له کردن
فارسی به انگلیسی
to squash, to crush, to squeeze, to mash, to slur or elide, to tread
crush, mash, pound, pulverize, squash
فارسی به عربی
اضرب , عثرة , عصارة
مترادف و متضاد
خرد کردن، له کردن
سنجیدن، کشیدن، خواندن، له کردن، وزن کردن، توزین کردن، وزن داشتن
خفه کردن، خمیر شدن، له کردن، کوبیدن و نرم کردن
زدن، کوبیدن، له کردن
ضربت زدن، کوفتن، کوفته کردن، له کردن
باطل کردن، نقض کردن، له کردن، با ضربه زدن، الغا کردن
له کردن، صدمه زدن، با چکش زدن یا کوبیدن
له کردن
خرد کردن، بریدن، له کردن، پاره کردن
له کردن، چپاندن، فشردن، چلاندن، فشار دادن، دوشیدن، اب میوه گرفتن، بزور جا دادن، زور اوردن
محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، له کردن، ستردن، با خاک یکسان کردن، خراش دادن
مسدود کردن، له کردن، چاک دادن، زخمی کردن، مانع غلتیدن شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- مضمحل کردن . ۲- کوفتن خرد کردن : گردوها را با پاشن. کفش له کرد .
خرد و نرم سائیدن چنان که گوشت را در هاون . له و لورده کردن .
خرد و نرم سائیدن چنان که گوشت را در هاون . له و لورده کردن .
لغت نامه دهخدا
له کردن. [ ل ِه ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خُرد و نرم سائیدن چنانکه گوشت را در هاون.
- دک و پوزش را له کردن ؛ خرد وخاکشی ساختن.
- له و لورده کردن ؛ خرد و خاکشی کردن.
- دک و پوزش را له کردن ؛ خرد وخاکشی ساختن.
- له و لورده کردن ؛ خرد و خاکشی کردن.
واژه نامه بختیاریکا
تِنجِنیدن؛ زیر ( زِ ) پا کِردِن؛ ور پا کردن
کلمات دیگر: