کیس. خرد و کوچک ٠
کیسک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کیسک. [س َ ] ( اِ مصغر ) کیسه خرد و کوچک. ( ناظم الاطباء ).
دانشنامه عمومی
کیسک، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان زرند در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان سربنان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
این روستا در دهستان سربنان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
wiki: کیسک
فرهنگستان زبان و ادب
{utricle , utriculus} [زیست شناسی- علوم گیاهی] 1. کیسه ای کوچک یا اندامی کیسه مانند که در علف دریایی وجود دارد و پر از هواست
2. پیرابَری با غشا یا پوستۀ نازک
{utricle , utriculus , utriculus vestibuli} [زیست شناسی] یکی از دو کیسۀ غشایی داخل دهلیز گوش که بزرگ تر از دیگری است
{utricle , utriculus , utriculus vestibuli} [زیست شناسی] یکی از دو کیسۀ غشایی داخل دهلیز گوش که بزرگ تر از دیگری است
کلمات دیگر: