( اسم ) آفتاب ( به اعتبار اینکه برج اسد خانه اوست ) .
شیرسوار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شیرسوار. [ س َ ] ( اِ مرکب ) آفتاب. ( ناظم الاطباء ). کنایه از آفتاب ، به اعتبار اینکه برج اسد خانه اوست. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
آن که بر شیر سوار می شود.
* شیرسوار فلک: [قدیمی، مجاز] خورشید. &delta، در قدیم می پنداشتند که خورشید بر پشت شیری سوار است و در آسمان سیر می کند.
* شیرسوار فلک: [قدیمی، مجاز] خورشید. &delta، در قدیم می پنداشتند که خورشید بر پشت شیری سوار است و در آسمان سیر می کند.
آنکه بر شیر سوار میشود.
〈 شیرسوار فلک: [قدیمی، مجاز] خورشید. Δ در قدیم می پنداشتند که خورشید بر پشت شیری سوار است و در آسمان سیر میکند.
دانشنامه عمومی
مختصات: ۳۶°۲۸′۶″ شمالی ۵۲°۳۸′۱۵″ شرقی / ۳۶٫۴۶۸۳۳°شمالی ۵۲٫۶۳۷۵۰°شرقی / 36.46833; 52.63750
شیرسوار، روستایی است از توابع بخش گتاب شهرستان بابل در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان گتاب شمالی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن 1125 نفر (258خانوار) بوده است.
شیرسوار، روستایی است از توابع بخش گتاب شهرستان بابل در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان گتاب شمالی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن 1125 نفر (258خانوار) بوده است.
wiki: شیرسوار
گویش مازنی
/shir sevaar/ از توابع گنج افروز واقع در منطقه ی بابل
کلمات دیگر: