کلمه جو
صفحه اصلی

حنطه

فرهنگ فارسی

گندم
( اسم ) گندم جمع : حنط

لغت نامه دهخدا

( حنطة ) حنطة. [ ح ِ طَ ] ( ع اِ ) قمح. گندم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). و ضماد ممصوغ آن گزیدن سگ را نافع است. ج ، حِنَط. ( اقرب الموارد ).
- حِنطه رومی ؛ خالاون. خندروس. و آن قسمی گندم سیاه و باریک و دراز باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به تحفه حکیم مؤمن شود.
- حنطة صغار ؛ سلت. طیفا. طراغوس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

حنطة. [ ح ِ طَ ] (ع اِ) قمح . گندم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). و ضماد ممصوغ آن گزیدن سگ را نافع است . ج ، حِنَط. (اقرب الموارد).
- حِنطه ٔ رومی ؛ خالاون . خندروس . و آن قسمی گندم سیاه و باریک و دراز باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
- حنطة صغار ؛ سلت . طیفا. طراغوس . (یادداشت مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

گندم.


کلمات دیگر: