کلمه جو
صفحه اصلی

اف

فارسی به انگلیسی

fie

مترادف و متضاد

fie! (صوت)
اه، اف، تف

فرهنگ فارسی

( آف ) آهوی ختن
کلمهای است که درمقام اظهاردلتنگی وافسردگی ونفرت وانزجاربکارمی برند، درعربی اسم فعل است یعنی اظهاردلتنگی میکنم
( صفت ) کلمه ایست که بهنگام اظهار افسردگی نفرت و کراهت استعمال کنند .
هنگام وقت حین

فرهنگ معین

( آف ) ( اِ. ) مهر، خورشید.
( اُ ) [ ع . ] (صت . )کلمه ای است که به هنگام اظهار افسرد گ ی ،نفرت و کراهت استعمال کنند.

( اُ ) [ ع . ] (صت .)کلمه ای است که به هنگام اظهار افسرد گ ی ،نفرت و کراهت استعمال کنند.


لغت نامه دهخدا

( آف ) آف. ( اِ ) آهوی تاتار. آهوی چین. آهوی ختن. آهوی خطا. آهوی مشک. آهوی مشکین. غزال المسک. || مِهر. خور. شمس.
اف. [ اُ ] ( از ع ، صوت ، اِ ) کلمه ایست که در کراهت و انزجار خاطر و تنبیه طرف مقابل استعمال میکنند. ( ناظم الاطباء ). کلمه ایست که بهنگام اظهار افسردگی ، نفرت و کراهت استعمال کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). آه. آخ. واه. ( یادداشت بخط مؤلف ): اف بر تو. اف بر من. ( یادداشت مؤلف ).

اف. [ اُ ] ( روسی ، پسوند ) اداتی است در زبان روسی برای نسبت به پدر یا یکی از اجداد،چنانکه در رمانف ، تقی اف ، توپچی باشی اف. ( یادداشت بخطمؤلف ). زاده. پور. منسوب : تقی اف ؛ یعنی تقی زاده.

اف. [ اَ ] ( پیشاوند ) بر. روی. بالا. چنانکه در افسر، افسار، افروختن و نظایر آن. ( یادداشت مؤلف ).

اف. [ اَف ف ] ( ع مص ) اف کردن. ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). ازاندوه و تنگدلی و درد، اف گفتن. ( از اقرب الموارد ).تَأفیف. تأفف. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

اف. [ اِف ْ ف ُ ] ( ع اِ ) هنگام. وقت. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). حین. هنگام. ( از اقرب الموارد ). اِفّان. تَئِفَّه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گویند: کان ذلک علی افه و افّانه ؛ یعنی وقت و هنگامش بود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

اف. [ اُف ْ فِن ْ ] ( ع اِ فعل ) کلمه ای است که در وقت تنگدلی و زجر گویند و این لفظ بکسی گویند که از او تنگدل و سرگردان شده باشند و او را عیب کنند. ( آنندراج ). کلمه کراهت است و در آن چهل لغت آمده : اُف ﱡ. اُف َّ. اُف ِّ. اُف ﱡ. اُفّاً و اُف ة. اُف ُ و اُف َ و اُف ِ و اُف ٌ و اُفاً و اُف و اُفّی بدون اماله و اُفّی به اماله محض و اُفِّی به اماله بین بین و الف در هر سه لغت برای تأنیث است. و اُفِّی به کسر الفاء و اُفّوُه ُو اُفﱡه ُ و اُفَّه ُ. اُفِّه ِ. اِف. اِف ﱡ. اِف ِ. اِف.اِفاً. اِف. اِف ٌ. اِفاً. اِف. اِف ٌ. اِفی ̍. اِفّی. اِفّی به اماله و اِفّی. اَف ِّ. اِف. اَف . آف . اَف. آف. اُف. اَف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کلمه ای است که بر تنگدلی و کراهت دلالت دارد و در آن لغاتی است که این صورت از همه مشهورتر است. ( از اقرب الموارد ). صوتی است که تکلم کرده می شود بدان نزدیک کاری که دشوار نماید و در وقت تنگدلی و زجر گویند و کلمه ای است که بجهت اهانت کسی گویند. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). هنگام کراهت گویند. ( زمخشری ). کلمه ای است برای نفرین. کلمه ای است که بعلامت ضجرت گویند.کلمه ای نمودن ضجرت را. کلمه ای برای نمودن کراهت است. ( یادداشت بخط مؤلف ): و لاتقل لهما اف و لاتنهرهما. ( قرآن 23/17 ). || ( اِ ) هر چیز حقیر از چوب و نی و جز آن که آنرا از زمین بردارند. و منه : افا له و تفاً؛ ای قذرا له. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). آلودگی و ناپاکی. افاً له و علیه ؛ ای قذراً. ( از اقرب الموارد ). || تراشه ناخن یا چرک آن یا چرک گوش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || چرک گوش. ( از اقرب الموارد ). زهره گوش. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). برخی گفته اند: اف ، چرک گوش و تف ، چرک ناخن است. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). یا اف بمعنی قلت است و تف از اتباع است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

اف . [ اَ ] (پیشاوند) بر. روی . بالا. چنانکه در افسر، افسار، افروختن و نظایر آن . (یادداشت مؤلف ).


اف . [ اَف ف ] (ع مص ) اف کردن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ازاندوه و تنگدلی و درد، اف گفتن . (از اقرب الموارد).تَأفیف . تأفف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


اف . [ اِف ْ ف ُ ] (ع اِ) هنگام . وقت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). حین . هنگام . (از اقرب الموارد). اِفّان . تَئِفَّه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: کان ذلک علی افه و افّانه ؛ یعنی وقت و هنگامش بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


اف . [ اُ ] (از ع ، صوت ، اِ) کلمه ایست که در کراهت و انزجار خاطر و تنبیه طرف مقابل استعمال میکنند. (ناظم الاطباء). کلمه ایست که بهنگام اظهار افسردگی ، نفرت و کراهت استعمال کنند. (فرهنگ فارسی معین ). آه . آخ . واه . (یادداشت بخط مؤلف ): اف بر تو. اف بر من . (یادداشت مؤلف ).


اف . [ اُ ] (روسی ، پسوند) اداتی است در زبان روسی برای نسبت به پدر یا یکی از اجداد،چنانکه در رمانف ، تقی اف ، توپچی باشی اف . (یادداشت بخطمؤلف ). زاده . پور. منسوب : تقی اف ؛ یعنی تقی زاده .


اف . [ اُف ْ فِن ْ ] (ع اِ فعل ) کلمه ای است که در وقت تنگدلی و زجر گویند و این لفظ بکسی گویند که از او تنگدل و سرگردان شده باشند و او را عیب کنند. (آنندراج ). کلمه ٔ کراهت است و در آن چهل لغت آمده : اُف ﱡ. اُف َّ. اُف ِّ. اُف ﱡ. اُفّاً و اُف ة. اُف ُ و اُف َ و اُف ِ و اُف ٌ و اُفاً و اُف و اُفّی بدون اماله و اُفّی به اماله ٔ محض و اُفِّی به اماله ٔ بین بین و الف در هر سه لغت برای تأنیث است . و اُفِّی به کسر الفاء و اُفّوُه ُو اُفﱡه ُ و اُفَّه ُ. اُفِّه ِ. اِف . اِف ﱡ. اِف ِ. اِف .اِفاً. اِف . اِف ٌ. اِفاً. اِف . اِف ٌ. اِفی ̍. اِفّی . اِفّی به اماله و اِفّی . اَف ِّ. اِف . اَف ّ. آف ّ. اَف . آف . اُف . اَف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کلمه ای است که بر تنگدلی و کراهت دلالت دارد و در آن لغاتی است که این صورت از همه مشهورتر است . (از اقرب الموارد). صوتی است که تکلم کرده می شود بدان نزدیک کاری که دشوار نماید و در وقت تنگدلی و زجر گویند و کلمه ای است که بجهت اهانت کسی گویند. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). هنگام کراهت گویند. (زمخشری ). کلمه ای است برای نفرین . کلمه ای است که بعلامت ضجرت گویند.کلمه ای نمودن ضجرت را. کلمه ای برای نمودن کراهت است . (یادداشت بخط مؤلف ): و لاتقل لهما اف و لاتنهرهما. (قرآن 23/17). || (اِ) هر چیز حقیر از چوب و نی و جز آن که آنرا از زمین بردارند. و منه : افا له و تفاً؛ ای قذرا له . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آلودگی و ناپاکی . افاً له و علیه ؛ ای قذراً. (از اقرب الموارد). || تراشه ٔ ناخن یا چرک آن یا چرک گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چرک گوش . (از اقرب الموارد). زهره ٔ گوش . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). برخی گفته اند: اف ، چرک گوش و تف ، چرک ناخن است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). یا اف بمعنی قلت است و تف از اتباع است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

( آف ) ۱. مهر، خور، خورشید.
۲. آهوی مشک.
کلمه ای که در مقام اظهار دلتنگی و افسردگی و نفرت و انزجار به کار می رود.

کلمه‌ای که در مقام اظهار دلتنگی و افسردگی و نفرت و انزجار به کار می‌رود.


دانشنامه عمومی

اف (ابهام زدایی). اف ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
اف (ایکس)
اف (زبان برنامه نویسی)
اف (سیریلیک)
اف (ایکس). اِف(ایکس) (به کره ای: 에프엑스؛ به انگلیسی: (f(x) یک گروه دخترانه کی-پاپ است که در سال ۲۰۰۹ میلادی، زیرنظر اس.ام. اینترتینمنت شکل گرفت.
این گروه به علت سبک پوشش متنوع و موسیقی الکترونیک و الکتروپاپ خود، به عنوان «ریسک پذیرترین گروه کی-پاپ» شناخته می شود.
اف(ایکس) اولین گروه کی-پاپ بود که در فستیوال جنوب از طریق جنوب غربی به اجرا پرداخت.دومین آلبوم گروه، «نوار صورتی»، تنها آلبوم کی-پاپ بود که به انتخاب کانال فیوز، در لیست «۴۱ آلبوم برتر» سال ۲۰۱۳ جای گرفت.
در ۷ اوت ۲۰۱۵، سولی جهت تمرکز بر فعالیت های بازیگری خود، بطور رسمی گروه را ترک کرد.

اف (زبان برنامه نویسی). با زبان برنامه نویسی اف شارپ اشتباه نشود
فرم منبع
زبان برنامه نویسی اف (به انگلیسی: F (programming language)) یک زبان برنامه نویسی ماژول گرا، کامپایلری و محاسبه کننده عددی است. زبان F برای برنامه نویسی علمی و محاسبات علمی طراحی شده است. این زبان در شرکت فرترن و به عنوان یک فورترن جدید توسعه یافت که آن را زیرمجموعه ای از زبان برنامه نویسی Fortran95 وFortran90 کرده است. F ویژگی های عددی و انتزاع داده ها در این زبان ها را با هم ترکیب کرده است. F با زبان های قدیمی تر نیز سازگاری دارد، یعنی اجازه می دهد برنامه ای به زبان Fortran77 فراخوانی شود. زبان برنامه نویسی اف از کامپایلر مشابه Fortran95 استفاده می کند (g95). به کامپایلرهای F در ویندوز و سیستم های عامل متعدد لینوکس به صورت رایگان یا به عنوان یک بسته نرم افزاری از Fortran Store می توان دسترسی پیدا کرد.
F برنامه نمویسی ماژول گرایانه را ترغیب می کند. کد کردن و فهمیدن یک واحد از F ساده است. در مقایسه با برنامه نویسی شی گرایانه، برنامه نویسی ماژول گرایانه امکان استفاده مجدد بدون هیچ سوء استفاده ای را فراهم می کند.F یک زیرمجموعه از جدیدترین نسخه فورترن که قدرتمندترین زبان عددی جهان و با دقت و مهارت است، می باشد. یادگیری F دو فایده مهم دارد:
به دلیل اینکه تنها یک راه برای نوشتن کدها وجود دارد، F یک زبان مجاز نیست. همه کلمات کلیدی و و نام های توابع، کلمات رزرو شده در F هستند؛ بنابراین نام ها نمی توانند مشابه هیچ کلمه کلیدی باشند. F با بیش از صد روند ذاتی که برای آن ساخته شده است، تجهیز شده است، به همین دلیل نیازی به کتابخانه ها یا ماژول های استاندارد اضافه ندارد. کلمات کلیدی زبان و نام های توابع ذاتی کلمات کلیدی رزرو شده در F هستند و هیچ اسم دیگری نمی تواند دقیقاً این فرم ها را داشته باشد.

اف (سیریلیک). اف یکی از حروف الفبای سیریلیک می باشد.
الفبای سیریلیک
ویکی پدیای انگلیسی

اف(اکس). اِف(اکس) (به کره ای: 에프엑스؛ به انگلیسی: (f(x) یک گروه دخترانه کی-پاپ است که در سال ۲۰۰۹ میلادی، زیرنظر اس.ام. اینترتینمنت شکل گرفت.
این گروه به علت سبک پوشش متنوع و موسیقی الکترونیک و الکتروپاپ خود، به عنوان «ریسک پذیرترین گروه کی-پاپ» شناخته می شود.
اف(اکس) اولین گروه کی-پاپ بود که در فستیوال جنوب از طریق جنوب غربی به اجرا پرداخت.دومین آلبوم گروه، «نوار صورتی»، تنها آلبوم کی-پاپ بود که به انتخاب کانال فیوز، در لیست «۴۱ آلبوم برتر» سال ۲۰۱۳ جای گرفت.
در ۷ اوت ۲۰۱۵، سولی جهت تمرکز بر فعالیت های بازیگری خود، بطور رسمی گروه را ترک کرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اُفّ کلمه‏ای است که در اظهار کراهت از کسی یا چیزی به کار می‏رود واز آن به مناسبت در باب جهاد سخن رفته است.
آزار رساندن و اهانت کردن به پدر و مادر، هرچند با گفتن اُفّ که کمترین اهانت است حرام و در قرآن کریم از آن نهی شده است.


[ویکی الکتاب] معنی أُفٍّ: متنفرم - بدم می آید
ریشه کلمه:
افف (۳ بار)

«راغب» در کتاب «مفردات» می گوید: «أُفّ، در اصل به معنای هر چیز کثیف و آلوده است; و به عنوان توهین نیز گفته می شود. این کلمه تنها معنای اسمی ندارد بلکه فعل از آن نیز ساخته می شود; مثلاً می گویند: أَفَّفْتُ بِکَذا: «یعنی من فلان چیز را آلوده شمردم، و از آن اظهار نفرت کردم». بعضی از مفسران، مانند «قرطبی» در تفسیر خود و «طبرسی» در «مجمع البیان» گفته اند: «افّ» و «تفّ» در اصل، به معنای چرکی است که زیر ناخن جمع می شود، هم آلوده است و هم ناچیز. حتی بعضی، میان «افّ» و «تفّ» تفاوت گذاشته اند; اولی را چرک گوشت و دومی را چرک ناخن دانسته اند، سپس مفهوم آن توسعه یافته، و به هر چیزی که مایه ناراحتی است اطلاق شده. معانی دیگر نیز برای «افّ» گفته اند، از جمله چیز کم، ناراحتی و ملامت، بوی بد. بعضی دیگر گفته اند: اصل این کلمه از اینجا گرفته شده است که هر گاه خاک یا خاکستر مختصری روی بدن یا لباس انسان می ریزد، انسان با فوت کردن آن را از خود دور می کند; صدایی که از دهان انسان در این موقع بیرون می آید چیزی است شبیه «اوف» یا «اف» و بعداً در معنای اظهار ناراحتی وتنفّر، مخصوصاً از چیزهای کوچک به کار رفته است. از جمع بندی آنچه در بالا ذکر شد و قرائن دیگر، چنین استفاده می شود که این کلمه در اصل «اسم صوت» بوده است (صدایی که انسان به هنگام اظهار نفرت یا ابراز تألّم و درد جزئی و یا فوت کردن چیز آلوده ای از دهانش خارج می شود). سپس این «اسم صوت» به صورت کلمه ای درآمده و حتی افعالی از آن مشتق شده است; و در ناراحتی های جزئی و یا اظهار تنفر به خاطر مسائل کوچکی، به کار رفته و معانی مختلفی که در بالا ذکر شد، به نظر می رسد از مصداق های همین معنای جامع و کلّی بوده باشد.
در قاموس گوید: افّ کلمه اظهار تنفّر است چون انسان چیزی را مکروه داشت در مقام اظهار کراهت می‏گوید: افّ: ابراهیم «علیه السلام» در مقام اظهار تنفّر از بتان و بت پرستان گفت: . راغب گفته: اُفّ در اصل هر چیز تنفّر آور است از قبیل چرک و ناخن گرفته شده، و در مقام اظهار تنفّر بکار می‏رود، فقط سه بار در قرآن آمده است (به پدر و مادر اف مگو) یعنی از کارها و اعمال و رفتار آنها اظهار تنفّر و ملالت نکن.

گویش مازنی

/of/ از اصوات که به هنگام درد ادا شود

از اصوات که به هنگام درد ادا شود


جدول کلمات

آف
خورشید, مهر

پیشنهاد کاربران

( اوستایی ) رسیدن، گیرآوردن، پس گرفتن

خسته شدن از کاری یا چیزی که نمیتوان در مقابلش مخالفت یا مقاومت کرد

به معنای آب است. آپ، آب، آف، آو و. . .
آفتابه: افزاری که آب را میتاباند، تفت میدهد، گرم میکند. در گذشته فلزی بود و بر آتش میگذاشتند.
آفواره: افزاری که آب را پرتاب میکند یا نمایش میدهد.
در فارسی گاهی پ، ب، ف، و به هم تبدیل میشدند.
مانند اسب ( اسپ ) ، سیب ( سیو ) ، آف ( آب ) ، فارسی ( پارسی ) ، افزار ( ابزار ) ، پیل ( فیل ) ، فولاد ( پولاد ) ، آوی ( آبی ) ، اسپند ( اسفند ) ، پد ( به ) و دیگرها.


کلمات دیگر: