مشاطه ینگه عروس زنی که دست عروس را به دست داماد دهد
ینگا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ینگا. [ ی َ ] ( ترکی ، ص ) ینگی. نو. ( آنندراج ).
ینگا. [ ی ِ / ی َ ] ( ترکی ، اِ ) مشاطه. ( آنندراج ). ینگه عروس. زنی که دست عروس به دست داماد دهد. زنی که همراه عروس از خانه پدر به خانه شوی رود. ( یادداشت مؤلف ) :
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست شو.
ینگا. [ ی ِ / ی َ ] ( ترکی ، اِ ) مشاطه. ( آنندراج ). ینگه عروس. زنی که دست عروس به دست داماد دهد. زنی که همراه عروس از خانه پدر به خانه شوی رود. ( یادداشت مؤلف ) :
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست شو.
مولوی.
و رجوع به ینگه شود. || زن برادر و زن عم. ( آنندراج ). || کدبانو. ( آنندراج ).ینگا. [ ی َ ] (ترکی ، ص ) ینگی . نو. (آنندراج ).
ینگا. [ ی ِ / ی َ ] (ترکی ، اِ) مشاطه . (آنندراج ). ینگه ٔ عروس . زنی که دست عروس به دست داماد دهد. زنی که همراه عروس از خانه ٔ پدر به خانه ٔ شوی رود. (یادداشت مؤلف ) :
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست شو.
و رجوع به ینگه شود. || زن برادر و زن عم . (آنندراج ). || کدبانو. (آنندراج ).
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست شو.
مولوی .
و رجوع به ینگه شود. || زن برادر و زن عم . (آنندراج ). || کدبانو. (آنندراج ).
فرهنگ عمید
نو، جدید.
کلمات دیگر: