وهی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- امثال :
خَل ِ سبیل من وهی سقاؤه
ومن هریق بالفلاة ماؤه.
یضرب لمن لایستقیم امره. ( منتهی الارب ).
|| سخت ریخته شدن ابر. || گول گردیدن. || افتادن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ضعیف شدن. || پوسیده و کهنه گردیدن رسن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نزدیک گردیدن دیوار به افتادن. || ( اِمص ) شکاف چیزی و دریدگی آن. ج ، وُهی ، اَوهیة. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سستی. ( نصاب ).
وهی. [ وُ هی ی ] ( ع اِ ) ج ِ وَهْی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به وهی شود.
وهی . [ وَهَْی ْ ] (ع مص ) کفیده و شکافته شدن مشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دریده شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || سست و فروهشته گردیدن بند و رسن مشک . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سست شدن جامه . (غیاث اللغات ).
- امثال :
خَل ِّ سبیل من وهی سقاؤه
ومن هریق بالفلاة ماؤه .
یضرب لمن لایستقیم امره . (منتهی الارب ).
|| سخت ریخته شدن ابر. || گول گردیدن . || افتادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ضعیف شدن . || پوسیده و کهنه گردیدن رسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نزدیک گردیدن دیوار به افتادن . || (اِمص ) شکاف چیزی و دریدگی آن . ج ، وُهی ّ، اَوهیة. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سستی . (نصاب ).
وهی . [ وُ هی ی ] (ع اِ) ج ِ وَهْی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به وهی شود.