نخ نما
فارسی به انگلیسی
threadbare
raggedy, tacky, threadbare, worn
فارسی به عربی
رث
مترادف و متضاد
پست، دون، ژنده، نخ نما
مندرس، نخ نما
چسبناک، کهنه، نخ نما، رنگ ورو رفته
فرهنگ معین
(نَ. نَ ) (ص فا. ) فرسوده ، کهنه .
لغت نامه دهخدا
نخ نما. [ ن َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( نف مرکب ) نخ نما شدن قالی و جامه و جز آن ؛ سوده و فرسوده شدن آن به کثرت استعمال چنانکه پود آن برود و تار که در زیر پود از چشم پنهان بود نمایان گردد. مندرس شدن. فرسوده شدن.
فرهنگ عمید
پارچه یا فرشی که بر اثر کهنگی و فرسودگی پرزهایش رفته و تاروپودش ظاهر شده باشد.
پیشنهاد کاربران
منسوخ
کلمات دیگر: