چمچاچ
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
چمچاچ. [ چ َ ] ( ص ) خمیده. منحنی. کوژپشت. خمیده پشت. قوزی :
گفت ای کدخدای خام طمع
پیرپوچ بغل زن چمچاچ
کاج صمصام را سزد بریال
سوزنی را ترانه بر ره چاچ.
گفت ای کدخدای خام طمع
پیرپوچ بغل زن چمچاچ
کاج صمصام را سزد بریال
سوزنی را ترانه بر ره چاچ.
سوزنی ( از یادداشت مؤلف ).
رجوع به چمچاخ شود.فرهنگ عمید
۱. خمیده، منحنی.
۲. کوژپشت، خمیده پشت.
۲. کوژپشت، خمیده پشت.
کلمات دیگر: