to cause to adhere to or believein, to make inclined
گروانیدن
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
گروانیدن. [ گ َ رَ دَ ] ( مص ) به گرویدن واداشتن. ( فرهنگ شعوری ج 2 ورق 312 ). بسکون راء نیز جائز است و متعدی گرویدن میباشد. ( فرهنگ شعوری ). || رهن گردانیدن. ( فرهنگ شعوری ج 2 ورق 312 ).
کلمات دیگر: