اردي , اردنما , ترد , خشک , لکه لکه
متفتت
عربی به فارسی
فرهنگ معین
(مُ تَ فَ تِّ ) [ ع . ] (ص . ) شکسته ، ریزه ریزه .
لغت نامه دهخدا
متفتت. [ م ُ ت َ ف َت ْ ت ِ ] ( ع ص ) شکسته و ریزریز شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). شکسته و ریزه شونده. ( آنندراج ) : و اجزای آن زر که متکلس شده باشد و متفتت ، متماسک گردد. ( قراضه طبیعیات ص 96 ). و رجوع به تفتت شود.
فرهنگ عمید
شکسته شده، ریزه ریزه شده.
کلمات دیگر: