خسرو حکیم رابط (زادهٔ ۱۳۰۹ در شیراز) یک نمایشنامه نویس ایرانی است.
آنجا که ماهی ها سنگ می شوند
ایوب دلتنگ خسته خندان
سهراب شنبه
سهراب و ساز و والی قبرستان
روز هفتم (نشر روزبهان)، خاطره ها
متن سریال قافله این عمر به کارگردانیمجید بهشتی توسط خسرو حکیم رابط برای تلویزیون به نگارش درآمد.
خسرو حکیم رابط، به روایت شناسنامه، ۵ فروردین ۱۳۰۹ شمسی در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش محمود و مادرش رضوان نام داشت. سه تا پنج سالگی را در استهبان روزگار گذرانده و از آن روزها خاطره هایی به یاد دارد. خسرو هنوز کودک بود که پدرش دیده از جهان فروبست و او و خانواده به فقر و تنگدستی گرفتار شدند. خسرو حکیم رابط پیرامون پدربزرگش می نویسد: « "حکیم الهی"، که بعدها با خواندن کتاب "فارس و جنگ بین الملل" نوشته "حسین رکن زاده آدمیت" و نیز برخورد با خاطرات یکی از دوستانش می فهمم که به هر حال آدمی بوده است، کسی بوده است – دو حزب مهم آن روز شیراز را ائتلاف داده است و به همین علت نام فامیل او را از "حکیم الهی" به "حکیم رابط" تغییر داده اند. عالِمِ دین است، شاگرد "سید جمال الدین اسدآبادی" بوده است و در حال حاضر، پشت "سید میرمحمد"، برادر "شاه چراغ"، در مدرسه "حکیم" حجره ای دارد و درس می دهد؛ فلسفه و اصول و بقیه چیزهایی که من نمی دانم». (حکیم رابط – من با کدام ابر... روز هفتم(خاطره ها) -، ۱۳۸۵، ۳۳-۳۴)
خسرو حکیم رابط پیرامون همسرش، آهو بانو، با بغض چنین می گوید: «من مدیون کسی هستم که دست مرا گرفت و مرا از آتش و از توفان بیرون کشید. دست مهربانی که دست من را گرفت و سایه آدم مهربانی که بر سر من افتاد و برای من فراغت و آسایشی را فراهم کرد که بتوانم بایستم، به خودم فکر کنم، به گذشته ام نگاه کنم و به خودم بیایم. این نعمت و این برکت کسی نبود و چیزی نبود جز همسر مهربان و فداکار من؛ اگر دینی هست، من مدیون ایشانم». (فیلم دیدار آشنا، ۱۳۸۴)
سال هایی از سال های جوانی خسرو حکیم رابط، سال های آوارگی و در به دری است؛ دست آوردی شوم از دوران سیاست زده سال های دهه ۳۰ و ۴۰ خورشیدی. سال های کارگری؛ سال هایی که او را مجبور کرد تا از پس بسیاری از کارها بربیاید. از لوله کشی گرفته تا برق کشی و کارشناس بهداشتی گوشت در کشور ترکیه و ... این روزگار، حکیم رابط را از تحصیل و تنفس در فضای ادب و هنر دور می کند؛ گرچه زندگی پرهیاهو، خود آموزگاری پردانش برای او می شود. چنان که خود وی می گوید: « هیچ استادی برای من بهتر از زندگی نبوده است. من از زندگی و کار بیش از هر چیز دیگری آموخته ام». (حکیم رابط – گفتگو با عرفان پهلوانی، مجله نمایش -، ۱۳۹۱، ۱۸) با اینکه حکیم رابط با رنج و درد زندگی آشناست، اما شوخ طبعی یکی از ویژگی های بارزش است. برخی از منتقدان، خسرو حکیم رابط را به خاطر کم کاری هنری و ادبی اش در درازنای سال های زیستن مورد انتقاد قرار می دهند. خودش می گوید: «انسان درگیر توفان، انسانی که در خرمن آتش افتاده است، انسانی که از این کوچه به آن کوچه آسیمه سر و آشفته در حال فرار و در به دری و آوارگی است، چه می تواند بکند؟ آیا می تواند دست به قلم ببرد؟ می تواند بایستد؟ می تواند به اطرافش نگاه کند؟ آیا می تواند فکر کند؟ فکر نمی کنم از عهده چنین کارهایی بربیاید. بخش عمده زندگی من عبور از همین توفان و آتش و آوارگی بوده است و فرصت ایستادن و نگریستن طبعاً برای من وجود نداشته است». (فیلم دیدار آشنا، ۱۳۸۴)
آنجا که ماهی ها سنگ می شوند
ایوب دلتنگ خسته خندان
سهراب شنبه
سهراب و ساز و والی قبرستان
روز هفتم (نشر روزبهان)، خاطره ها
متن سریال قافله این عمر به کارگردانیمجید بهشتی توسط خسرو حکیم رابط برای تلویزیون به نگارش درآمد.
خسرو حکیم رابط، به روایت شناسنامه، ۵ فروردین ۱۳۰۹ شمسی در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش محمود و مادرش رضوان نام داشت. سه تا پنج سالگی را در استهبان روزگار گذرانده و از آن روزها خاطره هایی به یاد دارد. خسرو هنوز کودک بود که پدرش دیده از جهان فروبست و او و خانواده به فقر و تنگدستی گرفتار شدند. خسرو حکیم رابط پیرامون پدربزرگش می نویسد: « "حکیم الهی"، که بعدها با خواندن کتاب "فارس و جنگ بین الملل" نوشته "حسین رکن زاده آدمیت" و نیز برخورد با خاطرات یکی از دوستانش می فهمم که به هر حال آدمی بوده است، کسی بوده است – دو حزب مهم آن روز شیراز را ائتلاف داده است و به همین علت نام فامیل او را از "حکیم الهی" به "حکیم رابط" تغییر داده اند. عالِمِ دین است، شاگرد "سید جمال الدین اسدآبادی" بوده است و در حال حاضر، پشت "سید میرمحمد"، برادر "شاه چراغ"، در مدرسه "حکیم" حجره ای دارد و درس می دهد؛ فلسفه و اصول و بقیه چیزهایی که من نمی دانم». (حکیم رابط – من با کدام ابر... روز هفتم(خاطره ها) -، ۱۳۸۵، ۳۳-۳۴)
خسرو حکیم رابط پیرامون همسرش، آهو بانو، با بغض چنین می گوید: «من مدیون کسی هستم که دست مرا گرفت و مرا از آتش و از توفان بیرون کشید. دست مهربانی که دست من را گرفت و سایه آدم مهربانی که بر سر من افتاد و برای من فراغت و آسایشی را فراهم کرد که بتوانم بایستم، به خودم فکر کنم، به گذشته ام نگاه کنم و به خودم بیایم. این نعمت و این برکت کسی نبود و چیزی نبود جز همسر مهربان و فداکار من؛ اگر دینی هست، من مدیون ایشانم». (فیلم دیدار آشنا، ۱۳۸۴)
سال هایی از سال های جوانی خسرو حکیم رابط، سال های آوارگی و در به دری است؛ دست آوردی شوم از دوران سیاست زده سال های دهه ۳۰ و ۴۰ خورشیدی. سال های کارگری؛ سال هایی که او را مجبور کرد تا از پس بسیاری از کارها بربیاید. از لوله کشی گرفته تا برق کشی و کارشناس بهداشتی گوشت در کشور ترکیه و ... این روزگار، حکیم رابط را از تحصیل و تنفس در فضای ادب و هنر دور می کند؛ گرچه زندگی پرهیاهو، خود آموزگاری پردانش برای او می شود. چنان که خود وی می گوید: « هیچ استادی برای من بهتر از زندگی نبوده است. من از زندگی و کار بیش از هر چیز دیگری آموخته ام». (حکیم رابط – گفتگو با عرفان پهلوانی، مجله نمایش -، ۱۳۹۱، ۱۸) با اینکه حکیم رابط با رنج و درد زندگی آشناست، اما شوخ طبعی یکی از ویژگی های بارزش است. برخی از منتقدان، خسرو حکیم رابط را به خاطر کم کاری هنری و ادبی اش در درازنای سال های زیستن مورد انتقاد قرار می دهند. خودش می گوید: «انسان درگیر توفان، انسانی که در خرمن آتش افتاده است، انسانی که از این کوچه به آن کوچه آسیمه سر و آشفته در حال فرار و در به دری و آوارگی است، چه می تواند بکند؟ آیا می تواند دست به قلم ببرد؟ می تواند بایستد؟ می تواند به اطرافش نگاه کند؟ آیا می تواند فکر کند؟ فکر نمی کنم از عهده چنین کارهایی بربیاید. بخش عمده زندگی من عبور از همین توفان و آتش و آوارگی بوده است و فرصت ایستادن و نگریستن طبعاً برای من وجود نداشته است». (فیلم دیدار آشنا، ۱۳۸۴)
wiki: خسرو حکیم رابط