گلگیر
فارسی به انگلیسی
snuffers
mudguard, fender
mudguard
فارسی به عربی
حاجز , واقیة الطین
مترادف و متضاد
سپر، پیش بخاری، حایل، گلگیر، ضربه گیر
گلگیر
گلگیر
فرهنگ فارسی
آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع رامیگیرند، پوشش روی چرخ اتومبیل ودرشکه وامثال آنها
دهی است از دهستان یک مهد بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز ( خوزستان ) واقع در ۳۵ کیلومتری جنوب خاوری مسجد سلیمان کوهستانی و سردسیر دارای ۱۵٠٠ تن سکنه محصول غله و برنج ساکنین آن از طایفه ۷ لنگ بختیاری هستند .
( صفت ) نوعی مقراض که بوسیل. آن گل شمع و چراغ را گیرند : خاکساران زاغنیا محتاج همراهی نیند شمعدان گل کجا در بند گلگیر طلاست ? ( عبدالغنی قبول )
دهی است از دهستان یک مهد بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز ( خوزستان ) واقع در ۳۵ کیلومتری جنوب خاوری مسجد سلیمان کوهستانی و سردسیر دارای ۱۵٠٠ تن سکنه محصول غله و برنج ساکنین آن از طایفه ۷ لنگ بختیاری هستند .
( صفت ) نوعی مقراض که بوسیل. آن گل شمع و چراغ را گیرند : خاکساران زاغنیا محتاج همراهی نیند شمعدان گل کجا در بند گلگیر طلاست ? ( عبدالغنی قبول )
فرهنگ معین
(گِ ) (اِ. ) پوشش آهنی که بالای چرخ اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت قرار می دهند برای جلوگیری از پاشیده شدن گِل .
( ~ . ) (اِمر. ) آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع را می گیرند.
( ~ . ) (اِمر. ) آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع را می گیرند.
لغت نامه دهخدا
گل گیر. [ گ ُ ] ( اِ مرکب ) مقراضی که گل شمع و چراغ را بدان گیرند. ( آنندراج ). مقراضی که با آن گل فتیله چراغ برند. گاز :
خاکساران ز اغنیا محتاج همراهی نیند
شمعدان گل کجا دربند گل گیر طلاست.
گل گیر. [ گ ِ ] ( نف مرکب ) گیرنده گل. || ( اِ مرکب ) قطعه آهنی محدب که بالای چرخ اتومبیل ، دوچرخه و موتوسیکلت قرار دهند بخاطر زدودن گل.
گل گیر. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان یک مهد بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه مسجدسلیمان به هفتگل. هوای آن سرد و دارای 1500تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. پاسگاه ژاندارمری دارد و ساکنین از طایفه هفت لنگ بختیاری هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
خاکساران ز اغنیا محتاج همراهی نیند
شمعدان گل کجا دربند گل گیر طلاست.
میرزا عبدالغنی ( از آنندراج ).
گل گیر. [ گ ِ ] ( نف مرکب ) گیرنده گل. || ( اِ مرکب ) قطعه آهنی محدب که بالای چرخ اتومبیل ، دوچرخه و موتوسیکلت قرار دهند بخاطر زدودن گل.
گل گیر. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان یک مهد بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه مسجدسلیمان به هفتگل. هوای آن سرد و دارای 1500تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. پاسگاه ژاندارمری دارد و ساکنین از طایفه هفت لنگ بختیاری هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
فرهنگ عمید
پوشش روی چرخ اتومبیل، موتورسیکلت، دوچرخه، درشکه، و امثال آن.
