بجوم تبجیم .
بجم
فرهنگ فارسی
بجوم تبجیم .
لغت نامه دهخدا
بجم. [ ب َ ] ( ع مص ) خاموش ماندن از عجز بیان یا از ترس و بیم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بجوم. تبجیم. || درنگ نمودن. || منقبض گردیدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بجم. [ ب ُ ] ( ع اِ ) ثمرةالطرفاء. ( تحفه حکیم مؤمن ). ثمره درخت گز است که نام دیگرش گز مازک است و لفظ مذکور معرب از زبان قبطی مصر است. ( فرهنگ نظام ). ثمر اثل. گز مازک است که میوه درخت گز باشد. ( انجمن آرای ناصری ). گز نازک ( ؟ ) که ثمر درخت گز باشد. ( ناظم الاطباء ). بیدگیا به مصری اسم ثمرة الطرفاء است. گز مازک. ( برهان ) ( آنندراج ). گلاند. ( دزی ج 1 ص 51 ).
بجم . [ ب َ ] (ع مص ) خاموش ماندن از عجز بیان یا از ترس و بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بجوم . تبجیم . || درنگ نمودن . || منقبض گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بجم . [ ب َ ج َ ] (اِ) در فرهنگ شعوری (ج 1 ورق 177)این کلمه با این ضبط آمده است بمعنی انتظام حال و کار و شعری از شاکر بخاری بشاهد نقل شده اما کلمه «ب + چم » است و چم معنی رونق دارد و بچم یعنی بارونق .
بجم . [ ب ُ ] (ع اِ) ثمرةالطرفاء. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ثمره ٔ درخت گز است که نام دیگرش گز مازک است و لفظ مذکور معرب از زبان قبطی مصر است . (فرهنگ نظام ). ثمر اثل . گز مازک است که میوه ٔ درخت گز باشد. (انجمن آرای ناصری ). گز نازک (؟) که ثمر درخت گز باشد. (ناظم الاطباء). بیدگیا به مصری اسم ثمرة الطرفاء است . گز مازک . (برهان ) (آنندراج ). گلاند. (دزی ج 1 ص 51).
فرهنگ عمید
گویش مازنی
۱بجنب – تکان بخور ۲ عجله کن