باکمال
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
فاضل و دارای کمال
لغت نامه دهخدا
باکمال. [ ک َ ] ( ص مرکب ) ( از: با+ کمال ) کامل. دارای کمال. فاضل. ( ناظم الاطباء ) :
قدر فلک را کمال و معرفتی نیست
در نظر قدر باکمال محمد.
قدر فلک را کمال و معرفتی نیست
در نظر قدر باکمال محمد.
سعدی ( طیبات ).
- باکمال میل ؛ ( در محاوره ) بطیب خاطر. از روی میل. مرادف اطاعت می شود. بچشم. از صمیم قلب.فرهنگ عمید
دارای فضل و کمال.
کلمات دیگر: