مترادف ایراد گیر : بهانه جو، بهانه گیر، خرده گیر، رخصه جو، عیب جو، معترض، منتقد، ناقد برابر پارسی : خرده گیر
captious, fastidious, nit-picker, hypercritical, querulous, censorious, of cavilling or nagging habits
fussy (صفت)پرهرج ومرج، ایراد گیر، داد و بیداد کنcaptious (صفت)وسیع، حیله گر، فریبنده، ایراد گیرniggling (صفت)ایراد گیر، اندکprig (اسم)ادم خودنما، دله دزد، ایرادگیر، شخص منفور، نکته گیر