دانشنامه عمومی
گلگیر بخشی از بدنهٔ یک خودرو، موتورسیکلت یا هر وسیلهٔ نقلیهٔ دیگر است که بر دُور چرخ های آن وسیله قرار دارد. هدف از ایجاد این وسیله جلوگیری از پرتاب شدن شن و ماسه، گِل، سنگ یا آبِ روی زمین به هوا در زمان حرکت وسیلهٔ نقلیه است.
wiki: شهرستان مسجدسلیمان دراستان خوزستان واقع در کشور ایران می باشد. این شهر بنا به پیشنهاد وزارت کشور
و به استناد ماده ۱۳ قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری مصوب سال ۱۳۶۲مرکز بخش روستای گلگیر به شهر تبدیل و به عنوان شهر گلگیر نام گذاری می شود.
از دید جغرافیایی در درازای جغرافیایی ۴۹٫۲۸۵۶ خاوری و پهنای جغرافیایی ۳۱٫۹۶۴۷ گسترده شده است. میانگین دمای سالانه ۶ درجه زمستان و ۴۵ درجه تابستان می باشد.
گلگیر در دامنه پر رمز و راز کوه آسماری قرار دارد که در شمال مسجد سلیمان واقع شده است.
و به استناد ماده ۱۳ قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری مصوب سال ۱۳۶۲مرکز بخش روستای گلگیر به شهر تبدیل و به عنوان شهر گلگیر نام گذاری می شود.
از دید جغرافیایی در درازای جغرافیایی ۴۹٫۲۸۵۶ خاوری و پهنای جغرافیایی ۳۱٫۹۶۴۷ گسترده شده است. میانگین دمای سالانه ۶ درجه زمستان و ۴۵ درجه تابستان می باشد.
گلگیر در دامنه پر رمز و راز کوه آسماری قرار دارد که در شمال مسجد سلیمان واقع شده است.
wiki: گلگیر (شهر)
فرهنگستان زبان و ادب
{fender , wing} [قطعات و مجموعه های خودرو] بخشی از بدنه دارای دو لایۀ بیرونی و درونی که در بالای چرخ ها قرار گرفته است و از پاشیده شدن گِل و آب و سنگ و مانند آن به اطراف جلوگیری می کند
پیشنهاد کاربران
شهر گلگیر ( golgir ) در بخش تمبی گلگیر *گلگیر آسماری*
شهرستان
مسجدسلیمان
شهرستان
مسجدسلیمان
دشت گلگیر ::دشت گل جهانگیر خان بختیاروند ایلخان منجزی
محل سکونت تیره های
تاجمیری خلیلی. قنبری خلیلی.
خواجه وند مال احمدی.
شاه حسین وند مال احمدی.
سیاه منصور خلیلی. شاه منصوروندخلیلی.
عالی مهمد*محمودوند* - شمس الدینی -
کبودوند خیرالدین وند - ملارآهنی تاجمیری. ملارآهنی محمودی. هیب الهی.
آقاسی وند. ویسی. تاجدی وند خلیلی
. طایفه تاجدی وند عبداللهی منجزی
. طایفه مال احمدی منجزی. طایفه مال ملی
*ملکشاه وند*لملمی منجزی. طایفه تکی منجزی. تیره هارونی خلیلی. تیره رستمی . تیره زیلایی. تیره بهادروند *بهداروند *
خلیلی. تیره نجف وند تاجدی وند عبداللهی
محل سکونت تیره های
تاجمیری خلیلی. قنبری خلیلی.
خواجه وند مال احمدی.
شاه حسین وند مال احمدی.
سیاه منصور خلیلی. شاه منصوروندخلیلی.
عالی مهمد*محمودوند* - شمس الدینی -
کبودوند خیرالدین وند - ملارآهنی تاجمیری. ملارآهنی محمودی. هیب الهی.
آقاسی وند. ویسی. تاجدی وند خلیلی
. طایفه تاجدی وند عبداللهی منجزی
. طایفه مال احمدی منجزی. طایفه مال ملی
*ملکشاه وند*لملمی منجزی. طایفه تکی منجزی. تیره هارونی خلیلی. تیره رستمی . تیره زیلایی. تیره بهادروند *بهداروند *
خلیلی. تیره نجف وند تاجدی وند عبداللهی
کلمات دیگر: