involve
درپیچیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - پیچیدن طی کردن . ۲ - در لفاف کردن . ۳ - در افتادن با کسی پیله کردن .
لغت نامه دهخدا
درپیچیدن. [ دَ دَ ] ( مص مرکب ) پیچیدن. تا کردن. ته کردن. لوله کردن. در لفاف کردن. لفافه کردن. ( ناظم الاطباء ). لف. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). درنوشتن. درنوردیدن. طی کردن. نوردیدن. ادماج. التواء. انعساف. کثافة. لف : نَول ؛ اقطیرار درپیچیدن و خمیدن گیاه. تزمیل ؛ درپیچیدن به جامه. تکویر؛ درپیچیدن هر چیزی. ( ازمنتهی الارب ). || گرد برآمدن :
چنانچون خو که درپیچد به گلبن
بپیچم من بر آن سیمین صنوبر.
ای که با شیری تو درپیچیده ای
بازگو رایی که اندیشیده ای.
چنانچون خو که درپیچد به گلبن
بپیچم من بر آن سیمین صنوبر.
بوالمثل.
|| پیچیدگی کردن. پیچیدن. تحت مؤاخذه قرار دادن. سؤال پیچ کردن. درافتادن با کسی : وزیر به نیم ترک بازآمد و آملیان را و بسیار مردم کمتر آمده بودند درپیچید و آنچه سلطان گفته بود، ایشان را بگفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 469 ). بوالقاسم کثیر را که صاحب دیوانی خراسان داده بودند، درپیچید و فرا شمار کشید و قصدهای بزرگ کرد. ( تاریخ بیهقی ).ای که با شیری تو درپیچیده ای
بازگو رایی که اندیشیده ای.
مولوی.
امرار، ممارة؛ درپیچیدن به کسی تا در افکند او را. || سختی کردن. سختگیری کردن : تَعَنقُش ؛ درپیچیدن و سختی نمودن. ( از منتهی الارب ). || محاصره کردن. شهربند کردن : خصمی آمده چون داود با لشکری بسیار و بلخ را درپیچید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 659 ). روز چهارشنبه نهم ربیعالاول به قلعت هانسی رسید و به پای قلعت لشکرگاه زدند و آنرا درپیچیدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 543 ). مثال داد تا قهندز را درپیچیدند و به قهر و شمشیر بستدند. ( تاریخ بیهقی ).فرهنگ عمید
۱. پیچیدن، تا کردن، لوله کردن، لفافه کردن.
۲. با کسی درافتادن.
۲. با کسی درافتادن.
کلمات دیگر: