ته نشین کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
گذاشتن، سپردن، کنار گذاشتن، ذخیره سپردن، ته نشین کردن، به حساب بانک گذاشتن
فرهنگ فارسی
راسب کردن و درد نمودن ترسیب
لغت نامه دهخدا
ته نشین کردن. [ ت َه ْ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) راسب کردن و درد نمودن. ( ناظم الاطباء ). ترسیب. ارساب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
کلمات دیگر: