(اسم ) مونث وارد : (( اجناس وارده ) ) جمع : واردات .
شهریست منزلی است در راه شام بمصر در وسط ریگزار از توابع حفار بازار و مسجدی دارد .
واردة. [ رِ دَ ] (اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ). منزلی است در راه شام به مصر در وسط ریگزار از توابع حفار، بازار و مسجدی دارد. در قدیم شهری بوده و بازار و جامع و خندقهایی داشته است که بعدها خراب گشته . (از معجم البلدان ).
واردة. [رِ دَ ] (ع ص ) مؤنث وارد. رجوع به وارد شود. || (اِ) گروه فرودآینده بر آب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || راه در میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاده . (اقرب الموارد). || شاهراه . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) چهار ستاره از هشت کوکب نعائم واقع درکهکشان . (تاج العروس ). رجوع به وارد در این معنی شود. || آویزان . آویخته : شفته واردة؛ لب او آویزان است . (از اقرب الموارد). شجرة واردة اغصانه ؛ درختی که شاخه هایش آویزان است . (از اقرب الموارد).
۱. واردشده: جراحت وارده بر او شدید بود.
۲. نقلشده.
〈 واردهٴ قلبی: (تصوف) [قدیمی] = وارد