کلمه جو
صفحه اصلی

اسقاء کردن

مترادف و متضاد

drink (فعل)
نوشیدن، اشامیدن، خوردن، نوشانیدن، اسقاء کردن

ingraft (فعل)
اسقاء کردن، اشباع کردن، رنگ ثابت زدن، در ذهن جانشین کردن، در جسم چیزی فرو کردن


کلمات دیگر: