مترادف گشتی : پاسبان، قراول، کشیک، نگهبان
گشتی
مترادف گشتی : پاسبان، قراول، کشیک، نگهبان
فارسی به انگلیسی
patrol(man)
patrol
فارسی به عربی
دوریة , عداء
مترادف و متضاد
پاسبان، قراول، کشیک، نگهبان
گشت، گشتی، پاسداری
پلیس گشتی، گشتی
گردنده، ولگرد، دونده، گشتی، ریشه هوایی، افسر پلیس، اداره کننده شغلی
فرهنگ فارسی
پاسبان یانگهبان که بایددرمسافت معینی گردش ونگهبانی کند
( صفت و اسم ) ۱ - پاسبان شب نگهبان شب عسس گزمه . ۲ - دسته ای از نگهبانان که باید محوط. معینی را مراقبت و نگهبانی نمایند و پیوسته در آن محوطه حرکت کنند .
( صفت و اسم ) ۱ - پاسبان شب نگهبان شب عسس گزمه . ۲ - دسته ای از نگهبانان که باید محوط. معینی را مراقبت و نگهبانی نمایند و پیوسته در آن محوطه حرکت کنند .
لغت نامه دهخدا
گشتی. [ گ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) پاسبان. نگهبان وپاسبان شب. گزمه. پلیس که شب در گردش است. || خوشی و شادی. || صحت. تندرستی. || مسرور. شادمان. خوشحال. ( از ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
پاسبان یا نگهبانی که باید در مسافت معینی گردش و نگهبانی کند.
پیشنهاد کاربران
گشتی: [اصطلاح نظامی]گروه مسلحی است از یک یگان که برای انجام ماموریتهای شناسایی، رزمی یا هردو برگزیده و اعزام میشوند.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )
کسی که گشت می زند و از کسی، چیزی یا جایی نگهبانی می کند
کلمات دیگر: