ناهشیوار. [ هَُشی ] ( ص مرکب ) ناهوشیار. بی خرد. کم عقل :
ز تخمی که کشتی در این روزگار
ترا داد ای ناهشیوار بار.
وگر ارجمندی شود خوار دان.
ز تخمی که کشتی در این روزگار
ترا داد ای ناهشیوار بار.
فردوسی.
تو او را به دل ناهشیوار خوان وگر ارجمندی شود خوار دان.
فردوسی.
رجوع به ناهوشیار شود.