کلمه جو
صفحه اصلی

سرزن

فرهنگ فارسی

سرکشی و عنان پیچنده و نافرمان

لغت نامه دهخدا

سرزن. [ س َ زَ ] ( نف مرکب ) سرکش و عنان پیچنده و نافرمان. ( برهان ) ( آنندراج ) :
این چو مگس خون خور و دستاردار
و آن چو خره سرزن و باطیلسان.
خاقانی.

فرهنگ عمید

۱. (ورزش ) در فوتبال، بازیکنی که در زدن ضربات با سر مهارت دارد.
۲. آن که از اطاعت امری سر باز زند، سرکش، نافرمان، سرزننده.

دانشنامه عمومی

سرزن، روستایی از توابع بخش کاکاوند شهرستان دلفان در استان لرستان ایران است.
این روستا در دهستان ایتیوند شمالی قرار دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۳۵ نفر (۲۳خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/sar zan/ درپوش – درپوش ظروف فلزی


کلمات دیگر: