کلمه جو
صفحه اصلی

سودمند


مترادف سودمند : به دردبخور، به دردخور، ثمربخش، بهره دار، سودبخش، فایده دار، مثمر، مفید، نافع

متضاد سودمند : زیانبار، مضر

فارسی به انگلیسی

advantageous, beneficial, benign, expedient, gainful, helpful, instrumental, profitable, salutary, useful, worthwhile


useful, profitable


useful, profitable, advantageous, beneficial, benign, expedient, gainful, helpful, instrumental, salutary, worthwhile, commodity

فارسی به عربی

جید , ذو دور فعال , متوفر , مربح , مفید

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: sudmand) دارای سود ، دارای اثر نیکو ، مفید .


اسم: سودمند (پسر) (پهلوی) (تلفظ: sudmand) (فارسی: سودمند) (انگلیسی: sudmand)
معنی: دارای سود، مفید، دارای اثر نیکو

مترادف و متضاد

به‌دردبخور، به‌دردخور، ثمربخش، بهره‌دار، سودبخش، فایده‌دار، مثمر، مفید، نافع ≠ زیانبار، مضر


good (صفت)
قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع، خیر، خوش، پاک، نیک، نیکو، ارجمند، خوشنام

available (صفت)
قابل استفاده، در دسترس، سودمند، مفید، موجود، دسترس پذیر

useful (صفت)
قابل استفاده، سودمند، مفید، فیض بخش، مثمر، بافایده

handy (صفت)
اماده، قابل استفاده، دم دستی، ماهر، چابک، چالاک، سودمند، سریع، موجود، روان، دستی، مقتدر، بسهولت قابل استفاده، سهل الاستعمال، بادست انجام شده، استاد در کار خود

subservient (صفت)
پست، تابع، سودمند، مادون، چاپلوس، متملق

conducive (صفت)
مساعد، سودمند، منجر شونده، موجب شونده

advantageous (صفت)
سودمند، با صرفه، مفید، نافع، خوشایند

beneficial (صفت)
سودمند، مفید، نافع، پرمنفعت، بااستفاده

lucrative (صفت)
سودمند، نافع، پرمنفعت

constructive (صفت)
سودمند، ساختمانی، بناء کننده

beneficent (صفت)
سودمند، مفید، خیر، نیکو کار، منعم

commodious (صفت)
سودمند، جادار، بکار خور

salubrious (صفت)
سودمند، سازگار، گوارا، سالم، صحت بخش

fructuous (صفت)
سودمند، بارور

instrumental (صفت)
قابل استفاده، سودمند، وسیله، وسیله ساز، حالت بایی

purposive (صفت)
سودمند، متضمن مقصود، مبنی بر منظور

serviceable (صفت)
قابل استفاده، سودمند، بی عیب، تعمیر پذیر، روبراه شدنی، بدرد خور

salutary (صفت)
سودمند، سلامت بخش، سالم و مغذی، درودی

فرهنگ فارسی

سوددار، نافع، مفید، بافایده، آنچه فایده داشته
( صفت ) ۱ - آنکه یا آنچه سود دهد نافع . ۲ - آنچه که بکار آید مفید بافایده مقابل مضر . ۳ - برومند بارور مثمر باحاصل . ۴ - سودبرنده .
مفید و نافع و بکار و برومند و مثمر و بار دار و با حاصل و شافی و با فایده

فرهنگ معین

(مَ ) [ په . ] (ص مر. ) ۱ - آن چه سود دهد. ۲ - مفید. ۳ - بارور.

لغت نامه دهخدا

سودمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) ( از: سود + مند، پسوند اتصاف ) پهلوی ، «سوتمند» . آنکه یا آنچه سود دهد.نافع. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). مفید. نافع. بکار. برومند. مثمر. باردار. باحاصل. شافی. بافایده.( ناظم الاطباء ). فایده دهنده. ( آنندراج ) :
روزجستن تازیان همچون نوند
روز دن چون شصت ساله سودمند.
رودکی.
چه دانی تو اندر جهان سودمند
که ازکردنش مرد گردد بلند.
فردوسی.
نبشتند پس نامه سودمند
به نزدیک پیروز شاه بلند.
فردوسی.
سودمندند همه خلق جهان راچو شکر
جان من باد فداشان که بطبع شکرند.
ناصرخسرو.
پرهیز نه دفع یک گزند است
در راحت و رنج سودمند است.
نظامی.
وگر در عشقی از عشقت خبر نیست
ترا این عشق عشق سودمندست.
عطار.
بگوی آنچه دانی سخن سودمند
وگر هیچکس را نیاید پسند.
سعدی.
دعای منت کی بود سودمند
اسیران محتاج در چاه و بند.
سعدی.

فرهنگ عمید

آنچه نفع و فایده برای کسی یا کاری داشته باشد، سوددار، نافع، مفید، با فایده.

جدول کلمات

مفید

پیشنهاد کاربران

موثر ، مفید، نافع، سودآور

سودمند به معنی آن است که سود در مرحله ای قرار گرفته که دائما در حال سود آوری می باشد

نافع


کلمات دیگر: