( صفت ) سرگشته مدهوش . یا سیب و تیب . سر گشته و متحیر .
مار پیسه . ماریست . یا مار پران . گویند ماری است که در هوا پرد .
مار پیسه . ماریست . یا مار پران . گویند ماری است که در هوا پرد .
سف . [ س َف ف ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرمابن تر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || (مص ) سفوف خوردن یا سفوف ساختن . || بافتن بوریا از برگ خرما. || خوردن شتر گیاه خشک را. || بسیار خوردن آب را و سیرآب نشدن . (منتهی الارب ).
سف . [ س ِف ف / س ُف ف ] (ع اِ) مار پیسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماری است .(مهذب الاسماء). || مار پران . (منتهی الارب ). گویند ماری است که در هوا پرد. (اقرب الموارد).
درختی است که در ارتفاعات روید و از برگ آن برای غذای دام استفاده ...
سیب