(تَ )(مص م . )برکشیدن ، بیرون کشیدن شمشیر از نیام .
هیختن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
هیختن. [ ت َ ] ( مص ) کشیدن : دایگان کنیزک به سر چاه بودند و آب همی هیختندی. ( کارنامه اردشیر ). || فروکشیدن.
- فروهیختن ؛ فروکشیدن. ( یادداشت مؤلف ).
- فروهیختن ؛ فروکشیدن. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
آهیختن، کشیدن.
کلمات دیگر: