جمع خف و جمع خفیف، سبک شدن، سبکبارشدن، سبک حال شدن
سپل های شتران کف های پای شترمرغ
سپل های شتران کف های پای شترمرغ
اخفاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ خُف . سپل های شتران . || کفهای پای شترمرغ . || سُم فیلان : بزخم تیر اطراف و اخفاف آن فیلان بر هم دوختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). آن کافر فاجربا دوازده هزار سوار گزیده و سی هزار پیاده و سیصد سرفیل که زمین از آسیب اخفاف ایشان نالان می گشت بموازات رایات سلطان آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || موزه ها. || (ص ، اِ) ج ِ خفیف . سبک ها.
اخفاف . [ اِ ] (ع مص ) سبک حال شدن . سبکبار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سبکبار گشتن . (زوزنی ). || خداوند ستور سبک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || دور کردن بردباری از کسی و سبب سبکی وی گردیدن .