(صفت ) ۱- بوسیل. هرهفت زینت داده : (( یکی لشگر انگیخت ازهفت روس بکردارهرهفت کرده عروس . ) ) ( نظامی ) ۲- آراسته آرایش کرده.
هرهفت کرده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هرهفت کرده. [ هََ هََ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آراسته. به زر و زیور و دیگر آلات آرایش یافته. در تداول امروز هفت قلم آرایش کرده :
عشق برکرده به مکه آتشی کز شرق و غرب
کعبه را هرهفت کرده هفت مردان دیده اند.
بر تو هرهفت زیور اندازد.
همچون مه دو هفته و هرهفت کرده یار.
به کردار هرهفت کرده عروس.
بنامیزد رخی هرهفت کرده.
عشق برکرده به مکه آتشی کز شرق و غرب
کعبه را هرهفت کرده هفت مردان دیده اند.
خاقانی.
چون تو هرهفت کرده آیی حوربر تو هرهفت زیور اندازد.
خاقانی.
دوش از درم درآمد سرمست و بیقرارهمچون مه دو هفته و هرهفت کرده یار.
انوری.
یکی لشکر انگیخت از هفت روس به کردار هرهفت کرده عروس.
نظامی.
برون آمد ز پشت هفت پرده بنامیزد رخی هرهفت کرده.
نظامی.
فرهنگ عمید
آرایش کرده.
کلمات دیگر: