نوعی از ماهی که رنگش میان سپیدی و زردی باشد .
جنیس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جنیس. [ ج َ ] ( ع ص ) اصیل در جنس. ( اقرب الموارد ). || هم جنس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مشابه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
از کمی عقل پروانه خسیس
یاد نارد زآتش و سوز و جنیس.
جنیس. [ ج ِن ْ نی ] ( ع اِ ) نوعی از ماهی که رنگش میان سپیدی و زردی باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ).
از کمی عقل پروانه خسیس
یاد نارد زآتش و سوز و جنیس.
مولوی.
جنیس. [ ج ِن ْ نی ] ( ع اِ ) نوعی از ماهی که رنگش میان سپیدی و زردی باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ).
جنیس . [ ج َ ] (ع ص ) اصیل در جنس . (اقرب الموارد). || هم جنس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشابه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) :
از کمی ّ عقل پروانه ٔ خسیس
یاد نارد زآتش و سوز و جنیس .
از کمی ّ عقل پروانه ٔ خسیس
یاد نارد زآتش و سوز و جنیس .
مولوی .
جنیس . [ ج ِن ْ نی ] (ع اِ) نوعی از ماهی که رنگش میان سپیدی و زردی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
آنچه در جنس خود اصیل باشد، اصیل.
کلمات دیگر: