(اسم ) ۱- غیبت مردمان : ((والا طاعنان مجال وقیعت یابند. ) ) ۲ - فتنه کشش . ۳- جنگی که میان دو تن روی دهد قتال .
وقیعت
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(وَ عَ ) [ ع . وقیعة ] (اِ. ) ۱ - آسیب جنگ ، کارزار. ج . وقایع . ۲ - غیبت ، بدگویی .
لغت نامه دهخدا
وقیعت. [ وَ ع َ ] ( ع اِمص ) غیبت مردم. ( از اقرب الموارد ). || ملامت و عیب گویی از عقب مردم ، و غمازی. ( غیاث اللغات از منتخب ): زبانها به وقیعت او در مجلس سلطان روان شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اما اگر دعاوی دروغ که خصمان ایشان بر ایشان کنند از شتم صحابه و وقیعت امهات المؤمنین و مانند این... لابد از آن تبری کنند. ( نقض الفضائح ص 12 ). || ( اِ ) فتنه. || جنگی که میان دو تن روی دهد. رجوع به وقیعة شود.
وقیعة. [ وَ ع َ ] ( ع اِ ) وقیعت. آسیب کارزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). صدمه جنگ. ( اقرب الموارد ). || خنور از شاخ خرما که در وی جامه و جز آن نهند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گوآب در سنگ که آب بایستد در آن. ( مهذب الاسماء ). چاهک کوه یا زمین نرم که آب در وی ایستد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، وِقاع ، وقائع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) ارض وقیعة؛ زمین که آب را فرونخورد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) کُشش. || فتنه. ( منتهی الارب ). || غیبت مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رکو که بدان قلم پاک کنند. ( زمخشری ). || ( مص ) کُشش کردن. || غیبت نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بدگفتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). ناسزا گفتن و عیب کردن و غیبت نمودن. ( از اقرب الموارد ).
وقیعة. [ وَ ع َ ] ( ع اِ ) وقیعت. آسیب کارزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). صدمه جنگ. ( اقرب الموارد ). || خنور از شاخ خرما که در وی جامه و جز آن نهند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گوآب در سنگ که آب بایستد در آن. ( مهذب الاسماء ). چاهک کوه یا زمین نرم که آب در وی ایستد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، وِقاع ، وقائع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) ارض وقیعة؛ زمین که آب را فرونخورد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) کُشش. || فتنه. ( منتهی الارب ). || غیبت مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رکو که بدان قلم پاک کنند. ( زمخشری ). || ( مص ) کُشش کردن. || غیبت نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بدگفتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). ناسزا گفتن و عیب کردن و غیبت نمودن. ( از اقرب الموارد ).
وقیعت . [ وَ ع َ ] (ع اِمص ) غیبت مردم . (از اقرب الموارد). || ملامت و عیب گویی از عقب مردم ، و غمازی . (غیاث اللغات از منتخب ): زبانها به وقیعت او در مجلس سلطان روان شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اما اگر دعاوی دروغ که خصمان ایشان بر ایشان کنند از شتم صحابه و وقیعت امهات المؤمنین و مانند این ... لابد از آن تبری کنند. (نقض الفضائح ص 12). || (اِ) فتنه . || جنگی که میان دو تن روی دهد. رجوع به وقیعة شود.
فرهنگ عمید
۱. بدگویی و غیبت کردن از کسی.
۲. فتنه، فساد.
۲. فتنه، فساد.
دانشنامه عمومی
سرزنش.
پیشنهاد کاربران
سرزنش، بدگویی
بدگویی، سرزنش، عیب جویی
ناسزا گفتن ، غیبت کردن، عیب جویی
کلمات دیگر: