هوز
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) نام دومین صورت از صور هشتگان. حروف جمل .
خوز جمع معرب آن اهواز است و نام قوم ساکن خوزستان
خوز جمع معرب آن اهواز است و نام قوم ساکن خوزستان
فرهنگ معین
(هَ وَّ) [ ع . ] (اِ.) دومین کلمة ساخته شده از حروف ابجد مرکب از: ه - و - ز.
(اِ.) آواز تند و تیز مانند صدایی که از طاس برنجی و امثال آن برخیزد، آواز (بانگ ).
(اِ. ) آواز تند و تیز مانند صدایی که از طاس برنجی و امثال آن برخیزد، آواز (بانگ ).
(هَ وَّ ) [ ع . ] (اِ. ) دومین کلمة ساخته شده از حروف ابجد مرکب از: ه - و - ز.
(هَ وَّ ) [ ع . ] (اِ. ) دومین کلمة ساخته شده از حروف ابجد مرکب از: ه - و - ز.
لغت نامه دهخدا
هوز. [ هََ وْ وَ ] (اِخ ) نام ملکی از ملوک حمیر است . (منتهی الارب ).
هوز. ( اِ ) آواز تند و تیز را گویند مانند صدایی که از طاس برنجی و امثال آن برآید. ( برهان ) :
باز بانگ اندراوفتاد به هوز
آهو آزاد شد ز پنجه یوز.
هوز. [ هََ وْ وَ ] ( اِ ) دومین صورت از صور هشتگانه حروف جُمَّل که شامل سه حرف «هَ» و «و» و «ز» و به ترتیب برابر با پنج و شش و هفت است :
به هر لغت که تو گویی سخن توانی گفت
که اصل هر لغتی را تو ابجد و هوزی.
هوز. [ هََ ] ( ع اِ ) گله گوسفند. ( مهذب الاسماء ).
هوز. [ هََ وْ وَ ] ( اِخ ) نام ملکی از ملوک حمیر است. ( منتهی الارب ).
هوز. ( اِخ ) خوز. رجوع به خوز شود. جمع معرب آن اهواز است و نام قوم ساکن خوزستان. ( حاشیه برهان چ معین ).
باز بانگ اندراوفتاد به هوز
آهو آزاد شد ز پنجه یوز.
نظامی.
هوز. [ هََ وْ وَ ] ( اِ ) دومین صورت از صور هشتگانه حروف جُمَّل که شامل سه حرف «هَ» و «و» و «ز» و به ترتیب برابر با پنج و شش و هفت است :
به هر لغت که تو گویی سخن توانی گفت
که اصل هر لغتی را تو ابجد و هوزی.
منوچهری.
- هاء هوز ؛ هاء دوچشم. هاء گرد. مقابل حاء حطی.هوز. [ هََ ] ( ع اِ ) گله گوسفند. ( مهذب الاسماء ).
هوز. [ هََ وْ وَ ] ( اِخ ) نام ملکی از ملوک حمیر است. ( منتهی الارب ).
هوز. ( اِخ ) خوز. رجوع به خوز شود. جمع معرب آن اهواز است و نام قوم ساکن خوزستان. ( حاشیه برهان چ معین ).
هوز. (اِ) آواز تند و تیز را گویند مانند صدایی که از طاس برنجی و امثال آن برآید. (برهان ) :
باز بانگ اندراوفتاد به هوز
آهو آزاد شد ز پنجه ٔ یوز.
باز بانگ اندراوفتاد به هوز
آهو آزاد شد ز پنجه ٔ یوز.
نظامی .
هوز. (اِخ ) خوز. رجوع به خوز شود. جمع معرب آن اهواز است و نام قوم ساکن خوزستان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
هوز. [ هََ ] (ع اِ) گله ٔ گوسفند. (مهذب الاسماء).
هوز. [ هََ وْ وَ ] (اِ) دومین صورت از صور هشتگانه ٔ حروف جُمَّل که شامل سه حرف «هَ» و «و» و «ز» و به ترتیب برابر با پنج و شش و هفت است :
به هر لغت که تو گویی سخن توانی گفت
که اصل هر لغتی را تو ابجد و هوزی .
- هاء هوز ؛ هاء دوچشم . هاء گرد. مقابل حاء حطی .
به هر لغت که تو گویی سخن توانی گفت
که اصل هر لغتی را تو ابجد و هوزی .
منوچهری .
- هاء هوز ؛ هاء دوچشم . هاء گرد. مقابل حاء حطی .
فرهنگ عمید
آواز تندوتیز مانند صدایی که از ظرف فلزی برآید: ◻︎ باز بانگ اندر اوفتاد به هوز / آهو آزاد شد ز پنجهٴ یوز (نظامی۴: ۷۰۹).
دومین کلمۀ مصنوعی از کلمات ابجد.
آواز تندوتیز مانند صدایی که از ظرف فلزی برآید: باز بانگ اندر او فتاد به هوز / آهو آزاد شد ز پنجهٴ یوز (نظامی۴: ۷۰۹ ).
آواز تندوتیز مانند صدایی که از ظرف فلزی برآید: باز بانگ اندر او فتاد به هوز / آهو آزاد شد ز پنجهٴ یوز (نظامی۴: ۷۰۹ ).
دومین کلمۀ مصنوعی از کلمات ابجد.
پیشنهاد کاربران
در گفتار لری بختیاری:
هوز یا حوز =دار دسته، خاندان، دودمان، تیره طایفه
دار دسته فلانی یا دودمان فلانی = هوز ( حوز ) فلانی
هوز یا حوز =دار دسته، خاندان، دودمان، تیره طایفه
دار دسته فلانی یا دودمان فلانی = هوز ( حوز ) فلانی
حوز یعنی خوزی که ماهی های سرخ داخلش زندگی میکنند
کلمات دیگر: