می شناخت و صدای خوش و گرمی داشت، بازی هایش همراه با آهنگ و آواز بود. لوده ها خلف دلقکان درباری بودند، و نمایش تخت حوضی میراث آنان است. آنان غالباً خودشان سردسته یا دسته گردان بودند، و بعد از دورۀ صفویه و قاجاریه جای خود را به «سیاه باز»ها سپردند. در دورۀ سلطنت پهلوی اول حدود ۵۰ دستۀ لوده وجود داشت که به تدریج کار و کاسبی خود را از دست دادند. لوده بازی یکی از کهن ترین شکل های نمایش های کمدی است.

فرهنگستان زبان و ادب

{buffoon} [هنرهای نمایشی] شخصیتی کمدی در نمایش که حرکات و گفتار مضحک دارد


کلمات دیگر: